۱۳۹۵ اسفند ۷, شنبه

ایران در ١٣٩٢ شاهد چه تحولاتی میتواند باشد؟

وقتی كه به مسئله تحمیل حداقل دستمزد سال ١٣٩٢ به كارگران فكر می كردم، نكات و مسائل زیادی به نظرم رسیدند. نفس زندگی كردن در ایران برای كارگران، آینده آن جامعه فقط دو موضوعی هستند كه در میان دهها موضوع دیگر به ذهن انسان در شنیدن چنین خبری می توانند خطور كنند. موضوع همچنان تحمیل این حداقل دستمزد است و به بهانه آن نكات دیگری را نیز می خواهم مطرح كنم. به این موضوع كمی پائین تر اشاره خواهم كرد. اما می خواهم احساس خودم نسبت به وضعیت عمومی سیاسی در جامعه ایران را بطور خلاصه بیان كنم.
جامعه ایران بار دیگر خود را برای رودرو شدن با انتخابات ریاست جمهوری اسلامی آماده می كند. برای ما فعالین سیاسی در اپوزیسیون پرداختن به این موضوع و عطف توجه به آن اهمیت زیادی دارد. هر بار جمهوری اسلامی با این به اصطلاح انتخابات روبرو شده است، شكاف بین جناح و باندهای درونیش عمیق‌تر و چسب درونی اش ضعیف تر شده است. بحرانهایش و بخصوص بحرانهای سیاسی اش عمیق‌تر شده اند. تعداد بیشتری از دایره تنگ «خودی»ها به بیرون پرتاب شده اند. هر یك از این انتخاباتش، نفس مسئله «انتخابات» و انتساب كلمه «انتخابات» به این مسئله را پوچ‌تر از دفعه پیش كرده است. و این یعنی انتخابات، به مردمی كه قرار است كسی را به ریاست این هیأت حاكمه كه قرار است بر آن حكومت كند انتخاب كنند، تمام و كمال بی ربط است! این اختلافات و شكافها و كلا این وضعیت می رود كه با انتخابات ٢٤ خرداد ١٣٩٢ حادتر بشود.
سئوال این است كه ما اپوزیسیون سرنگونی طلب كجای این صفحه شطرنج قرار گرفته ایم؟ منظور من از «اپوزیسیون سرنگونی طلب» صرفا كمونیستها، مجاهدین و سلطنت طلبها، اپوزیسیونی كه سنتا و تاریخا بعنوان نیروهایی كه برای سرنگونی رژیم اسلامی تلاش كرده اند نیست. بخش وسیعی از اصلاح طلبانی كه در گذشته جزو حكومت بودند و سنتا جزو طیف نیروهای سرنگونی طلب نبوده اند امروزه با تنگتر شدن دایره «خودی»های رژیم تمام و كمال به بیرون از رژیم پرتاب شده و آینده سیاسی خود را فقط با عوض شدن نسبتا رادیکال هیأت حاكمه جستجو می كنند. خامنه ای رهبر آنها نیست. در شورای نگهبان و مجلس خبرگان متحدی ندارند. دور و بر دم و دستگاه قوه قضائیه كسی را ندارند. و كلا در دستگاه اداری دستشان به جای به دردبخوری بند نیست.
اشاره به این نكته نیز ضروری است كه تغییر رادیكال هیأت حاكمه و سرنگونی طلبی لزوما مترادف انقلابی بودن و خواستار تغییرات بنیادی و انقلابی در جامعه بودن نیست. آنجا كه توازن طبقاتی نیروهای سیاسی در جامعه به هم بخورد و برای یك دوره ای قدرتی دوگانه حاكم شود، لزوما در هر سرنگونی ای صورت نمی گیرد. و درست به همین دلیل می شود بخش از اصلاح طلبان را امروزه در زمره «سرنگونی طلبان» قرار داد.

موود (mood) كارگران در رابطه با حداقل دستمزد سال ٩٢
می دانم كلمه «موود» كلمه ای فارسی نیست؛ اما هیچ كلمه مشابهی كه آن احساس در انگلیسی را با كلمه مشابهی در زبان فارسی برساند پیدا نكردم. با شنیدن خبر تصویب حداقل دستمزد ٤٨٦ هزار تومانی چه حال و احوال و احساسی به كارگران دست داد؟ چه فكر می كنند؟ كافی است سری به مطالب مندرج در سایت ایلنا و كامنتهای زیر تعدادی از این مطالب بزنیم تا متوجه شویم كه كارگران چه احساسی دارند. كافی است به تیتر یكی از مطالب ایلنا: «خشم کاربران ایلنا از تعیین دستمزد ٤٨٧ هزار تومانی» بیاندیشیم تا متوجه حال و احوال كارگران بشویم. كافی است بیانیه های سندیكای واحد و اتحادیه آزاد كارگران و همچنین مصاحبه پروین محمدی در همین رابطه را بخوانیم تا متوجه عمق انزجار كارگران «از حداقل مزدی که در شورایعالی کار به تصویب رسید» بشویم. فقط كافی است كه یك لحظه به نرخ تورم و گرانی و ارزش ریال در آن جامعه فكر كنیم تا عمق «خشم و بهت و حیرت را در میان کارگران و افکار عمومی» را حدس بزنیم. و با این حال و احوال و این موود است كه كارگران به «استقبال» عوض شدن مهره های نظام جمهوری اسلامی (رئیس جمهور اسلامی و كابینه و غیره) خواهند رفت.
این موود اعتراضی، موودی مختص به كارگران نیست. كل جامعه در آستانه یك انفجار اجتماعی است. اعتیاد كه حاصل بیش از سه دهه حاكمیت اسلامی بر جامعه است، به یك اپیدمی واقعی تبدیل شده است. موقعیت زن كه شركت میلیونی و چشمگیرشان در اعتراضات سال ١٣٨٨ نشان از نفرت آنها از این وضعیت داشت، خود یك شاخص دیگری از وضعیت انفجاری آن جامعه است. خلاصه فضای اعتراضی در این جامعه، حكومت كردن برای رژیم اسلامی را عملا به بن بست رسانده و غیرممكن ساخته است.

چه می توانیم بكنیم؟
سرنگونی طلبان جبهه بورژوازی، مجاهدین، شاه پرستان، اصلاح طلبان عاشق خمینی و غیره، كارشان را خواهند كرد و منتظر نصایح كسی هم نخواهند ماند. ما كمونیستها، قطب طبقه كارگر، چه می توانیم بكنیم؟
اجازه بدهید اول این گونه بگویم كه چه می توانیم نكنیم و یا اینكه چه می توانیم بكنیم كه جلوی پیروزی ما را بگیرد! در بین چپها و یا بهتر است بگویم در بین كمونیستهایی كه كمونیسم‌شان حاصل مستقیم و یا غیرمستقیم تزها و پراتیك استالین و كمینترن دوران استالین است، برای شركت كمونیستها در انقلابات، پیش شرطهایی كنار هم چیده می شود: وجود حزبی كه از جانب خود فعالین و رهبران كارگری كف كارخانه تشكیل شده و صفوفش مالامال از فعالین و رهبران كارگری است! وجود شوراهای كارگری ای كه تحت هژمونی كمونیستها باشند! اینها به نظرم چیزهای خوبی هستند؛ ولی نه بعنوان پیش شرط شركت فعال در انقلاب و گام برداشتن برای در دست گرفتن رهبری آن! كدام كمونیستی است كه نخواهد جامعه ایران دارای حزبی باشد كه همه كارگران عضوش باشند!؟ كدام كمونیستی است كه نخواهد در جامعه ایران هر كارخانه، كارگاه، مدرسه و اداره ای شورائی نداشته باشد!؟ اما آن كدام كمونیستی است كه كمی تعمق كرده و به این نتیجه نرسیده باشد كه همه چیز را محول به این پیش شرطها كردن یعنی خیال خود را راحت كردن! همه ما بالاخره در جامعه زندگی می كنیم و با كارگران سر و كار داریم، عضویت كارگران را در احزاب می بینیم و فونكسیون عضویت افراد در احزاب را نیز می دانیم. می دانیم كه چگونه تشكلهای كارگری و از جمله شوراها تشكیل می شوند و چه موانعی پیش روی تشكیل این نهادها موجود می باشد. سئوال این است كه با انقلابی كه در می زند چه باید كرد؟
گفتم كه پیش شرطهایی كه توسط چپ تأثیر گرفته از تزهای استالین جلو كشیده می شوند چیزهای خوبی هستند، اما نه بعنوان پیش شرط برای شركت در انقلاب؛ چرا كه انقلابات با فرضیات و پیشفرض‌ها شروع نمی شوند و منتظر هیچ پیش شرط تعیین شده ای از جانب حتی دوآتشه ترین كمونیستها و افراد شركت كننده در آن نمی مانند.
شاید یادآوری تجربه انقلاب روسیه كمكی باشد در این راستا. تروتسكی در كتاب «تاریخ انقلاب روسیه» می گوید وقتی كه انقلاب روسیه در ٢٣ فوریه شروع شد، سازمانی روز ٢٧ فوریه در كاخ تورید ایجاد شد كه نام «كمیته اجرائی شورای نمایندگان كارگران» بر خود نهاد. می گوید این سازمان با نام خود وجه اشتراك اندكی داشت. این «كمیته اجرائی شوراها» اول درست شد و بعد به مرور زمان شوراها درست شدند. و این هم یك انعكاس معكوسی از تجربه انقلاب ١٩٠٥ بود. در آن انقلاب (١٩٠٥) ابتدا شوراها درست شدند و بعد شورای نمایندگان این شوراها! انقلاب شروع شد و به پیروزی رسید، چرا كه كارگران و سربازان و كلا جامعه، تزار را نمی خواست و از وضعیت سیاسی و اجتماعی حاكم بر جامعه به تنگ آمده بودند. از «پیش شرط» وجود شوراهای كارگری هم خبری نبود. از حزب طبقه كارگری كه صفوفش مالامال از كارگران و فعالین كارگری هم باشد خبری نبود! تروتسكی باز از دو حزب سیاسی نسبتا قوی نام می برد: منشویكها و سوسیالیستهای انقلابی. اینها احزابی بودند كه عملا رهبران توده های انقلابی (نه برای رهبری آنها در انقلاب، بلكه توده ها به حرف آنها گوش می دادند) بودند. اما خود كارگران و دهقانان، كه بوسیله سربازان در انقلاب و شوراها شركت داشتند، از اینكه این دو حزب میانجی شده بودند كه كارگران به دولت بورژواها (دولت موقت) رضایت بدهند، تعجب كرده بودند!
تروتسكی درباره بلشویكها می گوید: «بلشویكها هنوز اندك بودند. كمتر كسی حرفهای آنها را درست فهمیده بود، و حتی پاره ای از توده ها از آنان وحشت داشتند.» می گوید بعد از انقلاب و از اوایل ماه مارس، شوراها مثل قارچ بعد از یك باران بهاری در هر شهر و شهرك و روستائی ایجاد شده و سر بر آوردند. نمایندگان آنها «درباره ادامه جنگ تا حصول پیروزی كامل نطقهای غرا ایراد می كردند، بر علیه بلشویكها، علیرغم رفتار معتدلشان، فریادهای گوشخراش به آسمان می رفت.» او با این همه در سرتاسر این كتاب تأكید می كند كه بلشویكها نماینده «نه» كامل توده های انقلابی بودند. اینها نه تحلیل تروتسكی و یا كس دیگری، كه تاریخ وقایع انقلاب روسیه است. تنها پیش شرطی كه به چشم می خورد، نارضایتی توده ای و میلیونی و غیرممكن بودن تحمل شرایط موجود است. و این دقیقا ما را به شرایط امروز ایران می رساند. كارگران، زنان و كل جامعه از این وضعیت به تنگ آمده اند. سیاست روشنی در نمایندگی كردن و تعمیق این «نه» مردم به جمهوری اسلامی را باید اتخاذ كرد. به نظر من فضای سیاسی»انتخابات» پیش روی ریاست جمهوری اسلامی پتانسیل زمین زدن جمهوری اسلامی را دارد. جامعه تشنه آزادی و برابری است. تشنه كار و دستمزد مكفی است. كارگران برای لحظه ای كه بتوانند تشكلهای خود برای، حداقل تعیین حداقل دستمزد ایجاد كنند، لحظه شماری می كنند. برای كرامت انسانی لحظه شماری می كند. جامعه تشنه آزادیهای سیاسی است. از مذهب و تحمیق مذهبی متنفر است. از بیحقوقی زن نفرت دارد. از دروغ و تزویر و بی حقوقی كارگران افغانستانی مستقر در ایران متنفر است. از ماجراجوئیهای جنگی بیزار شده است. از تبعیض و بی حقوقی افراد بخاطر موقعیت اجتماعی و باورهایشان بیزار شده است. دیگر تحمل اینهمه كثافات اسلامی را ندارد. این جامعه، انقلابی مثل انقلاب روسیه می خواهد و مترصد فرصتی است. این جامعه همچنین هزاران و دهها هزار فعال كمونیست و رهبر كارگری دارد كه در اولین فرصت سازمانهای خود را ایجاد خواهند كرد.
حال سئوال این است كه ایران در ١٣٩٢ می تواند شاهد چه تحولاتی باشد؟ اینكه جامعه می تواند و باید جمهوری اسلامی را بیاندازد شكی در آن نیست. به نظر من كمونیستهای این دوره ایران، همانند لنین و تروتسكی باید به پیشواز این تحولات بروند. تعمیق «نه» توده های انقلابی به جمهوری اسلامی تا آزادی و برابری و رفاه كامل!

١٨ مارس ٢٠١٣


(كارگر كمونیست ٢٥٢)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر