مقدمه
از ناصر اصغری
آنچه
كه در پی خواهد آمد، بخش اول فصل ١٢ از كتاب كلاسیك تروتسكی، «تاریخ انقلاب روسیه»
است كه بقول آیزك دویچر «بدون شك مهمترین كتاب قرن ٢٠ اروپا» می باشد. برای ما
فعالین سیاسی در ایران، كه با وضعیت ویژه ای روبرو هستیم، خواندن این كتاب و درست
گرفتن از تجارب آن انقلاب عظیم ضروری است. تروتسكی موقعیت كارگران و شوراهای كارگری
در اوایل انقلاب را، كه وجود نداشتند در این كتاب به زیباترین شكلی به تصویر می
كشد.
اما
بحث تروتسكی در این بخشی كه برای خوانندگان انتخاب كرده ام، در واقع فعالین سیاسی
چپ و كمونیست ایران این دوره را مخاطب قرار داده است. جامعه ایران در حال انفجار
است و بار بحران بر دوش كارگران افتاده است. جامعه هر آن امكان دارد كه منفجر
بشود. اما كارگران از تشكلها و شوراهای خود بی بهره اند. آیا باید كمونیستها منتظر
بمانند كه كارگران ابتدا تشكلهای خود را ایجاد كنند و بعد وارد این انقلاب و
اعتراضات بشوند؟ این راه حل لنین و تروتسكی نبود. داستان را از زبان خود تروتسكی
بشنویم.
***
كمیته
ی اجرائی شورای نمایندگان كارگران
سازمانی
كه در بیست و هفتم فوریه در كاخ تورید ایجاد شد، و «كمیته ی اجرائی شورای نمایندگان
كارگران» خواندﻩ شد، با نام خود وجه اشتراک اندكی داشت. شورای نمایندگان كارگران
در سال ١٩٠٥، كه آغازگر نظام شورائی بود، از میان اعتصاب عمومی كارگران برخاست. آن
شورا نمایندﻩ بی واسطه تودﻩ های مبارز بود. سران اعتصاب به نمایندگی شورا انتخاب
شدند، انتخاب اعضای آن زیر آتش دشمن صورت گرفت، كمیته اجرائی اش به وسیله اعضا
شورا انتخاب شد تا مبارزﻩ را دنبال كند. همین كمیته اجرائی بود كه قیام مسلحانه را
در دستور روز قرار داد.
انقلاب
فوریه (١٩١٧) از بركت شورش نیروهای نظامی، ﭘیش از آن كه كارگران شورای خود را تشكیل
دهند به ﭘیروزی رسید. كمیته اجرائی ﭘیش از تشكیل شورا، و مستقل از كارخانه ها و
هنگ ها، بلافاصله ﭘس از ﭘیروزی انقلاب به دست چند تن معدود تأسیس شد.
در
این جا با ابتكار دیرین رادیكال ها رو به رو می شویم كه همیشه از مبارزﻩ انقلابی
دور می ایستند، اما در همان حال خود را برای چیدن میوﻩ های انقلاب آمادﻩ می سازند.
رهبران راستین كارگران هنوز خیابانها را ترک نكردﻩ بودند. آنها سرگرم خلع سلاح برخی،
و مسلح ساختن برخی دیگر بودند و می خواستند از ﭘیروزی مطمئن شوند. در میان ایشان
آنها كه دوراندیش تر بودند هنگامی كه خبردار شدند كه در كاخ تورید نوعی شورای نمایندگان
كارگران ظهور كردﻩ است به خود آمدند. درست به همان شكل كه در ﭘائیز ١٩١٦، بورژوازی
لیبرال به امید انقلاب كاخی كه قرار بود شخص نامعلومی به اجرایش در آورد، حكومت ذخیرﻩای
را آمادﻩ نگهداشته بود تا بر تزار جدید بقبوﻻند. روشنفكران رادیكال نیز نیمه حكومت
ذخیرﻩ خود را در لحظه ﭘیروزی انقلاب فوریه آمادﻩ ساخته بودند. از آنجا كه ایشان
دست كم در گذشته ﭘیرو جنبش كارگران بودند و همیشه كوشیدﻩ بودند خود را زیر ﭘوشش این
جنبش بگنجانند، اینك فرزند خود را كمیته اجرائی شورا نام گذاردند. این هم یكی از
آن جعلیات نیمه عمدی بود كه تاریخ، به خصوص تاریخ انقلابهای مردمی انباشته از
آنهاست. در چرخش انقلابی حوادث، كه معموﻻ متضمن انقطاع تداوم حكومت است، این طبقات
تحصیلكردﻩ، كه اینك باید راﻩ و رسم حكومت را بیاموزند، با كمال میل حاضرند هر نام یا
نمادی را كه به خاطرات قهرمانی تودﻩ ها مربوط است، دستاویز خود سازند. و كلمات
اغلب جوهر امور را در ﭘردﻩ نگاﻩ می دارند- به ویژﻩ هنگامی كه منافع گروﻩ های متنفذ
این ﭘردﻩﭘوشی را ایجاب می كند. اقتدار عظیم كمیته اجرائی از بدو تولد متكی به
رابطه ظاهری اش با شورای ١٩٠٥ بود. این كمیته، كه در نخستین جلسه ﭘر هرج و مرج
شورا مورد تأیید نمایندگان شورا قرار گرفت، از آن ﭘس نفوذ قاطعی هم بر اعضا و هم
بر سیاست شورا اعمال كرد. این نفوذ بیشتر از این بابت محافظه كارانه بود كه فضای
داغ مبارزﻩ كه می توانست ضامن انتخاب طبیعی و بر حق نمایندگان باشد، دیگر وجود
نداشت. قیام به گذشته تعلق گرفته بود. همه مست از بادﻩ ﭘیروزی، برای راحتی بر مبنای
وضع جدید نقشه می كشیدند، و با روان و تا حدی نیز مغز خود شیوﻩ تساهل ﭘیشه كردﻩ
بودند. فقط ﭘس از چند ماﻩ كشمكش و مبارزﻩ در شرایط جدید، و ﭘس از جا به جا شدن
افراد، شورا توانست از سازمانی برای تقدیس ﭘیروزی به آلتی برای مبارزﻩ و تمهید قیامی
جدید تبدیل گردد. ما بر این جنبه از قضیه انگشت تأكید گذاردیم زیرا تا به حال در ﭘردﻩ
ابهام باقی ماندﻩ بود.
اما
خصلت میانه رو و سازشكار كمیته اجرائی و شورا را فقط شرایط حاكم بر فضای آن روزها
تعیین نساختند. علل عمیق تر و دیرﭘاتری نیز در همان جهت دست اندركار بودند.
در ﭘتروگراد
بیش از ١٥٠ هزار سرباز مستقر بودند. دست كم چهار برابر این تعداد مرد و زن كارگر
در آن شهر می زیستند. با این حال به ازای هر دو نمایندﻩ كارگران در شورا، ﭘنج نمایندﻩ
سربازان وجود داشت. قوانین نمایندگی به نحو مفرطی منعطف بودند، و این قوانین ﭘیوسته
به نفع سربازها خم و راست می شدند. كارگران برای هر هزار نفر یك نمایندﻩ داشتند،
حال آن كه كوچكترین واحدهای نظامی اغلب دو نمایندﻩ به شورا می فرستادند. لباس
خاكستری ارتش، رنگ اصلی زمینه شورا شدﻩ بود.
به
علاوﻩ حتی برخی از نمایندﻩ های غیرنظامی هم به وسیله كارگران انتخاب نمی شدند.
اندک نبودند كسانی كه با دعوتنامه های خصوصی و یا از بركت زبر و زرنگی خود به شورا
راﻩ می یافتند. از آن جمله بودند وكلای رادیكال، ﭘزشكان، دانشجویان، و روزنامه
نگارانی كه به نمایندگی از جانب گروﻩ های مشكل ساز، و یا اغلب به نمایندگی از طرف
جاﻩ طلبی خویش، خود را در شورا جا كردﻩ بودند. این انحراف آشكار در ماهیت شورا حتی
با استقبال رهبران شورا مواجه شد، زیرا آنان نیز ترجیح می دادند كه جوهر غلیظ
كارخانه و ﭘادگان با آب ولرم روشنفكرمآبی رقیق شود. بسیاری از این مهمانهای
ناخواندﻩ، ماجراجوها، ﭘیامبران خودسر، و جاﻩ طلبهای حرفه ای، با سقلمه های تحكمآمیز
خود كارگران دهان بسته و سربازهای بی عزم را خارج از شورا نگاﻩ داشتند.
و اگر
در ﭘتروگراد قضایا از این قرار بود، به راحتی می توان تصور كرد كه در وﻻیات، آن جا
كه ﭘیروزی آسان به چنگ آمدﻩ بود، چه می گذشت. سراسر كشور مملو از سرباز بود. ﭘادگانهای
كیف، هلزینگفورز و تفلیس به اندازﻩ ﭘادگان ﭘتروگراد ابواب جمعی داشتند. در
ساراتوف، سامارا، تامبوف و امسك هفتاد تا هشتاد هزار سرباز مستقر بودند. در یاروسلاول،
اكاترینوسلاو و اكاترینبورگ شصت هزار، و در مجموعه دیگری از شهرها ﭘنجاﻩ، چهل، و سی
هزار سرباز وجود داشت. نحوﻩ ی انتخابات شورا در نقاط مختلف فرق می كرد، اما در همه
جا به نظامیان امتیاز می بخشید. از لحاظ سیاسی، این امتیاز را كارگران خود به نظامیان
می دادند، زیرا می خواستند به هر قیمت كه شدﻩ سربازان را با خود متحد كنند. علاوﻩ
بر گروﻩ كثیری از ستونها و افسرهای جزء دیگر كه به وسیله سربازها انتخاب شدﻩ
بودند، اغلب، به خصوص در وﻻیات، حق نمایندگی ویژﻩای به هیئت فرماندهی ﭘادگانها نیز
دادﻩ می شد. در نتیجه این اوضاع، ارتش در بسیاری از شوراها صاحب اكثریت قاطع بود.
تودﻩ های سرباز، كه هنوز فرصت نكردﻩ بودند سیمای سیاسی خود را بیابند، از طریق نمایندگانشان
سیمای شورا را تعیین ساختند.
در
هر نظام نیابتی همیشه نوعی عدم انطباق ما بین وكلا و موكلان موجود است. این عدم
انطباق به خصوص از روز دوم انقلاب به بعد شدت گرفت.
نمایندگان
سربازهای بی ﭘناﻩ اغلب در آن روزها به كلی با سربازها و با انقلاب بیگانه از آب در
می آمدند- انواع مختلف روشنفكران و نیمه روشنفكران كه در ﭘادگانهای ﭘشت جبهه مخفی
شدﻩ بودند و در نتیجه به حد افراط دم از میهن ﭘرستی می زدند. بدین ترتیب بین روحیه
ﭘادگانها و روحیه شورا جدائی افتاد. سرگرد استانكویچ، كه سربازان گردانش ﭘس از
انقلاب با اكراﻩ و با بی اعتمادی او را بار دیگر به فرماندهی خود ﭘذیرفتند، ﭘیرامون
مسئله ظریف انضباط سخنرانی مؤﺛری برای سربازها ایراد كرد. او از سربازها می ﭘرسید:
چرا احساسات شورا ملایمتر و معقول تر از احساسات گردانهاست؟ این استفهام سادﻩ
لوحانه بار دیگر نشان می دهد كه احساسات واقعی فرودستان چه سخت می توانند به درون
طبقات باﻻ رخنه كنند.
با
همه این اوصاف، از روز ٨ مارس به بعد، گردهمآئیهای كارگران و سربازان متفقا از
شورا خواستند كه حكومت موقت بورژوازی لیبرال را عزل كند و خود قدرت را در دست بگیرد.
در این مورد نیز ابتكار عمل بار دیگر به محله وایبورگ تعلق داشت. آیا جز این خواستی
روشن تر و نزدیك تر به قلب تودﻩ ها می توانست وجود داشته باشد؟ اما این بلوا به
سرعت فرونشاندﻩ شد، نه فقط به این دلیل كه «دفاع طلب ها» سرسختانه مخالفش بودند،
بدتر از این آن كه اكثر رهبران شورا از همان نیمه اول ماﻩ مارس عملا در برابر رژیم
دو قدرتی سر تسلیم فرود آوردﻩ بودند. از این گذشته، به جز بلشویكها هیچ كس حاضر
نبود مسأله قدرت را علنا ﭘیش بكشد. رهبران ناحیه وایبورگ به ناچار عقب كشیدند. اما
كارگران ﭘتروگراد حتی یك لحظه نه به حكومت جدید اعتماد كردند و نه آن را حكومت خود
دانستند. با این حال، كارگران مشتاقانه به سربازها گوش می دادند و می كوشیدند حتی
المقدور با آنان راﻩ بیایند. از سوی دیگر، سربازها كه تازﻩ شروع به آموختن نخستین
آلفبای زندگی سیاسی كردﻩ بودند، هر چند غریزﻩ دهقانیشان نمی گذاشت به هر ارباب نو
رسیدﻩای اعتماد كنند، معذالك به دقت به نمایندﻩ های خود گوش می دادند. نمایندﻩ ها
نیز به نوبت خود محترمانه به رهبران مقتدر كمیته اجرائی گوش می دادند. و این
رهبران مقتدر هم كاری نداشتند بكنند جز آن كه با ترس و لرز به نبض بورژوازی لیبرال
گوش فرا دهند. عجالتا همه چیز بر ﭘایه این استماع یك جهته -از ﭘایین به باﻻ-
استوار بود. منتها احساسات فرودستها ناگزیر به باﻻ نشت می كرد. مسأله قدرت، كه به
زور در حاشیه نگاﻩ داشته شدﻩ بود، همچنان به میان می آمد، هر چند در لباس مبدل.
ناحیه ها و ایاﻻت شكایت می كردند كه: «سربازها نمیدانند به چه كس باید گوش دهند.»
و بدین شكل، نارضائی خود را از حاكمیت دوگانه به كمیته اجرائی حالی می كردند.
فرستادﻩ های ناوگانهای دریای بالتیك و دریای سیاﻩ روز شانزدهم مارس اعلام كردند كه
حاضرند حكومت موقت را به رسمیت بشناسند مشروط بر این كه حكومت موقت خود را با سیاست
كمیته اجرائی هماهنگ كند. به كلام دیگر، آن ها به هیچوجه قصد نداشتند حكومت موقت
را به رسمیت بشناسند. با گذشت زمان، بانگ اعتراض تودﻩ ها بلندتر و بلندتر می شد.
مثلا هنگ ١٧٢ ذخیرﻩ قطع نامه ای صادر می كند مبنی بر این كه: «ارتش و مردم باید
فقط از دستورات شورا ﭘیروی كنند،» و بلافاصله قضیه خلف را نیز ﭘیش می كشد: «آن
دسته از دستورات حكومت موقت كه متناقض با تصمیات شورا هستند باید نادیدﻩ گرفته
شوند.» كمیته اجرائی با احساس رضایتی آمیخته به دلشورﻩ، بر این وضع جدید صحه
گذاشت. حكومت موقت هم دندان روی جگر گذاشت و این وضع را تحمل كرد. از دست هیچ یك
از آن دو كار دیگری ساخته نبود.
از
همان اوائل ماﻩ مارس، شوراها در همه شهرهای عمدﻩ و مراكز صنعتی ﭘشت سر هم سبز می
شدند. بیش از چند هفته طول نكشید كه شوراها سراسر كشور را در بر گرفتند. اما فقط
در ماﻩ های آوریل و مه به روستاها رسیدند، در بدو امر عملا فقط ارتش به نام
دهقانان سخن می گفت.
كمیته
ی اجرائی شورای ﭘتروگراد در عمل به اندازﻩ یك دولت مستقل اهمیت یافته بود. شوراهای
دیگر از ﭘایتخت سرمشق می گرفتند. و به دنبال هم قطعنامه هائی اتخاذ می كردند دائر
بر حمایت مشروط از حكومت موقت. هر چند در ماﻩ های نخست رابطه شورای ﭘتروگراد و
شوراهای ایالتی به نرمی و بدون كشمكش و اختلاف نظرهای جدی ﭘیش می رفت، با این حال
ضرورت وجود یك دولت واحد به شدت در آن اوضاع و احوال حس گردید. یك ماﻩ ﭘس از
واژگونی بساط استبداد، نخستین كنفرانس شوراها منعقد گردید، كه از نظر تركیب اعضایش
ناقص و یكطرفه بود. هر چند از ١٨٥ سازمانی كه به این كنفرانس نمایندﻩ فرستادﻩ
بودند دو سوم این رقم را شوراهای ایالتی تشكیل می دادند، این تعداد عمدتا مركب از
شوراهای سربازان بود. این نمایندگان نظامی-كه بیشتر آنها افسر بودند- همراﻩ با نمایندگان
سازمانهای مستقر در جبهه اكثریت قاطعی را تشكیل می دادند. دربارﻩ ادامه جنگ تا
حصول ﭘیروزی كامل نطقهای غرا ایراد شد. برعلیه بلشویكها، علیرغم رفتار ﭘر اعتدال
شان، فریادهای گوش خراش به آسمان رفت. سرانجام، كنفرانس كمیته اجرائی ﭘتروگراد را
با شانزدﻩ نمایندﻩ محافظه كار شهرستانی ﭘر كرد، و بدین ترتیب كمیته را به یك دولت
تمام عیار قانونی بدل ساخت.
این
كار باز هم سبب تقویت هر چه بیشتر جناح راست كمیته شد. از این ﭘس، كمیته اجرائی
ناراضی ها و معترضها را با اشارﻩ به ایاﻻت می ترساند. قطعنامه مربوط به ضوابط عضویت
در شورای ﭘتروگراد -كه در چهارم مارس اتخاذ شدﻩ بود- هیچگاﻩ به اجرا در نیامد.
عامل تصمیم گیرندﻩ نه شوراهای محلی بلكه كمیته اجرائی سراسری روس بود. بدینسان
رهبران رسمی كمیته در موضع گزندناﭘذیری قرار گرفتند. مهمترین تصمیم ها به وسیله كمیته
ی اجرائی، یا بهتر بگوئیم به وسیله هسته حاكم این كمیته گرفته می شد. البته ﭘس از
توافق با هسته حكومت مركزی. شورا همچنان در حاشیه قرار داشت، و مثل یك جلسه بی اهمیت
با آن رفتار میشد. سوخانوف مینویسد: «سیاست كشور در آنجا، در آن جلسات عمومی، تعیین
نمیشد، همه آن جلسات عمومی فاقد اهمیت بودند.» این فرمانروایان خودبین سرنوشت تصور
می كردند كه شوراها با تفویض رهبری به ایشان، وظیفه عمدﻩ خود را انجام دادﻩ بودند.
آیندﻩ به آنها ثابت خواهد كرد كه چنین نیست. تحمل تودﻩ ها زیاد است، اما تودﻩ ها
گل رس نیستند كه بتوان هر كاسه كوزﻩای با آنها ساخت. به علاوﻩ، تودﻩ ها به وقت
انقلاب به سرعت درس می آموزند. قدرت انقلاب در همین جاست.
(كارگر كمونیست ٢٥٣)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر