۱۳۹۸ دی ۴, چهارشنبه

چرا "حزبی" می شویم؟


بحثی را امروز با یکی از دوستان قدیمی داشتیم بر سر اهمیت تحزب برای امکان نزدیک شدن به قدرت. خود این فکر که چرا اصلا باید به فکر گرفتن قدرت دولتی باشیم، خود مسئله‌ای است که بسیاری از کاربران فیسبوک آن را به تمسخر می‌گیرند. این وضعیت حاصل یک شرایط خاص بین‌المللی سیاسی است که در اینجا واردش نمی‌شوم. می‌خواهم تعمق‌ام در این مورد، که حاصل آن نشست و تبادل نظر با آن دوست بود را با دوستانم اینجا در میان بگذارم.
من و مریم در بسیاری از باورهای سیاسی همنظریم. و هر دو قبول داریم که بدون دست بردن به قدرت سیاسی و قدرت دولتی، عملی شدن بسیاری از باورهایمان برای ایجاد یک دنیای بهتر غیرممکن است. یکی از مسائلی را که مریم مطرح کرد و برایم هم جالب بود و هم جواب سرراستی به آن نداشتم این بود که وقتی کسی عضو حزبی می‌شود، محدودیتهایی را به خود تحمیل می‌کند که او حاضر به قبول آن محدودیتها نیست. فرد خود را مجبور می‌بیند یکسری از آزادیهای فردی را قربانی کند و بسیاری از آدمها حاضر به تن دادن به این محدودیتها نیستند. در راه بازگشت به خانه به این موضوع فکر کردم.


من فکر می‌کنم وقتی کسی وارد یکسری از عرصه‌های مهم و سرنوشت‌ساز زندگی می‌شود، خودبخود یکسری محدودیتها به او تحمیل می‌شود. همیشه انتخابها ساده و سرراست نیستند که آدم بین قورمه سبزی و خورشت قیمه یکی را انتخاب کند. وقتی که فرد در پیشبردن یک کار سیاسی جدی است، فکر می کند که آیا حاضر است ماهی ۲۵، یا ۳۰ دلار حق عضویت بدهد؟ آیا حاضر است در کمپین کمک مالی به حزبش محدودیت مالی به خود وارد کند؟ آیا حاضر است یک روزهای خاصی از ماه را، برای جواب مثبت دادن به فراخوان حزبش، به جای رفتن برای قدم زدن کنار یک ساحلی به یک آکسیون برود؟ آیا حاضر است بخاطر اتحاد و انسجام حزبش بعضی از حرفها و مخالفتهایش را علنا ابراز نکند؟ آیا حاضر است مرخصی سالانه‌اش را صرف رفتن به کنگره، پلنوم و کنفرانسی حزبی بکند؟ آیا حاضر است چند ماه از کارش مرخصی بگیرد و به مثلا کشور و یا شهر دیگری برای پیشبرد یکسری از کارهای حزبی برود؟
کار متحزب کردن همچنین یکسری فرهنگها را برای آدم جا می‌اندازد. مثلا در یک کمپین برای یک کار مشخص، خودبخود دیسکورس مسلط و مصوبات حزبی، ناظر بر کار کمپین فرد می‌شود. آیا فرد حاضر است برای پیشبرد کمپین حزب و سازمانش، با جریانی که هزار و یک مشکل با او دارد، یکجا بایستد؟
فردی مثل مریم که با من در بسیاری از باورهای سیاسی مشترک است، می‌تواند در صد تا از صد و بیست کمپینی که سالانه جلو می‌بریم، کنار هم باشیم و در آنها فعالانه شرکت کند. یک کار عضو یک حزب این است که در سرنوشت حزب دخالت دارد. در مسیری که حزب انتخاب می‌کند دخالت می‌کند، بحث می‌کند، قانع می‌کند و قانع می‌شود. این دخالتها در مراجع حزبی انجام می‌شوند. مریم نه انتخاب می‌کند و نه انتخاب می‌شود. نه در تصویب و یا رد قطعنامه‌ای رأی می دهد.
از نظر من متحزب شدن از مهمترین کارهای جدی یک فرد سیاسی است که واقعا می‌خواهد در ایجاد تغییر شریک باشد. من مریم را به عضویت در حزب کمونیست کارگری، که با آن اختلاف سیاسی جدی‌ای ندارد، قانع نکردم؛ اما بحثهای جدی و رفیقانه ما، ما را به هم نزدیکتر کرد.
۲۵ دسامبر ۲۰۱۹

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر