مبارزه
تودههای مردم با جمهوری اسلامی به یک نقطه تعیین کننده ای رسیده است. جمهوری
اسلامی بازنده این جنگ است. این را همه شواهد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، و همه
ناظران سیاسی به طرق مختلفی بیان کردهاند. در این گرهگاه تاریخی "کمونیسم چقدر
شانس پیروزی دارد؟" برای یک فعال سیاسی کمونیست سئوال اصلی و تعیین کننده میباشد.
من فکر میکنم کمونیسم شانس بسیار بالائی دارد. منتها آلترناتیوهای جنبشهای دیگر
هم کم شانس نیستند؛ بخصوص اگر فاکتورهای تاریخی و بینالمللی را در نظر بگیریم. در
این نوشته به آلترناتیوهای جنبشهای دیگر مثل شاهپرستان، قوم پرستان و امثالهم
نمیپردازم. به کمونیسمی که باید پراتیک شود اشارهای خواهم کرد.
***
در
صحنه سیاسی ایران با دو نوع کمونیسم روبرو هستیم. یکی از این کمونیسمها، کمونیستی
سنتی و فرقهای است که راهحلی جلوی جامعه نمیگذارد. از نظر من کمونیسمی که شانس
پیروزی در تحولات پیش رو دارد، کمونیسم کارگری با مشخصاتی که است حمید تقوائی در
نوشته "کمونیسم سیاسی" به گوشههایی از مشخصات آن اشاره کرده است.
برای
ما بعنوان فعالین کمونیست سئوال این است که وقتی که حزب درست میکنیم، فعالیت
سیاسی میکنیم، این کمپین و آن کمپین جلو میبریم، به این در و آن در میزنیم و
جلوی این و آن اعتراض هستیم، که چه بشود؟! یک کمونیسمی که متداول بود و جان سخت هم
است، اما امید زیادی به پیروزیاش ندارد، کمونیسمی است که همانند فرقههای مذهبی
میخواهد واقعیتهای موجود را با تئوریهای خود تطبیق بدهد. بخش عمدهای از تاریخ
کمونیستی در ایران هم با این نوع کمونیسم شناخته شده است. این کمونیسم وارونه است
و بجای اینکه بتواند خودش را با واقعیتهای زندگی تطبیق دهد، با رجوع به نوشتههای
این و آن رهبر خود، همه چیز را لعن و نفرین میکند که با تئوریهای او و با گفتههای
این و آن رهبر مطابقت نمیکنند. به کمونیسم به عنوان یک مذهب مینگرد. برتراند
راسل در سفری که اوایل انقلاب روسیه به آن کشور دارد، مشاهدات خود را به رشته
تحریر در میآورد. نکات مثبت زیادی درباره انقلاب روسیه و بلشویکها میگوید؛ اما
یک نکته منفی قابل تأملی هم درباره بلشویکها میگوید که راست و غلطش برعهده خودش
است. میگوید بلشویسم خود نوعی مذهب است. میگوید در پلمیکهای حزبی، وقتی لنین میخواهد
حرفش را به کرسی بنشاند، از این و آن اتوریته در جنبش کمونیستی نقل قول میآورد تا
بقیه را ساکت کند. گفتم که راست و غلطش برعهده خودش، اما این یک شیوه مرسومی است
در بین کمونیسم فرقهای و مذهبیای که من فکر میکنم در تحولات سیاسی شانسی ندارد
و هر حزب و جریان و شخصیت دیگری هم به این شیوه متوسل شود، کمونیسم خودش را به
حاشیه میبرد.
بالاتر
گفتم که سئوال این است که هدف ما از فعالیت سیاسی چیست؟ اگر هدف خلاصی از روابط
انسان کش تولید سرمایهداری است، باید مکثی بکنیم و ببینیم که آیا با جنگ نقل قول
گام مثبتی در راه این هدف برداشته شده است؟ شاید یادآوری اینکه لنین چه میگوید و
یا در مورد ایران، منصور حکمت چه گفته و یا نگفته است، برای یک محفل بیربط به
دردبخور باشد، اما جامعه از کنار این جنگ و دعوای فرقهای به آرامی میگذرد و
اعتنائی هم به آن نمیکند. مارکسیسم برای ما در مبارزه برای رهائی یک متد است. اگر
این را از یاد ببریم آنوقت گفتهها و نگفتههای مارکسیستها عمده میشوند. آنوقت
"اصول کمونیسم" را به همدیگر یادآوری میکنیم. دوستی در یک پلمیک با
رفیقش نوشته بود: "بحث قیام و ملزومات آن از دیدگاه مارکسیستی روشن است. قیام
سوسیالیستی و ضرورت شرکت و رهبری طبقۀ کارگر در آن." و جای دیگری هم در همان
پلمیک نوشته بود: "این بحث با مبانی اصلی مارکسیسم در مورد قیام و انقلاب
کارگری جور در نمیآید و صد در صد مغایر با آن است." از منظر این شیوه بحث، در
دیدگاه مارکسیستی ظاهرا قیام کننده حتما باید از یکسری ملزومات پیروی کند! یا
همانند فرقههای مذهبی کمونیسم اصولی دارد که اعتراض و قیام کارگری باید خودش را
با آنها تطبیق بدهد.
یک
دوست دیگری هم در یک پلمیک شداد و غلاظ اعتراض کرده بود که "منصور حكمت هیچگاه
از چنین مقولهای استفاده نكرده است." و در همان پلمیک باز مینویسد: شما در
هیچ كجای فلان مطلب و بهملان سمینار از منصور حکمت كوچكترین اشارهای به مقولهای
به نام "كمونیسم ایدئولوژیك" مشاهده نمیكنید. حقیقتا نمیدانم که
اینگونه بحث کردنها، اینگونه اصول تراشی و نشان دادن کافر و منحرف شدنها، چه کمکی
به ما از خلاصی از این وضعیت میکند؟! یک آدمی که معضلی با این وضعیت دنیا دارد حتما
میگوید: خوب منصور حکمت آن را نگفت من میگویم! مگر مذهب دیگری درست کردهایم که
دنیا از آن بیخبر است؟! قرار است راهی پیدا کنیم که از این وضعیت نجات بیابیم.
آنچه را که تا بحال بعنوان اصول و ملزومات سوسیالیستی از آنها استفاده شده، کارساز
نبودهاند.
آدمهایی که با معضلات واقعی زندگی درگیرند
گفتم
که کسی که معضلی با این وضعیت دارد، حتما به فرقهای برخورد کردن بیاعتنائی میکند.
در دوره انتخابات یونان که حزب سریزا در حال قدرتگیری بود، یکی از
"اصول" داران با یکی از نمایندگان حزب سریزا گفتگوئی داشت و به او
یادآوری میکرد که در برنامه حزب سریزا فلان چیز گفته شده و یا ساکت مانده، اما
مارکس مثلا فلان چیز میگوید. او هم با یک حالت تمسخر به او جواب میدهد که ما
اینجا از زندگی واقعی حرف میزنیم. خیابانهای یونان سالن بحث و جدل دانشگاهی بر سر
نقل قول از این و آن نیستند.
کسی
که یک معضل واقعی با ترامپ و جمهوری اسلامی و کل این وضعیتی که بر دنیا حاکم کردهاند
دارد، نمیتواند خودش را مشغول ساختن یک فرقه دیگری در میان میلیونها فرقه بکند و
فکر کند شانسی دارد. هیچ کمونیستی که عمری را صرف مبارزه با تبعیض و نابرابری کرده
است، نباید اعتبار خودش را پشت یک چنین "کمونیسمی" بیاندازد. عاقبتی
ندارد.
۱
اوت ۲۰۲۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر