معرفی یک رمان خواندنی
من
این روزها وقت زیادی برای خواندن رمان و داستان خوب ندارم. وقت فقط برای خواندن
بهترین آنها را دارم. کتاب "همه چیز از هم میپاشد" (Things fall apart) یکی از آن بهترینهاست.
چینوا اوچبه (Chinua Achebe) آن را اواخر دهه ۵۰ قرن گذشته
منتشر کرده بود. من هیچ وقت نه نام کتاب را شنیده بودم و نه نام نویسنده آن را.
مانند بسیاری از کسانی که وقت زیادی دیگر برایشان نمانده، دنبال کتابی بودم در
دوران خانه ماندن ویروس کرونا که بعد از خواندن آن احساس نکنم وقتم تلف شد. در
نوشتهای به اسم این کتاب و موضوع آن برخوردم. حدس زدم که باید ارزش خواندن داشته
باشد که به نظر من چنین است.
***
دنیای قهرمان کتاب، اوکونکو، دنیائی است در تقاطع دو دنیای
گذشته و آینده بخش کوچکی از جغرافیایی که امروز به نام نیجریه شناخته شده است.
"همه چیز از هم می پاشد" کتاب نسبتا کوچکی است، با یک دنیا اتفاقات در
هم تنیده. تجربه رمان خوانی من این بود که معمولا باید چند صفحهای را بخوانی که
جذب آن شوی. "همه چیز از هم میپاشد" اما از همان پاراگرافهای اولش
خواننده را با خود میبرد. به دنیای قهرمانی که ضعیف پنداشتنش و کم آوردن وحشتی
است که قهرمان هر لحظه با آن درگیر است. هر لحظه به دوران پدرش در میان قبیلهای
می اندیشد که به چیزی اهمیت نمیداد. خانوادهاش در فقر زندگی کرد و به عالم و آدم
بدهکار بود. با زبان شیرین و مخصوص خودش هر بار که پیش کسی میرفت، میتوانست باز
هم چیزی از او قرض بگیرد.
اوکونکو اما یکی از دلاورترین آدمهای قبیله خود بود که او
را با پدرش اشتباه نمیگرفتند. آدمی بود که پشت هر کشتی گیری را زمین زده بود.
محترمترین افراد قبیله بود. موفقترین آنها هم بود. با این حال سایه
"شوم" پدرش شخصیت درونی او را شکل داده است. برای اینکه نشان دهد
"ضعیف" نیست، باید هیچگونه احساسی که بشود از آن ضعف را نتیجه گرفت از خود
بروز ندهد. در واقع همه احساسات را در خود سرکوب کرده است، جزء بروز احساس خشم! و
این احساس را در برخورد به هر چیز و هرکسی بروز میدهد.
اوکونکو به دلیل مرتکب شدن به یک اشتباه و به رسم و آئین
قبایل آفریقائی، به مدت هفت سال از قبیلهاش تبعید میشود. هنگام برگشت، همه چیز
عوض شده است. "مبلغین مذهبی" از بریتانیا آمده و در روستایشان اکنون
کلیسا و سپس چند اداره هم ایجاد کردهاند. این "مبلغین مذهبی" به مرور
زمان آدمها را جذب خود میکنند و از این در با قدرت گرفتن، سیستم اداری، پلیسی، مدرسه
و غیره بریتانیا را وارد میکند. اوکونکو نمیتواند با در هم شکسته شدن سنن پیشین
کنار بیاید و راه و رسم جدید زندگی را هضم کند.
میگویند
تا زمان انتشار "همه چیز از هم میپاشد"، بیشتر داستان و رمانهای
درباره زندگی در آفریقا، از زبان اروپائیها نوشته شده بود. اوچبه یکی از اولین
نویسندههایی است که این سنت را میشکند. فهمیدن احساس اوچبه نسبت به استعمار برای
من ساده نبود. یک جائی به تغییرات وارده با زبان و احساسی مثبت حرف میزند؛ مدرسه،
"اسب آهنین"، تجارت، بیمارستان و غیره. اما در سطور آخر کتاب، احساس
دیگری، احساسی منفی از ورود اروپائیان را میشود مشاهده کرد. فرمانده اروپائی وقتی
که جنازه اوکونکو را میبیند و بعد از صدور دستورات لازم، به دفترش برمیگردد،
اوچبه میگوید: "او (فرمانده) تجربه خودش در مورد اوکونکو را در فصل دیگری از
کتابی که دارد درباره اشغال آفریقا مینویسد، خواهد نوشت. شاید هم فقط یک
پاراگراف. او هم اکنون عنوان کتابش را هم برگزیده است: آرام کردن قبایل بدوی
نیجر!"
"همه
چیز از هم می پاشد" کتابی خواندنی است؛ با دهها اتفاق در هم تنیده جذاب. پر
است از ضرب المثلهای آفریقائی. در این معرفی سعی کردم از پرداختن به جزئیات
اتفاقات رخ داده بپرهیزم که خواننده مشتاق خودش آنها را دریابد. بعد از خواندن آن،
متوجه شدم که یکی دو ترجمه فارسی هم از آن شده است. دوست خوبم جلیل جلیلی آن را با
عنوان "گسست" ترجمه کرده که لینک داونلود رایگان آن را در زیر مشاهده می
کنید. خواندنش میارزد.
اول
ماه مه ۲۰۲۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر