۱۳۹۵ اسفند ۴, چهارشنبه

دفاع از جمهوری اسلامی به بهانه «فعالیت سندیكائی»

جامعه ایران بار دیگر در برابر مضحكه انتخاباتی رژیم اسلامی قرار گرفته و كارگران هم همانند سال‌های پیش بی اعتنا به این خیمه شب بازی، مبارزات خود را برای خلاصی از این وضعیت بی وقفه ادامه خواهند داد. نوشته حاضر در نقد راهكارهایی است كه می خواهد كارگران را از این امر باز دارد و بازیچه دست باندهای رژیم بكند. با وضعیتی كه جمهوری اسلامی بر سر كارگران آورده است، بعید بنظر می رسد كه حتی یك تك كارگر شریفی هم توهمی به هیچ باند و جناح و شخصیتی از جمهوری اسلامی داشته باشد. با این وجود جواب اشخاصی كه به بهانه‌های مختلف و از جمله «دفاع از حقوق صنفی كارگران و امكان‌گرائی» از جمهوری اسلامی و باندهای مشخصی از این رژیم دفاع می كنند همیشه لازم است و وظیفه هر كارگر كمونیستی است.
***
مصاحبه ای كه اخیرا از مازیار گیلانی‌نژاد از سندیكای «فلزكارمكانیك» روی سایت‌های اینترنتی رفته است حاوی نكاتی است كه بحث در مورد آنها می تواند برای فعالین جنبش كارگری ایران در این برهه از تاریخ حائز اهمیت باشد. هر پاراگراف و سطر از آن نوشته قابل بحث و سوال برانگیز است؛ اما من سعی خواهم كرد تمركز این یادداشت را بر آن بخش از اظهار نظر ایشان تمركز كنم كه زیر پوشش تحریم و یا شركت كارگران در انتخابات رژیم اسلامی، وظیفه دفاع از جمهوری اسلامی را به عهده گرفته است.
مازیار گیلانی‌نژاد خودش را بعنوان «فعال سندیكائی» معرفی می كند و در سراسر این مصاحبه هم همانند یك سندیكالیست به مسئله انتخابات و قوانین دولتی و «امكانات»گرائی برخورد می كند؛ منتها زمانی كه این را به رژیم آدمكش جمهوری اسلامی بسط می دهد، تزهایش مضحك می شوند. او درباره انتخابات علی العموم می گوید: «موضع كارگران در همه جهان معلوم است چه رسد به كشور ما.» جواب ایشان این است: «طبقه كارگر می گوید در این جابجائی چه چیزی به نفع من خواهد بود؟» «اینجا از برنامه و احزاب خبری نیست و شما با شم كارگری خود باید پی ببری كه چه خبر است. من در طول چند سال فعالیت سندیكایی تنها دو مورد را بخاطر دارم كه در یك مورد اصلاح طلبان خواسته بودند كه كارگران از مصطفی معین حمایت كنند و یك مورد هم میرحسین موسوی در یك ویدئو و مهدی كروبی هم در اطلاعیه ای در آستانه روز جهانی كارگر به مسایل كارگری پرداختند و آقای موسوی هم به صراحت در منشورش از سندیكاها و تعامل با آنها سخن گفته بود.» «متأسفانه در كشور ما رسم نیست كه كاندیداها برنامه كاری ارایه دهند، كه ما كارگران به عنوان مثال بدانیم كه رفتارشان با طبقه كارگر چیست تا موضع گیری كنیم.» «كارگران باید ببینند كاندیداها در مورد مسایل كارگری چه می گویند. حتما همگی به بیكاری و گرانی خواهند پرداخت اما پرسش اینست كه چه راهكاری برای این امر می دهند. مثلا آقایان كاندیداها نظرشان در مورد صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی چیست؟ … باز هم واردات بر علیه تولید داخلی را سازمان خواهند داد.»
او در تقابل با تحریم انتخابات هم می گوید: «هر ساله در موسم انتخابات بحث تحریم یا دادن رأی بسیار داغ می شود. خوب ما از دید كارگری مسایل را می بینیم. از دیدگاه كارگری برای هر پیشنهادی راهكار عملی هم ارایه باید داد. من می پرسم تحریم كنندگان كه از مردم می خواهند از وظیفه شهروندی خود چشم پوشی كنند، قدم بعدی آنان برای تداوم و ثمربخشی این عمل چیست؟ نمی شود شما به مردم راهكاری را ارایه بدهید ولی از تداوم آن عاجز باشید. از رأی دهندگان هم می پرسم شما كه می گویید رأی بدهید برای صیانت از آرا قدم بعدی تان چیست؟ طبقه كارگر طبقه پیشرویی است كه اگر در سال ٥٧ شعار اعتصاب عمومی می دهد اقدام بعدی اش بستن گلوگاه رژیم یعنی صادرات نفت بود، و سازماندهی مردمی و هماهنگ شدن با همه كارگران صنایع اعتصابی. پس طبقه كارگر بی گدار به آب نمی زند. در كشورهای خارج طبقه كارگر با تكیه به سندیكاهای كارگری و احزاب دوستدار طبقه كارگر با سازماندهی اعتصاب و با وكلایی كه در مجلس دارد از رأی خود صیانت می كند و ساركوزی و برلوسكونی را به زیر می كشد.»
ابتدا اجازه بدهید كه گفته های ایشان را به صورت خلاصه فرموله كنم و بعد اشكال این بحث‌ها را توضیح دهیم. بحث مازیار گیلانی‌نژاد در این نوشته هم با اشاره به لولا دسیلوا در برزیل و مصطفی معین و بهشتی در ایران این است كه كارگران به وعده های انتخاباتی كاندیدها گوش می دهند و با توجه به این وعده ها از وظیفه! شهروندی خود استفاده كرده و به یكی رأی می دهند. توصیه ایشان این است كه از آنجا كه در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی هستیم، بیافتیم دنبال كسانی مثل بهشتی و مصطفی معین و موسوی. از نظر ایشان كارگران نگاه كنند ببینند كدام كاندید از حرف زدن درباره بیكاری و گرانی فراتر رفته و هوای تولیدات داخلی را دارد تا به ایشان رأی بدهند.

قوانین و امكانات در جمهوری اسلامی
سندیكالیسم ایرانی مثل هر سندیكالیست تیپیك دیگری چشمش به روزنه های قانونی است تا بتواند ابراز وجود كند. در بحرانی كه خرخره نظام كارمزدی را همچنان می فشرد، امكانات قانونی برای كارگران را حتی در آمریكا هم محدود كرده است. سندیكالیسم در ایران زیر سیطره سرنیزه های پاسداران امام زمان به دنبال روزنه های قانونی مجبور است به زیر عبا و عمامه بهشتی و كروبی بخزد و كارگران را دنبال نخود سیاه بفرستد. نمی خواهد پایش را از این قانون فراتر بگذارد، حتی اگر قانونگذاران كوچكترین امكان ابراز وجودی را به ایشان ندهند. بیخود نیست كه همین مازیار گیلانی‌نژاد طرح مطالبات كارگران را فقط از كانال رسانه‌های مجاز داخل ایران جایز می‌داند! سندیكالیسمی كه امروزه و در موقعیتی كه جمهوری اسلامی هر گامی كه بر می دارد یك گام به طرف گورستان است، بخواهد كارگران را همچنان در دام قوانین این حكومت آدمكش نگه دارد، خودش را مستقیما در خدمت این رژیم قرار داده است. سندیكالیستی كه به قوانینی كه راه هرگونه اقدام قانونی برای ابراز وجود حتی خودش را هم مسدود می كند، تمکین کرده،  در عمل كارگزار حاكمان آدمكش آن قانونگذاران است.
اما آیا واقعا در ایران زیر سیطره جمهوری اسلامی و در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی، سئوال «در این جابجائی چه چیزی به نفع من خواهد بود؟» موضعیت دارد؟ سئوالی حكیمانه بنظر می رسد اما پر است از ریا. این وضعیت «نخور و بمیر»ی كه امروز بر میلیون‌ها خانواده كارگری تحمیل شده است، حاصل كدام رقابت‌های آزاد انتخاباتی بوده است؟ كدام امكان جلوی كارگران ایران باز بوده كه بدون مواجه شدن با بسیجی و ساندیس خور به دستمزد چندین بار زیر خطر فقرش اعتراض كنند؟ كدام امكان و قانونی جلوی كارگر ایرانی باز بوده كه اعتراض خود به هزاران اجحاف روزمره را از مجرای قانونی به پیش ببرد؟

كارگران و انتخابات جمهوری اسلامی
آنچه را كه مازیار گیلانی‌نژاد درباره انتخابات می گوید «كه در همه جا معلوم است»، موضع خود مازیار گیلانی‌نژاد است و ربطی به موضع «همه كارگران»، آنچنانكه مازیار گیلانی‌نژاد می خواهد به خورد كارگران بدهد، ندارد. در همان چهارچوب ایران هم، كارگران بطور بسیار گسترده ای خواهان سوت و كور ماندن صندوق‌های رأی هستند. مواضع رهبران كارگری دربند مثل شاهرخ زمانی، رضا شهابی، بهنام ابراهیم زاده، علی نجاتی، محمد جراحی و تشكل‌های كارگری مثل سندیكای كارگران واحد، اتحادیه آزاد كارگران و كمیته هماهنگی و غیره را به مخاطبین مازیار گیلانی‌نژاد یادآوری می‌كنم! اعتراضات روزمره كارگران و از جمله اعتراضات اخیر كارگران نیشكر هفت تپه، كارگران پتروشیمی‌ها، طومار اعتراضی ده‌ها هزار كارگر به وضعیت وخامت بار و غیره را به ایشان یادآوری می‌كنم و همچنین اعتراض بازنشستگان. خامنه‌ای به درست می‌گوید كه صرفنظر از اینكه به چه كسی رأی می دهید، ریختن هر رأی به صندوق آرا، یك رأی به نظام جمهوری اسلامی است! اینكه گویا كارگران می‌آیند و شم كارگری! بخرج می‌دهند و به این نتیجه می‌رسند كه بهتر است به رفسنجانی و یا یكی مانند مثل بهشتی و خامنه‌ای یا مصطفی معین و ایكس و وای از سران رژیم رأی می‌دهند، یك كلاهبردار سیاسی است كه در چشم كودكان میلیون‌ها كارگری كه در فقر و نداری و فلاكت دست و پا می‌زنند و زندگی شان به معنای واقعی كلمه تباه شده است، نگاه می‌كند و اینگونه بیشرمانه تئوری می‌بافد!
مازیار گیلانی‌نژاد نمی‌گوید كه كارگران «حق» دارند رأی بدهند یا ندهند؛ او رأی دادن را وظیفه شهروندی كارگران می‌داند! من بعنوان یك كارگر كمونیست، بعنوان كسی كه شاهد كشته شدن صدها كمونیست و فعال كارگری در آن جامعه بوده‌ام، بعنوان كسی كه نام صدها فعال كارگری اعدام شده را می‌توانم برای گیلانی‌نژاد اسم ببرم، چنین ادبیات جانبدارانه اسلامی را محكوم می‌كنم! در آن جامعه روزانه چندین نفر را به عناوین مختلفی اعدام می‌كنند. در آن جامعه حقوق بخش وسیعی از كارگران را نمی‌پردازند و آنجا هم كه می‌پردازند، به گفته خودشان چندین بار زیر خط فقر مطلق است. در آن جامعه زنان، نیمی از شهروندان آن جامعه، به معنای واقعی كلمه انسان برابر با بقیه به حساب نمی‌آیند. در آن جامعه هیچ غیرمسلمانی، هیچ فرد غیرشیعه‌ای، شهروند برابر نیست. در آن جامعه هیچ انسانی حق ندارد مخالف اسلام و مفتخوران رژیم باشد. در یك چنین جامعه‌ای، كه رهبرش رأی دادن كارگران را رأی به این شرایط می‌داند، وظیفه انسانی این است كه به چنین موقعیت و شرایطی اعتراض بشود نه رأی برای تأیید آن!

موسم انتخابات و مغلطه آخوندی
بحث مازیار گیلانی‌نژاد درباره تداوم راهكار به دنبال تحریم و یا رأی دادن، بیربط تر از بقیه بحث‌هایش است. تحریم یا رأی دادن به جمهوری اسلامی واقعا چه ربطی به اعتصاب عمومی كارگران در سال ٥٧ و بزیر كشیدن رژیم پهلوی‌ها دارد؟ شما كه تصمیم گرفته‌اید به كسی مثل آیت الله بهشتی رأی بدهید، مباركتان باد! با آدمهای هالو كه طرف نیستی داری با حرف‌های بیربط و مغلطه آخوندی این كار را توجیه می كنی. طبقه كارگر بی‌گدار به آب نمی‌زند و در فرانسه و ایتالیا سندیكاهای كارگری و احزاب نوعی خودش را دارد، در آمریكا بوش به زیر كشیده می‌شود و اوباما سر كار می‌آید، واقعا این اظهارات عجیب و غریب چه ربطی به رأی دادن به بهشتی و خامنه‌ای دارند؟ امروزه دیگر جز در دوائر خیلی نزدیك به رژیم، كسی به خودش جرأت نمی‌دهد كه رأی دادن به آدمكشان جمهوری اسلامی را «وظیفه شهروندی» كارگران تعریف كند. امیدمان این است كه «فعالین سندیكائی» مثل مازیار گیلانی‌نژاد به این دوائر بیشتر از این نزدیكتر نشوند. انتظار نداریم كه تحریم كنند و به صف مبارزه كارگران برای خراب كردن بساط انتخاباتشان بپیوندند، اما حداقل تا این حد از وقاحت از رژیم آدمكش جمهوری اسلامی دفاع نكنند.

رأی دادن به كسانی مثل بهشتی
مازیار گیلانی‌نژاد می گوید كه كارگران باید بگردند ببیند كه كسی از این كاندیدها مثل بهشتی هستند كه به او رأی بدهند: «آیا این آقایان هم مانند آیت‌اله بهشتی اعتصاب را مجاز می‌دانند؟» عشق و علاقه سندیكالیسم ایرانی به آیت الله بهشتی ها چیز تازه ای نیست. ریشه در همسوئی سران رژیم اسلامی و سندیكالیسم ایرانی برای مقابله با قدرت گیری كمونیسم در ایران و در بین كارگران دارد. زمانی كه با طرح بهشتی، رفسنجانی و خامنه ای و كل سران وقت حزب جمهوری اسلامی كسانی مثل ربیعی، صادقی و محجوب با حمایت‌های قمه كشان بسیجی و سیاه جامه گان به ساختمان خانه كارگر در بهار سال ١٣٥٨ حمله كردند كه آن را از دست كارگران كمونیست و انقلابی بیرون بیاورند، سندیكالیست‌ها هم در جبهه دیگری و همسو با حسن صادقی، محجوب و بهشتی در حال حمله به كارگران كمونیست و شوراهای كارگری بودند كه كارخانه‌ها و مدیریت كارخانه‌ها را از دست آنها خارج كنند. حسن صادقی در مصاحبه‌ای با روزنامه كار و كارگر ١٠ بهمن ١٣٨٠ می‌گوید: «خانه کارگر منبعث از حزب جمهوری اسلامی می‌باشد و در واقع ریشه در اندیشه‌های دکتر بهشتی دارد و زیر ساخت‌ها و بنیان آن را ایشان بنا نهادند. در حزب جمهوری اسلامی آیت الله خامنه‌ای و آقای هاشمی رفسنجانی به ما توصیه کردند که بروید و شوراهای اسلامی کار را در خانه کارگر ساماندهی کنید، ما هم در آنجا حضور خواهیم داشت تا تشکل‌تان رسمیت پیدا کند.» «برای باز پس گیری خانه کارگر با درگیری‌ها و جنگ‌های خشونت آمیز، تشکیلات را از دست آنها بیرون آوردیم. آقایان محجوب، کمالی و علی ربیعی که پس از انقلاب عضو شورای اسلامی کار شدند از جمله کسانی محسوب می‌شوند که در باز پس گیری خانه کارگر از مارکسیست‌ها نقش عمده‌ای داشتند.» غش كردن امروز سندیكالیست‌های ایرانی و نوستالژی برای دوران بهشتی، كه كارگران در حال عقب نشینی و سندیكالیست‌ها در حال سرویس دادن به بهشتی و خامنه‌ای بودند، از این «جنگ و خونریزی و گرفتن از دست ماركسیست‌ها» ناشی می‌شود نه از آزادیخواهی بهشتی و خامنه‌ای. مازیار گیلانی‌نژاد و دیگر دوستانش در هیأت مؤسس سندیكاها هیچوقت از خانه كارگر و زیرمجموعه‌های آن و همچنین از اربابان خانه كارگر دل نكندند. از لحاظ گلایه های «اقتصادی» هم سندیكالیست‌های ایرانی همیشه مواضعشان با مواضع خانه كارگر تطابق كامل داشته. سایت ایلنا و روزنامه كار و كارگر پر است از گلایه‌های خانه كارگری‌ها به همین نوع گلایه های مازیار گیلانی‌نژاد به «واردات بی رویه آدامس» و غیره.
هر گامی كه جنبش آزادیخواهی در مسیر به گور سپردن جمهوری اسلامی بر می‌دارد، گرایشات ضدكارگری محاظفه كار مثل «سندیكالیسم ایرانی» مضطربتر می‌شوند و بیشتر به زیر عبای خامنه‌ای می‌خزند. این سرنوشت آن انسان‌هایی است كه آینده خود را به حكومتی آدمكش گرده زده اند.

در خاتمه
بالاتر گفتم كه بعید بنظر می‌رسد حتی یك تك كارگر شریفی هم در یك چنین وضعیت معیشتی‌ای كه رژیم به او تحمیل كرده، از رژیم طرفداری كند. من از موقعیت اجتماعی «فعالین سندیكائی» خبر ندارم. آیا واقعا همانند كارگران زندگی‌شان با فروش نیروی كارشان تأمین می‌شود یا صاحبان كارگاه‌هایی هستند كه سندیكاهایشان همان سندیكاهای اصناف است كه حافظ منافع كارگاه‌های كوچكشان می‌باشد؟! خودشان كه ما را برای درس گرفتن از گذشته به همین سندیكاها مراجعه می‌دهند و سندیكاهایشان هم جملگی از همین نوع سندیكاهاست!

١ ژوئن ٢٠١٣


(كارگر كمونیست ٢٦٣)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر