حبیب
بکتاش در استاتوسی روی دیوار فیسبوکش معضلی را درباره انقلاب و برخورد احتمالی
آمریکا مطرح کرده است که به نظر من، فراتر از آمریکا، می تواند واقعی باشد. خلاصه
بحث حبیب این است: "هر انقلابی در ایران برای تأمین حداقلهای مردم صورت
بگیرد، بنابه تجارب هفت هشت دهه گذشته، با مانع آمریکا برمیخورد." میگوید:
"تک تک حرکتها و تحولات و نیروهای چپ شمشیر آمریکا را بر گردن خود حس کردهاند."
حبیب این معضل را بعنوان یک سئوال مطرح میکند که بالاخره این خصومت بین آمریکا و
انقلاب وجود دارد و به چه شکلی باید به پیش برود.
آدم
اگر غیبگو نباشد، برای این معضل جواب سرراستی ندارد. اما جوابهایی که در طول تاریخ
به آن داده شده مختلف و متفاوت بودهاند. یکی از جوابها تشکیل جبههای برای مقاومت
بر علیه آمریکا با هر نیروئی که خود را ضدامپریالیست معرفی میکند بوده است. در
این جبهه ما شاهد حمایت تعدادی از نیروهای چپ با مرتجعترین ضدامپریالیستها بودهایم.
طیف وسیعی از چپهای طرفدار ارودگاه شوروی سابق تا تروتسکیستهای کشورهای غربی از
جمهوری اسلامی، داعش، طالبان، صدام حسین، بشار اسد و چنین نیروهایی دفاع کردهاند.
یک جواب به این معضل هم این بوده که دست از هرگونه انقلابگیری بکشیم و با آنچه که
داریم کنار بیائیم.
برای
مارکسیستها مسئله باید متفاوت باشد. نتیجهای که حبیب میگیرد، به نظر من عواقب
ناگواری برای مارکسیستها به دنبال میآورد، اگر به آن وزنهای داده شود. او میگوید:
"این انقلاب اگر چپ باشد، آخر زمان است. آمریکا ایران و منطقه را به آتش میکشد
و از هیچ جنایتی دریغ نمیكند."
بگذارید
نتیجه گیری حبیب را به عبارت دیگری بنویسیم: اگر انقلابی در هر کجای جهان به وقوع
بپیوندد، بورژوازی کشوری آن را به خون میکشد. مگر در سوریه این کار را نکردند؟
مگر قذافی نگفت که این کار را خواهد کرد؟ مگر یک ترس واقعی از انقلاب در ایران این
نمیتواند باشد؟ مگر در روسیه کشوری سوخته را تحویل بلشویکها ندادند. به عبارت
دیگر، ما بعنوان آدمهای انقلابی اول باید نگران گذر از حاکمان در کشور خودمان
باشیم. من میگویم که اگر در فکر انقلاب هستیم، لازم نیست که آدم از آمریکا بترسد.
ترکیه بغل گوشمان ول کن نخواهد بود. عراق و عربستان و افغانستان ول کن نخواهند
بود. وقتی که شوراها در روسیه قدرت گرفتند، این فقط آمریکا نبود که موی دماغش شد.
دولتها و نیروهای بیش از ۲۰ کشور به آن حمله کردند.
فردا چه می شود؟
ما
انقلاب میکنیم برای اینکه این وضعیتی که بر ما تحمیل شده دیگر غیرقابل تحمل است. انقلاب
میکنیم برای اینکه میخواهیم از دست کارفرمای کارخانه، فرماندار، شهردار، بخشدار،
رئیس کمیته و پاسگاه محله، رئیس دولت کشوری که در آن زندگی میکنیم خلاص بشویم که
زندگی را بر ما تباه کردهاند. چرتکه انداختن امروز، برای یافتن چگونگی فردای پس
از انقلاب، برای یک انقلابی سم است. ما میخواهیم جمهوری اسلامی را بیاندازیم. این
باید تمام هم و غم ما باشد و برای روابط فردای بعد از جمهوری اسلامی، آن روز نقشه
خواهیم کشید. میدانیم که در شوراهایمان متشکل میشویم و آنجا تصمیم خواهیم گرفت.
اکنون باید برای چگونگی سرنگونی جمهوی اسلامی، چگونگی به پیروزی رساندن انقلاب،
نقشه کشید.
مارکس
جائی در نقد روابط جامعه طبقاتی به طنز می گوید که اگر می خواهید بدانید روابط بعد
از سرنگونی روابط موجود چگونه است، دنبال یک غیبگو بگردید؛ من نمیدانم!
ما
چپها بعضا طوری حرف میزنیم که انگار همه تدارکات دیگر را دیدهایم و فقط مشکل
آمریکا جواب نگرفته! این واقعی است که "تک تک حرکتها و تحولات و نیروهای چپ
شمشیر آمریکا را بر گردن خود حس کردهاند". اما به نظر من همه آنها ابتدا
شمشیر ژنرالهای ارتش خودشان را، شمشیر بورژوازی اپوزیسیون در انتظار را، شمشیر
دولت همسایه را بر گردن خود حس کرده اند و آمریکا هم یکی از آنها بوده است.
کمونیستها
باید برای همه چیز برنامه عمل داشته باشند. به همه جوانب آن فکر کرده باشند. هم
سرنگونی جمهوری اسلامی، هم ضدانقلاب برآمده از انقلاب، هم دولت در دورههای
انقلابی، هم آمریکا و همه بقیه مشکلات. اما به نظر من نمیشود همه را با هم به پیش
برد. واقعی نیست! همانقدر واقعی است که کسی بخواهد در آن واحد در کل دنیا انقلاب
بکند. یعنی در واقع نمیخواهد انقلابی بکند. اگر کسی بخواهد ازدواج کند، اما قبل
از ازدواج به تجزیه و تحلیل ازدواج، امکان طلاق، مشکلات احتمالی بچهدار شدن بپردازد،
اگر به آمار طلاقها نگاه کرده و بالا پائین کند، به تجربه پدر و مادرش نگاه کند و غیره،
هیچوقت ازدواج نمیکند. اما ازدواج میکند برای اینکه وقتش است که ازدواج کند و
دیگر چرتکهای نمیاندازد. درست مثل انقلاب که وقتش است انقلاب بکند، نباید چرتکه
انداخت! اگر کسی بخواهد از شهری به شهر دیگر برود، اول باید از کوچه خانه خودش
عبور کند، کوچه و خیابانهای مختلفی را رد کند تا به شهر مورد نظرش برسد. پیروزی یک
انقلاب هم دقیقا اینطوری است. شما اول باید جمهوری اسلامی را سرنگون کرده باشید و
این دقیقا کاری است که یک کمونیست امروز باید برایش برنامه بریزد.
من
فکر میکنم کسی که به آمریکا گیر داده، یا به اسرائیل گیر داده، یا به انگلیس گیر
داده، هنوز با اسلامیها و آخوند جماعت تسویه حساب نکرده است. آمریکا، اسرائیل،
انگلیس و غیره هم همانند یک جبهه دیگر ضدانقلاب میتوانند مانع قدرتگیری طبقه
کارگر باشند. آمریکا همانقدر میتواند مانع کار یک انقلابی بشود که روسیه و چین و
عربستان و غیره. آمریکا امروز برای یکسری از چپها عمده است برای اینکه "همه
گرفتاریهای ما زیر سر شیطان بزرگ است". اسرائیل امروز عمده است، برای اینکه
در اسرائیل یهودیها زندگی میکنند و آخوند جماعت میخواهد سر به تن هیچ یهودی
نباشد. کارگر نان شب ندارد سر سفره کودکش بگذارد، زن را در روز روشن کتک میزنند
که موهایش دیده میشود، یهودی، بهائی، مسیحی و هر غیرشیعه را در آن جامعه شب و روز
تحقیر میکنند؛ ما اما در فکر این هستیم که با آمریکا چکار کنیم! اگر این سوراخ
دعا گم کردن نباشد، چه اسمی میشود رویش گذاشت؟
حبیب
مینویسد رابطه انقلاب چپ در ایران با آمریکا خصمانه است. میخواهم حبیب به این توجه
کند که اتفاقا رابطه انقلاب چپ در ایران با بورژوازی خصمانه است. اگر این را از
یاد ببریم، سر از جاهای ناخوشایندی در میآوریم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر