یکی از
دوستان کلیپی از یکی از اعتراضات دانشجویان در ایران فرستاده بود که تعدادی از
شرکت کنندگان شعار می دادند: "مجاهد، پهلوی، دو دشمن آزادی!"
من این شعار
را دوست ندارم. ظاهری رادیکال دارد، اما رادیکالیسم در حرف و شعار به درد نمی
خورد. رادیکالیسم پراتیک است که مهم است و تغییر ایجاد می کند. گرچه این شعار
ظاهری رادیکال دارد، اما فکر می کنم که در عمل هیچ هم رادیکال نیست. شعار
آماتورهاست که به قدرت خود در سازماندهی یک جنبش عظیم برای سرنگون کردن رژیم
اسلامی، باوری ندارد. در عین حال جنبشی را که هنوز قطب بندی هایش معلوم نیست و
متحزب نیست، تضعیف می کند.
یک مورد
در کردستان مثلا
سالهای ۶۲ و ۶۳، اگر کسی در یکی از روستاهای آنجا می گفت مرگ بر فلان نیروی اپوزیسیون،
معنا داشت. کردستان جامعهای متحزب بود و شعار مثلا زنده باد سوسیالیسم و یا مرگ
بر مفتی زاده و یا مرگ بر شیخ عثمان نقشبندی، که اتفاقا اپوزیسیون جمهوری اسلامی
هم بودند، معنا داشت. یک گرایش کمونیستی برای گفتن مرگ بر این و درود بر آن، قبلا
باید فعالین توده ای و میدانی را تسخیر کرده باشد؛ باید جنگ تئوریکش را با آن خط و
گرایش کرده باشد که فعالین اجتماعی و میدانی آن را در برابر آن خطوط نقد شده قبول
کرده باشند. آن شعار رادیکال آن دوره، یک عمل و پراتیک رادیکال را جلو می برد.
مورد
مجاهد و پهلوی
شکی در این
نیست که دو نیروی مجاهد و پهلوی از نیروهای سیاه این جامعه هستند که ادبیات ما پر
است از نقد آنها. اما در ایران امروز جنبشی برای سرنگونی جمهوری اسلامی راه افتاده
است که شاید دو سه نفر در تظاهراتها هم شعار درود بر مجاهد و یا درود بر پهلوی هم
سر داده باشند؛ اما کنه این جنبش سرنگون کردن جمهوری اسلامی است. شاید کسی به درست
بگوید که مسئله اش صرفا رفتن و سرنگونی جمهوری اسلامی نیست. برای یک کمونیست، واضح
است که مسئله اصلی رفتن جمهوری اسلامی و یا صرفا فلان دولت و رژیم نیست. در مورد ایران
امروز - این دیگر باید از واضحاتی باشد که گفتن آن مسخره به نظر میرسد که - برای
هر تغییری در جامعه، ابتدا باید جمهوری اسلامی را انداخت! ما این را قبلا گفته
ایم. در همان دوران ۱۸ تیر ۷۸ هم گفتیم که: "ما در صف مقدم جنبش سرنگونىطلبى
در این میدان حضور پیدا میکنیم، اما نگاهمان به آنجاست. به انقلاب کارگرى. ... ما
براى این تلاش میکنیم."
دو نیروی
مجاهد و پهلوی، با هر انتقادی که به آنها داشته باشیم، دو نیرویی هستند که سرنگونی
طلب هستند. در این جنبش توده ای اخیر، این یک واقعیت است که نیروئی سازماندهنده آن
نبوده است و قبل از هر چیزی یک جنبش همگانی برای خلاصی از رژیم جمهوری اسلامی است.
حتما کسانی هستند که امیدشان قدرتگیری پهلویهاست. حتما کسان دیگری هم هستند که
امیدشان رویای ممنوعه مجاهدین است. ما در این جنبش شرکت می کنیم که صف سوسیالیستی
را تقویت کنیم. شرکت می کنیم که جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم و هژمونی آن در دست
کمونیستها باشد. این قبل از هر چیزی احتیاج به این دارد که این جنبشی که اکنون در
خیابان است، یک دوری بگیرد. مومنتومی بگیرد که سرکوب آن برای رژیم ساده نباشد. که
خود مردم در خیابان دیگر به خانه برنگردند. نوشته منصور حکمت: "جنبش توده اى
براى سرنگونى رژیم آغاز میشود" در این باره بسیار آموزنده است.
بعضا رفقائی
از این شعار آماتورها دفاع و استقبال کرده اند. بعضا گفته اند که این به معنای
اتمام حجت با راست است. به نظر من نه هژمونی سوسیالیستی بر جنبش سرنگونی اینچنین
تأمین و تضمین می شود و نه اتمام حجت با راست با گفتن اینگونه شعارها در ابتدای یک
قیام بدین صورت اتفاق می افتد. دانشجویان در روز ۱۶ آذر در دهها دانشگاه و دانشکده
شعار دادند: "نان کار آزادی، اداره شورایی"، "کارگر معلم دانشجو
اتحاد". اینگونه شعارها در عین حالی که گام مهمی در راستای اتمام حجت با راست
است، بیخود وارد رقابت آماتوری با یک نیروی اپوزیسیون دیگر نمی شود. مستقیما رژیم
را به نفع آلترناتیو چپ و سوسیالیستی هدف اعتراض خود گرفته است.
من اگر در
ایران بودم به جای دادن شعار مرگ بر مجاهد و مرگ بر پهلوی، سمیناری می گذاشتم
درباره سرکوب جنبش کارگری و جنبش دانشجوئی توسط حکومت پهلوی و قتل دانشجویان در ۱۶
آذر. سمیناری می گذاشتم درباره سیاستهای اسلامی مجاهدین خلق. در عین حال شعارهای
"نان کار آزادی، حکومت شورائی" را آنقدر تکرار می کردم که طنین آن برای
ساعتها در گوش همه دانشجویان و عابرین و ناظرین طنین انداز می بود.
۸ دسامبر
۲۰۱۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر