یادداشتهای انقلاب (۱۰)
تجربه
چهل سال حکومت جمهوری اسلامی، یک فاجعه برای این دنیاست. چهل سال حکومت بر مبنای
کتب دینی نوشته شده در ۱۴۰۰ سال پیش، در دنیائی که رفت و آمد به سیارات دیگر از
اخبار نیستند، اگر از عجیب ترین تجارب در دنیا نباشد، حداقل تلخترین آن است. این
تجربه تلخ خود به حرف زدن از و امیدوار بودن به آلترناتیوهایی به میان آورده که
تجربه حکومت بعضی از آنها خود نیز تلخ بودند.
در
اعتراضات آبان ماه ۱۳۹۸، مردم علی العموم علیه جمهوری اسلامی و علیه شرایط
طاقتفرسائی که در آن اسیر هستند، به میدان آمدند. نویسندگان طرفدار نظام پادشاهی
گویا با شنیدن اینکه چند نفر شعار داده بودند که نظام پهلوی را میخواهند، امر بر
ایشان مشتبه شده که امکان احیاء نظام شاهنشاهی در ایران فراهم شده است. اشاره به
مطلب یکی از همین نویسنده ها به نام پتکین آذرمهر در وبسایت "میهن"،
خالی از لطف نیست.
ابتدا
این نکته را بگویم که نوشته پتکین آذرمهر نمیتواند منشاء امیدی برای میان سلطنت
طلبان باشد. مینویسد برای اینکه نظام پادشاهی دوباره احیا شود، باید یکی باشد که
دنبال آن را بگیرد و به رضا پهلوی اشاره میکند که نه برای این موضوع کاری میکند
و نه ظاهرا تمایلی به این کار دارد. میگوید که در بین خانواده پهلوی هم کسی را
سراغ ندارد که چنین میل و اشتیاقی داشته باشد.
سلطنتهای دوباره احیاء شده
نویسنده
قبول دارد که "نمونههای تاریخی که در آن نظام شاهنشاهی دوباره احیاء شدهاند
کم است". به همین خاطر به یک نمونه بسیار دور در قرن ۱۷ مراجعه میکند. مینویسد:
"چارلز اول، پادشاه انگلستان که از دخالتهای پارلمان انگلیس خسته شده بود،
بر این باور بود که پادشاهی موهبتی الهی است و پادشاه میتواند آنطور که میخواهد
تصمیم بگیرد و حکومت کند." اساس سلطنت همین است که شاه نماینده خدا روی زمین
است و به کسی جوابگو هم نیست. پادشاهی سیستم حکومت دوره فئودالی بود. شاه ارباب
اربابان است. این هم در مورد چالز اول صدق می کرد و هم در مورد رضا و محمدرضا
پهلوی صدق میکرد. شیوه حکومت کردن بر مردمی است که هیچگونه حق و حقوقی شامل
حالشان نمیشود. یک کشمکش اصلی تودههای معترض در ایران امروز بر سر همین بی حقوقی
در سرنوشت سیاسی شان است.
پتکین
آذرمهر میگوید: "مردم ایران به شدت از فساد، بیقانونی، بیلیاقتی و خفقان
نظامی که جایگزین نظام شاهنشاهی شد رنج میبرند و پس از ۴ دهه خواستار بازگشت به
نظام شاهنشاهیاند، نظامی که در ایران ریشههای عمیق اجتماعی دارد و به آن خو
گرفتهاند." این البته آرزوهای قلبی نویسنده است که اینجا بیان شده است.
مردمی که به گفته نویسنده به نظام شاهنشاهی خو گرفته بودند، یکی از بزرگترین انقلابات
را بر علیه همین نظام به سرانجام رساندند. پتکین آذرمهر نتیجه میگیرد: "تاریخ
پادشاهی ایران، تاریخ خاندانهایی بوده که پس از زوال خاندانی دیگر به قدرت رسیدهاند
و پایان یک سلسله شاهنشاهی به معنای پایان نظام شاهنشاهی در ایران نبوده و هنوز هم
نیست." من اصراری ندارم که بگویم نظام پادشاهی و یا احیاء دوباره آن در کشوری
غیرممکن است؛ اما حداقل این را میتوانم بگویم که احیاء یک نظام سلطنتی که با یک
انقلاب میلیونی سرنگون شد، با به خیابان آمدن مردم و با انقلاب دیگری غیرممکن است!
شاید تعدادی زیر سیطره جمهوری اسلامی دوران سیاه پهلوی را خاکستری ببینند، اما
انقلابات هیچوقت برای سرنگون کردن اربابی و سرکار آوردن ارباب دیگری به وقت نمیپیوندند.
بخصوص اگر اربابی را قبلا تجربه کرده و خاطرات مثبتی از آن نداشته باشند!
کشورهای مصنوعی
یک
بحث در نوشته پتکین آذرمهر درباره وضعیت کشورهایی است که نظام پادشاهی نداشتهاند
و یا قبلا تجربه نکردهاند. بحث ایشان علیالعموم در حوزه تمامیت ارضی و طرفداری
از سرکوب شاهانه است. به این بخش از بحث ایشان توجه کنیم: "نظام جمهوری،
بخصوص در کشورهای خاورمیانه و کشورهای مصنوعی که پس از قرارداد سایکس - پیکو با
ترسیم مرزهای من درآوردی بوجود آمدند، در حد فاجعه بوده است. در این نوع جمهوریها
که گاه موروثی هم میشوند، وفاداری مردم نه به شخص رئیس جمهور یا رئیس دولت بلکه بیشتر
به رئیس ایل و قبیله و خاندان خود میباشد تا به رئیس جمهور کشور." یا مینویسد:
"تجربه ثابت کرده، برای کشورهایی که در آن اقوام مختلف زندگی میکنند ولی از
شناسنامه تاریخی هویت داری برخوردار میباشند، چنین شکل حکومتی باعث انسجام و وحدت
ملی بیشتری میشود."
درباره
"تجربه ثابت شده" فقط این نکته را بگویم که تجربه همه آن "انسجام و
وحدت ملی"ها سرکوب بوده برای حفظ تمامیت ارضی! هر زمان کسی اعتراضی کرده،
برای "حفظ انسجام و وحدت ملی" و "حفظ تمامیت ارضی" لشکرکشی و
سرکوب توجیه شده است. جامعه ایران از سرکوب بیزار است و تمام جنگش با جمهوری
اسلامی کنار زدن همین سرکوب و زورگوئی است!
اما
درباره "کشورهای مصنوعی" و "مرزهای من درآوردی" ایشان باید
گفت که نمیدانم کدام کشور را ایشان میتواند نام ببرد که مصنوعی نباشد؟! همین
ایران امروز را که میشناسیم، در طول تاریخ بارها مرزهای آن تغییر کرده است. معلوم
نیست چرا سوریه، عراق، ترکیه، اسرائیل و دیگر کشورهای خاورمیانه مصنوعی هستند، اما
چک، اسلواکی، فنلاند، آلمان و ایتالیا مصنوعی نیستند که دویست سال پیش چنین اسامیای
روی نقشه جهان دیده نمیشدند؟ به نظر میرسد ایشان برای این بحث "کشورهای
مصنوعی" را پیش کشیده است که بگوید آنها پادشاه نداشتهاند! نداشته باشند؛
مگر کشورشان کمتر از ایران محمدرضا پهلوی شباهت به کشور داشت؟ مگر محمدرضا پهلوی
کمتر از آنها کشت و کشتار و سرکوب راه انداخت؟
نوشته
های نوع نوشته پتکین آذرمهر، که ظاهرا در آن تعمق هم شده، فقط این را ثابت می کند
که احیاء حکومت مورثی و پادشاهی شانس بسیار ضعیفی دارد.
۲۳ دسامبر ۲۰۱۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر