در
بحبوحه انقلابات، باید با تودههای انقلابی حرف زد. از تعرض به مذهب گفت. از انسان
گفت. از آزادی زن گفت. مرگ بر فلان شاه و فلان آخوند سر داد. از رفاه گفت و خیلی
شعارهای دم دست دیگر. از لغو اعدام و آزادی زندانیان سیاسی گفت. اینها، همان
شعارهای سلبی هستند. در یک انقلاب و بخصوص در گامهای اولیه آن، خواست اصلی تودهها
سلبی است. حکومتی که امروز در قدرت است، باید برود. مرگ بر جمهوری اسلامی! این
خواست اولیه و اصلی تودههای انقلابی در همین انقلاب پیش روست. بحثهای کشاف درباره
مثلا حزب (کمونیست) من برای سرنگونی این رژیم و برقراری رژیم مورد نظر خودش مبارزه
میکند و اینکار و آن کار می کند، آلترناتیومان ال و بل است، میتوانند بعضا
بعنوان ترمز هم کار کنند.
اما
به نظر من یک حزب کمونیست در عین حالی که با تودههای انقلابی حرف میزند و
شعارهای سلبی را جلویشان گرفته و پر رنگ میکند، باید با رهبران جنبشهای اعتراضی؛
جنبش کارگری، جنبش زنان، بیکاران، جوانان و غیره هم حرف بزند. و این حرف زدن لزوما
نباید در تظاهراتی، در گرماگرم مبارزه خیابانی، که مردم دارند شعارهای سلبی میزنند
باشد. این حزب و فعالینش در هر گامی که انقلاب برمی دارد، پیشقدم است. فعالین و
کادرهایش در عین حالی که با تودههای مثلا جنبش کارگری درباره سرنگونی جمهوری
اسلامی حرف میزنند، با فعالین و رهبران این جنبش درباره آزادی، برابری و حکومت
کارگری حرف میزنند.
اساس سوسیالیسم انسان است
برای
حزب کمونیست کارگری، آنچه که در برنامه و قعطنامههایش محوری است، البته که انسان
است. اطلاعیهها، بیانیهها، قطعنامهها و برنامهاش طوری تنظیم شده اند که
انعکاسی از مشغله اصلی آن درباره رفاه و رهائی انسان است. یک گفته مشهوری دارد:
"اساس سوسیالیسم انسان است". در سوسیالیسم آن، همه چیز حول انسان است.
تکنولوژی باید در خدمت انسان باشد. کار باید برای رفاه انسان باشد. شغلی که ضربه
به سلامت انسان میزند، باید طور دیگری بشود. رفاه و رهائی انسان برای یک حزبی مثل
حزب کمونیست کارگری، که جامعه سوسیالیستی و لغو کار مزدی هدف اصلی آن است، محور
است.
اما
انسان برای یک حزب بورژوائی، حتی اگر از آزادی و برابری هم حرف بزند، انسانی است
که با مذهب، ملیت، نژاد، شغل، جنسیت و امثالهم تعریف میشود. حد نهایت آزادی و
برابری انسان برای یک حزب بورژوائی در یک جامعه بورژوائی آزادی در انتخاب کار و
بیکاری، و برابری در برابر قانون است.
در
پائین، توجه خوانندگان را به دو شعار و جایگاه انسان در این شعارها، که یکی شعار
حزب کمونیست کارگری است و دیگری شعار بورژوازی، تازه آنهم در زمانی که بورژوازی میتوانست
مترقیترین به حساب بیاید، جلب میکنم.
مقایسه دو شعار
در
انقلابات، واضح است که جنبشها هر چقدر هم سلبی حرف بزنند، یک جائی، مثلا وقتی که
در برابر سئوال خبرنگاران و ژورنالیستها قرار میگیرند، باید آلترناتیو خود را
مطرح کنند. ما تا بحال در انقلاب پیشرو تحلیل درباره جمهوری ایرانی، حکومت
پادشاهی و غیره شنیدهایم. شعارهای جمهوری سوسیالیسی، جمهوری شوراها و حکومت
کارگری را هم در تحلیلها شنیدهایم. اما محتوای شعار آلترناتیو سوسیالیستی در
تقابل با آلترناتیو بورژوائی چیست؟ من اینجا البته از بورژوازی در مترقیترین برهه
از تاریخ آن حرف میزنم. واضح است که امروزه حکومت پادشاهی و جمهوری ایرانی ترمزهای
تاریخند. حکومت پادشاهی خواب مسخره یک عده ساواک دوست شاهپرست است که هنوز خبر
انقلاب ۱۳۵۷ بر علیه دم و دستگاه سلطنت به آنها نرسیده است.
اما
محتوای دو آلترناتیو. ما شعار "آزادی، برابری، حکومت کارگری" را در
برابر شعار "آزادی، برابری، برادری" انقلاب فرانسه، که در آن انسان را
از قید و بند پادشاهی میرهاند، تعریف کردهایم. "آزادی" در شعار انقلاب
فرانسه چنین تعریف شده است: "آزادی را انجام هر عملی گویند، بدون آزار رسانیدن
به دیگری. انجام حقوق طبیعی هیچکس به هیچوجه نمیتواند محدود شود، مگر هنگامیکه با
حقوق افراد دیگر جامعه تعارض پیدا کند. محدودیت مذکور فقط توسط قانون مشخص میگردد."
"برابری" هم چنین تعریف شده است: "قانون یکسان برای همه"،
"همه انسانها به صرف انسانیت برابر و در پیشگاه قانون یکسان میباشند".
"برابری یعنی قانون یکسان برای همه. چه قانون حمایت کننده و چه مجازات کننده
باشد. برابری باعث رفع هرگونه تبعیض نژادی و وراثت ارزش میگردد". درباره
"برادری" میگوید: "بر دیگران عملی را انجام ندهید که نمیخواهید دیگران
آن را بر شما انجام دهند و با دیگران همانطور رفتار کنید که دوست دارید با شما
رفتار شود". "برادری یعنی در کنار هم بودن. همه باید برای بدست آوردن آن
مبارزه کنیم تا بتوانیم به کمک آن برابری و آزادی خود را نیز جاودانه سازیم".
اما
حزب کمونیست کارگری "آزادی و برابری" انسان در سوسیالیسم را در تقابل با
آزادی و برابری بورژوائی چنین تعریف کرده است: "آزادى" يعنى رهايى کامل
از قدرت و حاکميت اقتصادى، سياسى و فرهنگى سرمايه و سرمايهدارى، يعنى رهايى از
کليه روابط، مناسبات و نهادهاى اسارتآور و سرکوبگر جامعه بورژوايى، يعنى رهايى از
چنگال بردگى مزدى، رهايى از انقياد طبقاتى، رهايى از سرکوب ماشين دولتى بورژوازى،
رهايى از بىحقوقى سياسى و انقياد فرهنگى، رهايى از پيله مذهب و پندارها و قوانين
و ارزشهاى خرافه آميز و عقبمانده جامعه موجود، رهايى از ستمهاى مذهبى، قومى و
جنسى، رهايى از فقر و فلاکت، جهل و خرافه و کل تبعيضات و مصائب جامعه بورژوايى.
آزادی یعنی عدم ترس از نداشتن امكانات برخورداری از یك زندگی انسانی. آزادی از
فشارهای روحی از دست دادن كار و معیشت و خانه و كاشانه. آزادی از استثمار و بیحقوقی.
"برابرى"، يعنى نه فقط برابرى حقوقى و قانونى، نه فقط برابرى شهروندان
جامعه از هر قوم و نژاد و جنسيت، بلکه برابرى در امکانات مادى، در دسترسى به
ابزارهاى ارتقا و شکفتن استعدادهاى فردى و اجتماعى، برابرى در توليد و در زيست،
برابرى در اعمال اراده در سرنوشت اقتصادى، سياسى و اداره جامعه خود ـ برابرى در
بهرهمندى از محصولات مادى و معنوى کار و تلاش اجتماعى و برابرى در مبارزه براى
فايق آمدن بر هر عقبماندگى و کمبود ـ برابرىاى که تنها با درهم کوبيدن مالکيت
خصوصى بورژوايى بر وسايل توليد و مبادله، از ميان بردن بردگى مزدى و قرار دادن
وسايل توليد و ثروت جامعه در مالکيت جمعى و اشتراکى کليه انسانهاى سهيم در فعاليت
اجتماعى حاصل ميشود. برابری یعنی رهائی از واهمه از داشتن آیندهای انسانی برای
خود و خانواده خود.
اما
بخش مهم شعار سه ضلعی "آزادی، برابری، حکومت کارگری" همان "حکومت
کارگری" است. از حکومت کارگرى"، منظور حکومت طبقاتى کارگران، حکومت
استثمار شدگان و توليد کنندگان کل ثروت جامعه بر عليه استثمارگران، حکومت بردگان
مزدى امروز و ناجيان فرداى جامعه، حکومت کسانى که جامعه، نفس موجوديت و ثروت آن،
بر کار و تلاش مدام آنها بنا شده است میباشد. حکومت کارگرى يعنى طبقه کارگر متشکل
بعنوان قدرت و طبقه رهايى بخش حاکم. حکومت کارگرى يعنى حکومت سرکوب مقاومت
استثمارگران در برابر رهايى بشريت تحت ستم. حکومت کارگرى يعنى اعمال قدرت طبقه
كارگر عليه مدافعان فقر و فلاکت و استثمار و جهل و خرافه. حکومت کارگرى يعنى ضمانت
اجرايى واقعى آزادى و برابرى.
سوسیالیسم را باید جلوی جامعه گرفت
سوسیالیسم
اکنون دارای بیشترین اقبال و شانس، بخصوص در جامعهای مثل جامعه ایران است. نه
تنها سوسیالیسم در این کشور دارای احزاب قدرتمند و خوشنامی است، بلکه سوسیالیستها
در هر گامی که برای رفاه و مقاومت در برابر زورگوئی برداشته شده، پیشگام بودهاند.
در سطح بین المللی هم لولو خورخوره "کمونیسم" هم دیگر کاملا رنگ باخته و
در کشورهایی که مهد ضدیت با کمونیسم و سوسیالیسم بودهاند، یک شخصیت سیاسی با نام
و پلاتفرم سوسیالیسم نسبی، محبوبترین شخصیت سیاسی میشود و تا دو قدمی رئیس جمهور
شدن میرود. فعال سیاسی دیگری با نام و پلاتفرم مارکسیستی و رادیکال دو دوره پشت
سر هم عضو محبوب شورای شهری مهم در آمریکا میشود. کمونیست پیشین، با تمام تبلیغات
بر علیه سابقه گذشته او، شهردار بزرگترین شهر آمریکا و یکی از مهمترین شهرهای جهان
میشود. در خود اروپا هم که شاهد بودیم جرمی کوربین بر شانه سوسیالیستها و
کمونیستها با اختلاف رأی بالائی رقبایش را شکست میدهد و رهبر حزب لیبر بریتانیا
میشود. سوسیالیستها با همان نام و بعضا مارکسیست در انتخاباتهای پارلمانی، مثلا
در یونان، ایتالیا و اسپانیا کرسیهای زیادی را تسخیر میکنند. نشریات معتبرتر
بورژوازی، مثلا نیویورک تایمز، مجبور شدهاند سلسله مقالاتی در طول هفتههای
متمادی به انقلاب اکتبر اختصاص بدهند. از آن بعنوان یک واقعه مهم تاریخی که کارگر
به قدرت خود واقف شد، یاد کردهاند. هر نشریه، روزنامه، رادیو و تلویزیونی که به
چپ معروف شده باشد، بیشترین اعتبار را در بین مخاطبین داراست.
این
نمونهها را ذکر کردم که بگویم دیگر کسی گول تبلیغات ضدکمونیستی رسانههای نوکر را
نمیخورد. اکنون اگر چیزی باید در دستور ما کمونیستها و فعالین سیاسی کمونیست در
انقلاب ایران قرار بگیرد، مطرح کردن سوسیالیسم و آلترناتیو حکومت کارگری است.
سوسیالیسم اکنون، با تمام مشکلاتی که یک انقلاب برای هر انقلابیای میتواند داشته
باشد، دارای بیشترین شانس است. کمونیستها به همین خاطر با آغوشی باز به استقبال
انقلاب میروند.
توضیح:
======
"آزادی،
برابری، برادری" را از دانشنامه ویکیپدیا اقتباس کردهام. شعار "آزادی،
برابری، حکومت کارگری" را هم از "آرشیو عمومی حکمت" اقتباس کردهام.
۱۲
ژانویه ۲۰۱۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر