پال ورنادسکی
از کتاب "انقلاب روسیه: هنگامی که کارگران قدرت را به دست گرفتند"
ترجمه به کمک اپلیکشنهای هوش مصنوعی و ویراستاری ناصر اصغری
این نوشته که اقتباسی است از کتاب "انقلاب روسیه: هنگامی که کارگران قدرت
را به دست گرفتند" برای همه کسانی که می خواهند پروسه قدرت گیری بلشویکها را
نسبتا دقیقتر، تا جائی که یک مقاله اجازه می دهد، بخوانند، منبع خوبی است.
***
در اکتبر ۱۹۱۷ طبقه کارگر روسیه، تحت رهبری حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه
(حزب بلشویک)، از طریق شوراهای تودهای و دموکراتیک خود (سوویتها) قدرت را به دست
آورد. آنان دولتی برپا کردند که بر نیروی مسلح و سازمانیافته کارگران متکی بود و
با سربازان عادی - که بیشترشان دهقانان در لباس نظامی بودند - متحد شد.
حزب بلشویک یک دولت کارگری برپا کرد که دقیقا خواستههای کارگران و دهقانان را
اجرا کرد: پایان دادن به جنگ، زمین برای کسانی که روی آن کار میکنند، روز کاری
کوتاهتر و کنترل کارگری بر تولید. آنان رهایی را برای ستمدیدگان به ارمغان
آوردند، کلیسا را از دولت جدا کردند، قوانین ازدواج و طلاق را ساده کردند و اعطای
حق تعیین سرنوشت به ملتهایی که پیشتر زیر سلطه امپراتوری روسیه بودند.
بلشویکها موفق شدند ساختارهای دولتی پیشین را - به ویژه ارتش، ژاندارمری و
بوروکراسی حکومتی - درهم بشکنند. روابط تولید سرمایهداری را برچیدند و نظام
اقتصادی جدیدی بنیان نهادند که در آن نیازهای جامعه بر سود شخصی اولویت داشت.
داستان این دوازده ماه سرنوشتساز که جهان را تکان داد، به عنوان نخستین بار در
تاریخ که کارگران قدرت را به دست گرفتند و برای سالها حفظ کردند، شایسته آن است
که در مجموعه دانش نظری هر انقلابی معاصر جای گیرد.
روسیه در سال ۱۹۱۷
در ابتدای سال ۱۹۱۷ کمتر کسی تصور میکرد که کارگران روسی تا پایان همان سال،
کنترل دولت را به دست بگیرند و جرقهای برای گسترش جهانی سوسیالیسم بزنند. اما
واقعیت این بود که روسیه در آستانه این سال، جامعهای پر از تنش و نارضایتی بود؛
مثل بشکه باروتی که هر لحظه ممکن بود منفجر شود. یکی از شاهدان آن دوران میگفت:
«همه میدانستند که کشور روی یک آتشفشان زندگی میکند.»
تا رسیدن سال ۱۹۱۷، همهچیز برای وقوع یک انقلاب مهیا شده بود: دولتی
ناکارآمد، تزار بیاعتباری که حمایت مردم را از دست داده بود، اختلاف در میان
نخبگان حاکم، نارضایتی گسترده اقشار مختلف جامعه، وخامت اوضاع اقتصادی، اعتصابهای
پیدرپی کارگری، خستگی مردم از جنگی فرسایشی، نافرمانی در ارتش، بازگشت دوباره
احزاب انقلابی، و این احساس همگانی که بهزودی یک فاجعه بزرگ رخ خواهد داد.
روسیه گرچه کشوری عقبمانده بهحساب میآمد، اما بخشی از نظام سرمایهداری
جهانی بود. امپراتوری روسیه حدود ۱۶۰ میلیون جمعیت داشت که ۸۰ درصد آنها را
دهقانان تشکیل میدادند. فقط یکپنجم مردم در شهرها زندگی میکردند و تنها ۳۰ شهر
به جمعیت بالای ۱۰۰ هزار نفر رسیده بودند. سنپترزبورگ و مسکو هر یک حدود دو میلیون
نفر جمعیت داشتند و شهرهایی مثل ریگا، کیف و اودسا هر کدام نیم میلیون نفر جمعیت
داشتند. مردم روسیه زیر سلطه حکومت استبدادی تزاری زندگی میکردند؛ حکومتی که حتی
آزادیهای محدود لیبرالی موجود در دیگر کشورهای اروپایی را هم ممنوع کرده بود. پلیس
مخفی تزاری (اوخرانا) و زندانهای دورافتاده سیبری، ابزار سرکوب کسانی بودند که
جرأت اعتراض به نظام را داشتند.
اقتصاد و جامعه روسیه تحت شدیدترین فشارها از آنچه تروتسکی قوانین توسعه
نابرابر و ترکیبی نامید، قرار داشت. از نظر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی روسیه شامل
"ابتداییترین آغازها و جدیدترین پایانهای اروپایی" بود. در سه دهه قبل
از انقلاب، روسیه امپراتوری یک انقلاب صنعتی را پشت سر گذاشت. تحت فشار سرمایهداری
جهانی و با حمایت دولت تزاری، سرمایه داخلی و خارجی یک شیوه تولید مدرن را به راه
انداخت. در مرکز این فرآیندهای متناقض، کارگران قرار داشتند، "که مستقیما از
گاوآهن ربوده شده و به دیگ ذوب کارخانه پرتاب شده بودند".
طبقه کارگر شامل حدود ۳.۵ میلیون کارگر کارخانه و معدن بود (که ۴۰۰ هزار نفر
از آنها در سنپترزبورگ و مسکو کار میکردند)، به اضافه کارگران ساختمانی، راهآهن،
اسکله و انواع مختلف کارگران مزدبگیر. در مجموع، حدود ۱۸.۵ میلیون کارگر وجود داشت
که معادل ۱۰٪ از جمعیت کشور بود. این طبقه کارگر بسیار متنوع بود و بیش از ۱۰۰
گروه قومی مختلف (از جمله حدود ۲۰ ملیت بزرگ) را دربرمیگرفت که از نظر تعداد،
فرهنگ، زبان، باورها و سطح توسعه اقتصادی تفاوتهای زیادی با یکدیگر داشتند.
پس از دهه ۱۸۷۰، مبارزات کارگران در مناطق صنعتی ناگهان شدت گرفت. در ژوئن
۱۸۹۶، سنپترزبورگ شاهد یک اعتصاب بزرگ و همگانی شد. سال ۱۹۰۵ نیز کارگران، در
کنار نیروهای بورژوای لیبرالی که از تزار انتقاد میکردند، موجی از اعتراضات
اجتماعی را آغاز کردند و انقلاب کردند. کارگران نقش اصلی را داشتند: سه میلیون نفر
در اعتصابات شرکت کردند و شوراهای کارگری (سوویتها) را تشکیل دادند؛ این شوراها
بر پایه محل کار، با نمایندگان منتخب و قابلعزل و جلسات پرشور در شهرها و شهرکها
اداره میشدند. این قیام حکومت را وادار کرد پارلمانی بیاختیار (دوما) تشکیل دهد
و اصلاحات محدودی را بپذیرد. اما خیلی زود دوباره به سرکوب روی آورد، روستاها و
کارگران را سرکوب کرد و سازمانهایشان را مخفیانه مجبور به ادامه فعالیت کرد،
بدون آن که اعتراضات را خاموش کند. در نیمه اول سال ۱۹۱۴، حدود ۱.۳ میلیون کارگر
کارخانه اعتصاب کردند و با وجود سرکوب و شرایط سخت ناشی از جنگ، دوباره در سال
۱۹۱۶ نزدیک به یک میلیون کارگر دست به اعتصاب زدند.
با آغاز جنگ جهانی اول، موجی از ملیگرایی سراسر روسیه را فرا گرفت و جنبش
کارگران را به عقب راند. نام پایتخت، سنپترزبورگ، به پتروگراد تغییر یافت تا وجهه
"آلمانی" آن کمتر شود، در حالی که سوسیالیستهای مخالف جنگ همچنان نام
قدیمی را به کار میبردند. جنگ تأثیرات فاجعهباری بر جمعیت روسیه گذاشت؛ در مجموع
۱۵ میلیون نفر به ارتش فراخوانده شدند و تا پایان سال ۱۹۱۶، روسیه حدود ۵.۷ میلیون
نفر از نیروهای خود را از دست داده بود. از این تعداد، ۳.۶ میلیون نفر کشته یا به
شدت مجروح شدند و باقی نیز اسیر جنگی شدند. در جبههها، نارضایتی گسترده بود و برای
فراریان از میدان نبرد مجازات اعدام اجرا میشد. پشت جبهه نیز وضعیت متلاطم بود؛
پادگان پتروگراد حدود ۱۸۰ هزار نیرو داشت و ۱۵۰ هزار نفر دیگر در مناطق اطراف
مستقر بودند و در مجموع حدود دو میلیون نفر را شامل میشد. سربازان، دهقانان و
کارگران که به زور به لباس نظامی درآمده بودند، همگی خواهان پایان جنگ بودند.
در دو ماه اول سال ۱۹۱۷، بیش از ۵۰۰ هزار کارگر اعتصاب کردند که بخش زیادی از
آنها در پایتخت فعال بودند. با وجود حملات پلیس، در ۹ ژانویه، ۱۵۰ هزار کارگر، به
رهبری کارگران فلزکار، در پایتخت اعتصاب کردند. در ۱۴ فوریه، همزمان با گشایش
دوما، حدود ۹۰ هزار نفر در پتروگراد دست به اعتصاب زدند و کارگران چند کارخانه در
مسکو نیز کار را متوقف کردند. صدها دانشجوی دانشگاه هم بدون توجه به تهدیدات پلیس،
در خیابان نوفسکی پرسپکتیو پایتخت راهپیمایی کرده و سرودهای انقلابی خواندند. جیرهبندی
نان برقرار شد و صفهای طولانی و غارت برخی نانواییها را بهدنبال داشت. این رویدادها
نشانههایی از طوفانی بزرگ بودند که به زودی انقلاب را رقم میزد. در ۲۲ فوریه،
کارفرمایان تعدادی از کارگران کارخانه پوتیلوف را اخراج کردند و ۳۰ هزار نفر به خیابانها
آمدند. مقدمات انقلاب کامل شده بود.
نیروهای سیاسی
در آغاز سال ۱۹۱۷، روسیه تحت حکومت خودکامه قرار داشت. اما زمانی که تزار در
جریان جنگ، فرماندهی ارتش را بهدست گرفت، اداره کشور در عمل به تزارینا الکساندرا
و مشاور مرموزش، گریگوری راسپوتین، واگذار شد. مهمترین گروههای حاضر در دوما
عبارت بودند از سلطنتطلبان مشروطهخواه اکتبریست به رهبری الکساندر گوچکوف و میخائیل
رودزیانکو، دموکراتهای مشروطهطلب لیبرال (کادت) به رهبری پاول میلیوکوف، و حزب
ترقیخواه بورژوا-لیبرال تحت رهبری ایوان افرموف، الکساندر کونوالوف و پاول ریابوشینسکی.
در جریان جنگ جهانی، حتی همین گروههای طرفدار نظم نیز به جریانی منتقد رژیم
امپراتوری تبدیل شدند.
نیروهای چپ بهشدت مورد سرکوب قرار گرفته بودند و فقط به شکل محدود و قانونی
از طریق چند نماینده در دوما و تعدادی اتحادیه کارگری نیمهقانونی حضور داشتند.
بزرگترین حزب چپ، سوسیالیستهای انقلابی (اسآرها)، حزبی پوپولیست با ریشه در
جنبش انقلابی نارودنیک (مردمی) بود و خود را نماینده اتحاد روشنفکران، کارگران و
دهقانان میدانست. گروه کار (ترودویکها)، یک حزب دهقانی، ده نماینده در دوما داشت
که الکساندر کرنسکی نیز جزو آنها بود. سایر نیروهای چپ عمده در قالب حزب سوسیال
دموکرات کارگری روسیه فعالیت میکردند.
در فعالیتهای زیرزمینی، اسآرها نقش مهمی در ایجاد اتحادیههای کارگری، تعاونیها،
انجمنهای فرهنگی-آموزشی و دیگر سازمانهای کارگری داشت. نیکلای سوخانوف، خاطرهنویسی
که بعدها از این حزب به سوسیال دموکراسی گرایش پیدا کرد، برآورد کرده بود که پیش
از جنگ جهانی اول، حدود یکسوم طبقه کارگر طرفدار اسآرها بودند.
اسآرها به جناحهای مختلف تقسیم شده بودند و از شکافهایی رنج میبردند،
مانند ماکسیمالیستهای اسآر. راست از دولت تزار در جنگ جهانی حمایت میکرد، در
حالی که چپ، به رهبری ماریا اسپیریدونووا و مارک ناتانسون، با جنگ مخالف بود. ویکتور
چرنوف نظریهپرداز برجسته حزب بود، اما مرکز حزب را نمایندگی میکرد و از نظر سیاسی
ضعیف بود. رهبران اسآر عمدتا در تبعید بودند وقتی انقلاب آغاز شد و بخش زیادی از
سازمان پراکنده آن در آشفتگی به سر میبرد. با این حال، آنان نیروی مهمی را در
انقلاب روسیه نمایندگی میکردند.
حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه در سال ۱۸۹۸ بر اساس مدل حزب سوسیال دموکرات
آلمان تشکیل شد. سوسیال دموکراسی در آن زمان به معنای سوسیالیسمی بود که شدیدا تحت
تأثیر ایدههای مارکسیستی قرار داشت. با این حال، در کنگره دوم در سال ۱۹۰۳، که در
تبعید برگزار شد، حزب به دو جناح تقسیم شد: بلشویکها (مشتق از واژه روسی به معنای
"اکثریت") به رهبری لنین، و منشویکها ("اقلیت") به رهبری یولی
مارتوف. این جناحها در سالهای ۱۹۰۶ و ۷ در درون حزب متحد شدند، اما پس از آنکه
رژیم تزاری دوباره مستقر شد، از هم جدا شدند و متعاقبا برای همیشه انشعاب کردند.
در درون جناحها اختلافنظرهایی درباره ماهیت انقلاب بعدی، درباره اینکه آیا حزب
باید در یک کنگره گسترده کارگری "منحل" شود، و بر سر "اُتزُویسم"
(فراخوانیگری)، یعنی کنارهگیری از کار در دوما و دیگر سازمانهای قانونی و تمرکز
انحصاری بر کار زیرزمینی وجود داشت.
این شکافها از سال ۱۹۱۲ و با بازگشت روحیه مبارزهجویانه در میان کارگران عمیقتر
شد و با شروع جنگ، بیش از پیش گسترش یافت؛ حتی تلاشهای افراد مایل به مصالحه برای
اتحاد جناحها نیز بینتیجه ماند. بخشی از منشویکهای حامی انحلال، از جنگ حمایت
کردند، در حالی که منشویکهای طرفدار بینالملل با جنگ مخالف بودند. لنین خواهان
شکست روسیه در جنگ بود (او معتقد بود در جنگی امپریالیستی و واپسگرا، شکست دولت
خودی شر کوچکتر است)، اما تروتسکی موضع بینالمللگرایانه شفافتری داشت و شعارهایی
در دفاع از صلح مطرح میکرد. در داخل روسیه، جناحهای طرفدار جنگ در گروه کارگری
کمیته صنایع جنگی فعالیت میکردند، در حالی که بلشویکها، کمیته میانمنطقهای و دیگر
سوسیال دموکراتها توانستند مبارزه طبقاتی را از پایگاههای خود در منطقه ویبورگ
پتروگراد و کارخانه بزرگ پوتیلوف ادامه دهند.
تعداد کمی از آنارشیستهای روس وجود داشتند که برخی در تبعید به سر میبردند و
برخی دیگر در داخل کشور فعالیت میکردند. کمونیستهای آنارشیست الهام خود را از میخائیل
باکونین و پیتر کروپوتکین میگرفتند و از یک فدراسیون آزاد شوراها حمایت میکردند،
در حالی که آنارشیستهای طرفدار سندیکا به سازماندهی محلهای کار اهمیت میدادند
(و آنارشیستهای فردگرا، همه انواع سازماندهی را رد میکردند). آنارشیستها در
کنار سوسیال دموکراتها و سوسیالیستهای انقلابی، در برپا کردن اعتصابات، پخش
اطلاعیهها و تحریک مردم برای سرنگونی حکومت نقش داشتند.
انقلاب فوریه
پنجشنبه ۲۳ فوریه، بهمناسبت روز جهانی زن در تقویم روسی برگزار شد (که نسبت
به تقویم رایج اروپا، حدود سیزده روز عقبتر بود و در اروپا این روز ۸ مارس بود).
انقلابیون برای این مناسبت سوسیالیستی، تظاهرات و اعتصابات برنامهریزی کرده
بودند، اما این روز با اعتراض خودجوش زنان کارگر دگرگون شد. آنها از اینکه پس از
دوازده ساعت کار مجبور بودند در صفهای طولانی برای تهیه غذا بایستند، بدون هیچ
تضمینی برای دریافت نان یا مایحتاج زندگی، به شدت خشمگین بودند. گروههای بزرگی از
زنان کارگر مبارز بهسوی کارخانههای بزرگ شهر پتروگراد حرکت کردند و باعث شدند ۹۰
هزار کارگر دیگر نیز به تظاهرات همان روز در خیابانها بپیوندند.
فعالان کارخانه کمیتههای اعتصاب را سازمان دادند و خواستار ادامه اعتصابات در
روز جمعه ۲۴ فوریه شدند. حدود ۲۰۰ هزار کارگر در پتروگراد دست به اعتصاب زدند،
حدود نیمی از نیروی کار صنعتی. علاوه بر شعار "نان!"، کارگران شعارهایی
مانند "مرگ بر خودکامگی!" و "مرگ بر جنگ!" سر دادند. این یک قیام
مردمی بود.
در روز شنبه ۲۵ فوریه، اعتصاب عمومی در پتروگراد آغاز شد. پلیس به سوی معترضان
تیراندازی کرد و انقلابیون دستگیر شدند. اعتصابها بهسرعت گسترش یافت و حدود ۲۵۰
هزار کارگر درگیر شدند. شمار زیادی از دانشجویان و اقشار طبقه متوسط به تظاهرات پیوستند.
دانشجویان دانشگاه پتروگراد و مؤسسات فنی مختلف، درس و کلاس را رها کردند و به خیابانها
آمدند. زنان با شجاعت در برابر سربازان مسلح به سرنیزه ایستادند و آنها را به پیوستن
به اعتراضات تشویق کردند. درگیریها با پلیس شدت گرفت و شعار تازهای سر داده شد: "سلاحها
را از فراعنه بگیرید!"
در روز یکشنبه ۲۶ فوریه تزار نیکولاس دومای دولتی را منحل کرد و به سربازان
دستور داد اعتراضات را سرکوب کنند. اما سربازان قزاق، که مدتها مورد ترس انقلابیون
بودند، چشمک زدند تا همدردی خود را با تظاهرکنندگان نشان دهند - نیروهای قهری دیگر
تمایلی به سرکوب نداشتند. دهها هزار کارگر در خیابانها بودند. کاپیتان لاشکویچ
به هنگ ولینسکی مستقر در پتروگراد دستور داد از شمشیر و شلاق برای پراکنده کردن
جمعیت استفاده کنند و سپس، پس از صدای شیپور هشدار، به سربازان دستور داد به سوی
جمعیت شلیک کنند. سربازان شرمسار در طول شب در پادگانهای خود درباره کشتارها بحث
کردند و روز بعد شورش کردند. آنان افسر فرمانده خود - همان لاشکویچ که روز قبل
دستور شلیک به جمعیت را داده بود - را تیرباران کردند. در همان روز در ناوگان بالتیک
حدود ۷۵ افسر کشته شدند، از جمله ۴۰ نفر یا بیشتر در ستاد ناوگان در هلسینگفورس
(هلسینکی) و ۲۴ نفر در کرونشتات.
در روز دوشنبه ۲۷ فوریه، انقلاب به نقطه اوج خود رسید. کمیته موقت دوما، به ریاست
رودزیانکو، با هدف مشخص "بازگرداندن نظم" تشکیل شد. اما کارگران هنوز
مبارزاتشان را متوقف نکرده بودند. بنا به پیشنهاد فدور چروانین، یکی از منشویکهای
طرفدار انحلال، نمایندگان برجسته اتحادیههای کارگری و تعاون و همچنین نمایندگان
جناح چپ دوما گرد هم آمدند تا خواستار تشکیل شورای نمایندگان کارگران شوند. همان
شب، شورای پتروگراد دوباره شکل گرفت. کمیته دومای دولتی و شورای پتروگراد، هر کدام
در دو بال مختلف کاخ تورید، محل برگزاری دوما، که حالا به مرکز انقلاب تبدیل شده
بود، با هم ملاقات داشتند.
حکومت تزاری عملا کنار زده شده بود (تزار در ۲ مارس کنارهگیری کرد) و وضعیتی
از قدرت دوگانه در حال شکلگیری بود: یک دولت موقت جای خودکامگی فروپاشیده را
گرفته بود، اما این دولت "آنقدر ضعیف بود که ناتوان به نظر میرسید".
قدرت واقعی اما در دست شوراها بود. بار عمده درگیریهای انقلاب فوریه به عهده
پتروگراد بود. شورای شهر پتروگراد شمار کشتهشدگان، زخمیها و مجروحان را ۱,۳۱۵
نفر اعلام کرد که شامل ۵۳ افسر، ۶۰۲ سرباز، ۷۳ پلیس و ۵۸۷ شهروند زن و مرد میشد.
رهبری انقلاب فوریه در دست چه کسانی بود؟ تاریخنگار آمریکایی ویلیام
چمبرلین، که نگاهی همدلانه دارد، سقوط سلطنت رومانوف را "یکی از بیرهبرترین،
خودجوشترین و گمنامترین انقلابهای تاریخ" توصیف کرده است. در مقابل، کتاب "تاریخ
حزب کمونیست (بلشویک) اتحاد شوروی - دوره مختصر" که در دوران استالین نوشته
شد، تمام اعتبار این انقلاب را به بلشویکها میدهد.
اما واقعیت، نه با روایت چمبرلین سازگار است و نه با نسخه رسمی
استالینی. تاریخنگار مایکل ملانکون با ارائه
شواهد فراوان نشان میدهد که انقلاب فوریه نه کاملا خودجوش بود و نه بدون رهبری؛
بلکه سوسیالیستها نقش فعالی در هدایت آن داشتند - هرچند این رهبری از سوی طیف
گستردهای از سازمانها و گروههای مختلف سوسیالیستی صورت گرفت و محدود به یک
جریان خاص نبود.
با وجود سرکوب مداوم، تا پاییز ۱۹۱۶ رهبران گروههای مختلف سوسیالیستی شروع به
هماهنگی فعالیتهای انقلابی خود کردند، چون اوضاع را آماده انقلاب میدیدند. در
طول فوریه ۱۹۱۷، یک گروه رهبری تماما سوسیالیستی به طور منظم جلسه داشت و حتی در
جریان اعتراضات هم این روند را ادامه داد. به دلیل تفاوتهای فکری، سوسیالیستهای
چپ یک گروه اطلاعاتی جداگانه برای خود حفظ کرده بودند و نمایندگان جناح سوسیالیست
دوما همین نقش را برای میانهروها ایفا میکردند. آنها مردم را به تظاهرات برای
نان تشویق کرده و تلاش میکردند این حرکتها را به قیام انقلابی تبدیل کنند. همه
بر سر هدف فوری سرنگونی نظام تزاری اتفاق نظر داشتند، گرچه اختلافات بر سر اهداف
بلندمدت و شیوه مبارزه باقی بود.
با نزدیک شدن روز جهانی زن، گروه مشترک سوسیالیستها جلسهای تشکیل داد، اما
نتوانستند بر سر شعارها به توافق برسند. سوسیالیستهای چپ - بهویژه سوسیالیستهای
انقلابی، منشویکهای چپ، اعضای گروه میانمنطقهای (Mezhraionka)
و بلشویکها - خواستار برگزاری تظاهرات در روز ۲۳ فوریه، که یک روز تعطیل سوسیالیستی
بود، شدند. سوسیالیستهای راست، که هنوز از ناکامی طرحشان برای گشایش دومای دولتی
در ۱۴ فوریه دلخور بودند، در آغاز مردد بودند. در روز ۲۳ فوریه، سوسیالیستها برای
گسترش و تعمیق اعتراضات وارد عمل شدند. "اعلامیه پخش کردند، اعتصابهای
کارخانهای و تظاهرات خیابانی را هدایت کردند، در سطوح مختلف از جمله در نشستهای
مشترک گروههای سوسیالیست گرد هم آمدند و دربارهی شعارهای هر روز به توافق رسیدند".
تا ۲۵ فوریه، سوسیالیستهای راست نیز به جنبش پیوستند و آغاز به تشویق برای انتخاب
شوراها کردند.
در ۲۷ فوریه گروهی از سوسیالیستهای راست، از جمله کرنسکی اسآر و منشویکهای
ماتوی اسکوبلف و نیکولای چخیدزه به همراه دیگران، کمیته اجرایی موقت شورا را تشکیل
دادند و از کارخانهها و سربازان خواستند تا نمایندگان منتخب خود را به کاخ تورید
بفرستند. در همین حال، سوسیالیستهای چپ اعلامیههایی صادر کردند و جنبش را به سوی
انقلاب کامل فراخواندند و از کارگران و سربازان خواستند تا نمایندگان خود را به
ملاقات در ایستگاه راهآهن شهر، ایستگاه فنلاند، خارج از حمایت دوما بفرستند. راستیها
پیروز شدند و تا عصر کمیته اجرایی شورا انتخاب شد، که ترکیب گروه سوسیالیستی مشترک
را تکرار کرد و خود را به یک دولت اولیه تبدیل کرد.
سوسیالیستها هیچ برنامه مشخص و از پیشطراحیشدهای برای آغاز شورشهای
انقلابی در ۲۳ فوریه و به ثمر رساندن آنها در ۲۷ فوریه نداشتند. آنچه داشتند، "گرایشی
بود برای تشویق اعتصابها و تظاهرات، و در صورتی که نشانههای امیدبخشی در آنها دیده
میشد، ادامه دادن و سوق دادنشان بهسوی انقلاب. در هر مرحله از این روند، دخالت و
مشارکت مستقیم و سازمانیافته سوسیالیستها وجود داشت."
دولت موقت
در ۲ مارس تزار استعفا داد، و همچنین جانشین معرفی شدهاش دوک بزرگ میخائیل یک
روز بعد استعفا داد. اولین دولت موقت توسط کمیته موقت دوما تشکیل شد، با شاهزاده
گئورگی لووف به عنوان وزیر-رئیس و یک کابینه شامل میلیوکوف (کادت) به عنوان وزیر
امور خارجه، گوچکوف (اکتبریست) به عنوان وزیر جنگ و کونوالوف (ترقیخواه) به عنوان
وزیر بازرگانی. این دولت توسط رهبران شورای پتروگراد حمایت میشد و کرنسکی به
عنوان وزیر دادگستری منصوب شد. در ۳ مارس دولت موقت انقلاب را از طریق رادیو به
جهان اعلام کرد و در کاخ ماریینسکی مستقر شد.
در سال ۱۹۱۷، عبارت "دولت موقت" به چند دولت متوالی اشاره دارد که
همه دچار بحران مدیریتی بودند. دولت موقت هرگز یک دولت منتخب دموکراتیک نبود، بلکه
از بازماندگان دستگاه حکومتی پیشین تشکیل شده بود که تلاش داشتند نظم را
بازگردانند. تا سپتامبر ۱۹۱۷ طول کشید تا دولت اعلام جمهوری کند و دومای تزاری قدیم
را منحل سازد. دولت موقت "موقت" نامیده میشد چون قرار بود تنها تا زمان
تشکیل مجلس موسسان وجود داشته باشد. اما تا وقتی انتخابات سازماندهی شود، دولت
موقت از بحرانی به بحران دیگر افتاد و سرانجام توسط شوراهای دموکراتیک سرنگون شد.
نیروهای رها شده توسط انقلاب، دولت موقت را به اجرای برخی اصلاحات سوق داد، که
لنین آن را "آزادترین کشور در میان تمام کشورهای درگیر جنگ در جهان" توصیف
کرد. اینها شامل عفو زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و اجتماعات، اتحادیههای کارگری
قانونی و اعتصابات بود. علاوه بر درخواست برای یک مجلس موسسان، انتخابات برای
خودگردانی محلی، جایگزینی پلیس با شبهنظامیان محلی و حقوق مدنی برای سربازان را
تصویب کرد. در ۱۲ مارس دولت موقت مجازات اعدام را لغو کرد. در ۲۷ مارس اعلامیهای
درباره اهداف جنگ صادر کرد و اشغال سرزمینها را رد کرد.
با این حال، دولت موقت قادر به برآوردن نیازهای اساسی جمعیت نبود. به جنگ
ادامه داد، نتوانست اقتصاد را احیا کند، به مسائلی مانند ستم بر اقلیتهای ملی
نپرداخت و از همه مهمتر، نتوانست نوعی اصلاحات ارضی را که دهقانان را راضی کند،
تصویب کند.
شوراها
در ۲۷ فوریه چخیدزه به عنوان رئیس شورای پتروگراد انتخاب شد، سمتی که تا
سپتامبر در اختیار داشت. دو نماینده دیگر دوما، اسکوبلف و کرنسکی، به عنوان معاون
رئیس انتخاب شدند. کمیته اجرایی عمدتا از روشنفکران سوسیالیست ضد جنگ تشکیل شده
بود، با نمایندگان رسمی حزبی از بلشویکها، بوندیستها (سوسیالیستهای یهودی
سکولار)، منشویکها، ترودویکها (سوسیالیستهای راست)، سوسیالیستهای پوپولیست،
مژرایونکا و سوسیال دموکراتهای لتونی. ترکیب اجرایی با ورود ۹ نماینده از بخش
تازهتشکیل سربازان شورا رقیق شد.
شورای پتروگراد در آغاز بیشتر شبیه یک گردهمایی بزرگ مردمی بود تا اینکه مانند
یک مجمع بحث و بررسیکننده و تصمیمگیرنده عمل کند. چمبرلین جلسات کمیته اجرایی
را اینگونه توصیف میکند: "تحت شرایط خستهکننده و آشفته برگزار میشد. حدود
ساعت یک بعدازظهر شروع میشد و تا دیروقت ادامه مییافت؛ و به ندرت پیش میآمد که
سوالات در دستور روز به طور رضایتبخشی حل شود". سوخانوف، که در طول سال ۱۹۱۷
عضو کمیته اجرایی بود، توصیف میکند که چگونه در طول یک جلسه اولیه دو سرباز از
سرنیزههای خود برای پایین کشیدن پرتره تزار که پشت صندلی رئیس در اتاق جلسه آویزان
بود استفاده کردند. برای ماهها یک قاب خالی "در این تالار انقلابی خمیازه میکشید".
از همان آغاز، کمیته اجرایی شورای پتروگراد حامی دولت موقت بود. در نخستین
جلسه کمیته اجرایی که در اول مارس برگزار شد، بحث اصلی فقط درباره شرایط واگذاری
قدرت بود. هیچ مخالفتی با تشکیل یک دولت بورژوائی ابراز نشد، با وجود اینکه ۱۱ نفر
از بلشویکها (از جمله سه نفر از رهبرانشان) حضور داشتند. روز بعد در شورا، از میان
۴۰۰ نماینده حاضر، فقط ۱۹ نفر با انتقال قدرت به سرمایهداران مخالفت کردند -
هرچند در آن زمان ۴۰ نفر در جناح بلشویک حضور داشتند. همانطور که تروتسکی در تاریخ
انقلاب روسیه توضیح میدهد، "رایگیری کاملا رسمی و شبیه روند پارلمانی انجام
شد، بدون هیچ پیشنهاد روشن جایگزین از طرف بلشویکها، بدون بحث و جدل، و بدون هیچ
تلاش تبلیغاتی از جانب مطبوعات بلشویکی".
کمیته اجرایی شورای نمایندگان کارگران که در ۲۷ فوریه تشکیل شد، در واقع
ارتباط چندانی با نام خودش نداشت. شورای اصلی سال ۱۹۰۵ از دل یک اعتصاب عمومی شکل
گرفت و نماینده مستقیم کارگرانی بود که در مبارزه حضور داشتند. رهبران اعتصاب، به
نمایندگان شورا تبدیل شدند و کمیته اجرایی هم از سوی خود شورا برای ادامه دادن
مبارزه انتخاب شد. همین کمیته اجرایی بود که درباره قیام مسلحانه تصمیمگیری میکرد.
اما در مقابلِ آن، در فوریه ۱۹۱۷ انقلاب پیش از آنکه کارگران بتوانند شورا تشکیل
دهند، پیروز شده بود. کمیته اجرایی که در ۲۷ فوریه شکل گرفت، خود به صورت مستقل و
جدا از کارخانهها و گردانهای نظامی، بعد از پیروزی انقلاب به وجود آمد.
با این حال، شورای پتروگراد کمکم جایگاه خود را پیدا کرد. روز سهشنبه، ۲۸
فوریه، نخستین شماره نشریه "ایزوستیا" (اخبار) را منتشر نمود. اعتصابها
و تظاهرات سیاسی به شهرهای دیگر هم کشیده شد. سوسیالیستها هم در شهرهای مختلف
شوراهای محلی نمایندگان کارگران (و گاهی سربازان) را تشکیل دادند - اما این شوراها
فعالیت کمیتههای عمومی را تایید و حمایت میکردند و معمولا در آن مشارکت داشتند.
روز چهارشنبه، اول مارس، شورای پتروگراد "فرمان شماره یک" را صادر کرد
که تهیهکننده آن نیکولای سوکولوف بود و براساس آن، تشکیل کمیتههای سربازان در
ارتش الزامی شد. (جالب اینجاست که سوکولوف بعدها هنگام تلاش برای بازگرداندن نظم
به یک هنگ شورشی، توسط همان سربازان به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت.) در نشست
ششم مارس، کمیته اجرایی پیشنهاد منشویکی قدیمی، یعنی میخائیل براونشتاین را قبول
کرد که براساس آن، کمیسرهای شورای پتروگراد باید در همه هنگها و همه واحدهای ارتش
منصوب شوند. این اقدامات باعث شد سربازان و شورا به هم نزدیک و متحد شوند: هر هنگ
نمایندگان خود را به شورا فرستاد، کمیته اجرایی هم کمیسرهای خود را به هنگها گسیل
کرد و هر هنگ یک کمیته انتخابی در اختیار داشت.
سوخانوف گزارش میدهد که در روز ششم مارس، کمیته اجرایی پیشنهاد داد که
"اعتصابها فورا پایان یابد و شرایط جدید و آرام برقرار شود" و
"اکثریت بزرگی خواهان بازگشت به کار شدند". این قطعنامه اجرایی در شورای
پتروگراد با ۱۱۷۰ رای موافق و ۳۰ رای مخالف تصویب شد. این فشار در اصل از طرف
سربازان بود؛ آنها خواهان "کنترل کارگران" بودند و تهدید کردند که در
صورت نیاز از زور استفاده میکنند. سربازان مسلح شروع کردند به مراجعه به کارخانهها،
بازرسی و به کار بردن قدرت خود. در ۱۴ مارس، شورای پتروگراد "فراخوان خود به
مردم سراسر جهان" را منتشر کرد و خواستار "صلحی بدون ضمیمه کردن سرزمینی
یا پرداخت غرامت" شد.
در اواخر ماه مارس، شورای پتروگراد بیشتر به سمت تفکرات محافظهکارانه رفت. ایبراکلی
تسرتللی در تاریخ ۲۰ مارس از تبعید در سیبری به پایتخت بازگشت و با این بازگشت
گروه بزرگی از "دفاعگرایان انقلابی" در شورا شکل گرفت. او معتقد بود که
با سرنگونی حکومت تزار، ماهیت جنگ تغییر کرده است. به گفته او، اکنون
"انقلاب" و حتی شوراها توسط آلمان امپریالیستی تهدید میشوند. بنابراین
نتیجه گرفت که شوراها باید از جنگ حمایت کنند و فعالیتهای داخلی برای دستیابی به
صلح را متوقف سازند. تسرتللی پیشتر به شدت با جنگ مخالف بود و حتی در کنفرانس بینالمللی
ضد جنگ زیمروالد شرکت کرده بود. با این وجود، تا پایان مارس، او و همپیمانان خود
از حزب اسآر این سیاست را هم در کمیته اجرایی و هم در کنفرانس سراسری شوراها، که
حدود ۴۰۰ نماینده استانی، نماینده ۸۲ شهر و کمیتههای اجرایی واحدهای ارتشی حضور
داشتند، تصویب کردند.
قدرت دوگانه
در روز بیستوسوم مارس، "مراسم خاکسپاری قربانیان انقلاب" در
پتروگراد برگزار شد؛ مراسمی که با حضور یک میلیون نفر، قدرت و تداوم انقلاب را
آشکار کرد. چمبرلین ویژگیهای شاخص دوره نخست تعمیق انقلاب را چنین بیان میکند:
"کاهش نظم و انضباط در ارتش، مطالبات هر روز رادیکالتر کارگران صنعتی -
ابتدا برای دستمزدهای بالاتر و سپس برای کنترل کامل بر تولید و توزیع - تصرفهای
خودسرانه خانهها در شهرها و به شکل وسیعتر در روستاها، و پافشاری مناطق غیرروسی
مانند فنلاند و اوکراین برای دستیابی به آزادی و خودگردانی بیشتر".
شرایط بحرانی آن روزها را با مفهوم "قدرت دوگانه" توصیف میکردند.
به گفته تروتسکی، این وضعیت "شکل ویژهای از بحران اجتماعی است که مختص
انقلاب روسیه ۱۹۱۷ نبود، اما در آنجا بهوضوح خود را نشان داد... پدید آمدن رژیم
دو قدرت فقط از تضادهای آشتیناپذیر طبقاتی به وجود میآید - و بنابراین تنها در
دوران انقلاب ممکن است و بهشمار عناصر اصلی آن به حساب میآید". اصل مسئله
قدرت هم چنین طرح میشد: "یا سرمایهداران واقعا بر دستگاه حکومتی قدیم مسلط
خواهند شد و آن را کمی مطابق خواستههای خود اصلاح خواهند کرد و شوراها به جایی
نخواهند رسید؛ یا شوراها پایههای یک دولت نوین را میگذارند و نه فقط ساختار
حکومتی پیشین، بلکه سلطه طبقاتی وابسته به آن را هم از میان برمیدارند."
لنین حزب بلشویک را از نو سازماندهی و نیرومند
میکند
حزب بلشویک برای درک شرایط جدید بعد از انقلاب فوریه کند عمل کرد و بلافاصله
پس از انقلاب، درباره راهبردها و روشهای خود دچار اختلاف داخلی شد. البته، اعضای
بلشویکها در اعتصابات و تظاهرات فوریه نقش داشتند، اما به نظر نمیرسد نقششان
قابل توجهتر از دیگر گروههای سوسیالیستی بوده باشد. با این وجود، به عنوان یک
حزب اقلیت مهم در شوراها شناخته شدند و در فضای سیاسی تازه، فعالیت علنی خود را
آغاز کردند. ستاد خود را در عمارتی متعلق به رقاص مشهور باله، ماتیلدا کزشینسکایا،
برپا کردند. در پنجم مارس، بلشویکهای پتروگراد شماره نخست نشریه "پراودا"
را به عنوان ارگان مرکزی حزب منتشر نمودند. به همین ترتیب، حزب در پتروگراد تصمیم
گرفت روزنامه "کارگر زن"، ارگان زنان بلشویک، را دوباره منتشر کند تا
بخشی از برنامه سازماندهی زنان طبقه کارگر باشد. در سی و یکم مارس هم سازمان نظامی
بلشویک تاسیس شد که "انجمن حقیقت"، یک انجمن غیرحزبی ویژه سربازان، را
در زیرزمین عمارت کزشینسکایا راه اندازی کرد و نشریه ویژهای به نام "حقیقت
سربازان" منتشر ساخت.
در سوم آوریل، لنین از تبعید به پتروگراد بازگشت و در نشست شوراها هم با بلشویکها
و هم با منشویکها صحبت کرد. روز بعد، دیدگاههایش را به شکل یادداشتی کوتاه به
حزب ارائه داد که "وظایف کارگران در انقلاب کنونی" نام گرفت و بعدها با
عنوان "تزهای آوریل" شناخته شد. تروتسکی محتوای استدلال لنین را چنین
جمعبندی میکند: جمهوریای که پس از انقلاب فوریه به وجود آمده، جمهوری ما نیست و
جنگی که اکنون جریان دارد، جنگ ما نیست. وظیفه بلشویکها سرنگون کردن دولت امپریالیستی
است. با این حال، این دولت بر پشتیبانی سوسیالیستهای انقلابی و منشویکها تکیه
دارد و آنان نیز به اعتماد مردم وابستهاند. اکنون ما جزو اقلیت هستیم. در چنین
شرایطی، صحبت از خشونت از جانب ما معنا ندارد. ما باید به مردم بیاموزیم که نباید
به مصالحهجویان و طرفداران ادامه جنگ اعتماد کنند. "ما باید با صبر و حوصله
توضیح بدهیم". این سیاست، که اساسا از سوی شرایط موجود تحمیل میشود، موفقیتش
قطعی است و ما را به حکومت کارگری خواهد رساند و از مرزهای حکومت سرمایهداری
فراتر خواهد برد. ما باید کاملا با سرمایه قطع رابطه کنیم، توافقهای مخفی آن را
افشا سازیم و کارگران همه کشورها را فرا بخوانیم که از سرمایهداران جدا شوند و
جنگ را تمام کنند. ما انقلاب جهانی را آغاز میکنیم. فقط موفقیت همین انقلاب تضمین
کننده موفقیت ما خواهد بود و گذار به حکومت سوسیالیستی را اثبات خواهد کرد.
لنین در تمام سطوح حزب برای تجدید نظر در دیدگاههای سیاسی آن مبارزه کرد. این
هدف قرار بود در کنفرانس حزبی که از ۲۴ تا ۲۹ آوریل در پتروگراد برگزار شد، محقق
شود (برای توضیحات بیشتر به فصل پنجم کتاب مراجعه کنید).
دولت موقت در بحران
نخستین دولت موقت خیلی زود فروپاشید. در هجدهم آوریل، میلیوکوف، وزیر امور
خارجه، نامهای به دولتهای همپیمان فرستاد و قول داد جنگ را بر پایه اهداف پیشین
تا رسیدن به پیروزی ادامه دهند. در روزهای بیستم و بیستویکم آوریل، هزاران نفر از
سربازان مسلح با شعارهایی مانند "مرگ بر میلیوکوف" و "مرگ بر سیاستهای
توسعهطلبانه" در مقابل ساختمان دولت در کاخ ماریینسکی دست به تظاهرات زدند.
چنان که سوخانوف اشاره میکند، روزهای آوریل تبدیل به نقطه عطف شده بود و شکافها
در شورا را بسیار عمیقتر ساخته بود؛ این روزها، از یک سو خردهبورژوازی را از
گروههای کارگری جدا کردند و از سوی دیگر، فاصله خردهبورژوازی با سرمایهداران
بزرگ را کمتر نمودند. کنفرانس عمده منشویکها که نهم مه در پتروگراد آغاز شد، با
مشارکت اعضایش در دولت ائتلافی موافقت کرد و به دولت جدید "اعتماد و حمایت
کامل" وعده داد. هیئت رئیسه شورای پتروگراد هم عملا به یک نهاد ثابت و نیمهرسمی
بدل شد که به آن لقب "اتاق ستاره" داده بودند؛ جمعی متشکل فقط از اعضای
هیئت رئیسه نبود، بلکه نزدیکان و وفاداران چخیدزه و تسرتللی هم در آن جمع حضور
داشتند.
در اول مه، شورای پتروگراد به تشکیل یک دولت ائتلافی رأی داد، در حالی که فقط
دو روز پیشتر با ائتلاف با سرمایهداران مخالفت کرده بود. پنجم مه رسما همان نوع
دولت اعلام شد: پنج سوسیالیست اضافی، از جمله تسرتللی، اسکوبلف و چرنوف، همراه با
کرنسکی وارد دولت شدند. ده نفر غیرسوسیالیست از جمله چهار عضو حزب مشروطهخواهان
(کادت) ترکیب دولت را کامل کردند. همچنین یک تولیدکننده ثروتمند شکر از اوکراین به
نام میخائیل ترشچنکو جای میلیوکوف را در مقام وزیر امور خارجه گرفت.
کارگران سازماندهی میشوند
طبقه کارگر نیروی محرکه اصلی انقلاب فوریه بود. با وجود کوششهای دولت موقت و
هوادارانش در شوراها، کارگران مبارز پایههای نهادهای نمایندگی خود را استوارتر
کردند. بازگشت رهبران انقلابی از تبعید نیز بر قدرت و روحیه آنان افزود. برای
نمونه، لئون تروتسکی از اردوگاه زندانیان در بریتانیا واقع در کانادا آزاد شد و در
چهارم اردیبهشت به روسیه بازگشت.
یکی از پدیدههای تازه آن دوران، شکلگیری "گارد سرخ" بود که هم
مردان و هم زنان را در بر میگرفت. در ماه اسفند، روزنامه پراودا مقالاتی از ولادیمیر
بونچبرویچ و ولادیمیر نوسکی منتشر کرد که خواستار ایجاد نیرویی دائمی، خودگردان،
انقلابی و وابسته به طبقه کارگر بودند؛ طرحی که ریشه در تجربه انقلاب ۱۹۰۵ داشت.
مقاله بونچبرویچ در ۱۸ اسفند، نخستین مورد چاپی بهکارگیری اصطلاح "گارد سرخ"
در سال ۱۹۱۷ بهشمار میرفت. در نهم اردیبهشت، شورای منطقه صنعتی ویبورگ زیر رهبری
بلشویکها مقرراتی برای سازماندهی گارد کارگری در سطح منطقه تصویب کرد. در ماه
اردیبهشت نیز در ناحیه پترهوف گارد سرخ منطقهای تشکیل شد و حرکتهای مشابهی در دیگر
مناطق بهراه افتاد. سرانجام، کنفرانس نیروهای مردمی پتروگراد در ۲۷ اردیبهشت
برگزار شد و شورای نیروهای مردمی پتروگراد در سوم خرداد پایهگذاری گردید.
در روز سیام مه، کنفرانسی از کمیتههای کارخانههای پایتخت و اطراف آن در
تالار سفید کاخ تورید برگزار شد. این کنفرانس از پایینترین سطح و با مشارکت خود
کارگران شکل گرفته بود؛ یعنی بدون دخالت نهادهای رسمی مرتبط با کار یا حتی شوراها،
برنامهریزی شده بود. ابتکار و سازماندهی کنفرانس را حزب بلشویک بر عهده داشت و
مستقیما با کارگران ارتباط برقرار کرد. به گفته سوخانوف، این گردهمایی واقعا نماینده
کارگران بخش عملی و زحمتکش بود. به مدت دو روز، این مجلس کارگری درباره بحران
اقتصادی و ویرانی اجتماعی سراسر کشور بحث و گفتگو کرد. بلشویکها نیز شعار
"کنترل کارگری" را بیشتر مطرح کردند. هنگام رایگیری، ۳۳۵ نفر از ۴۲۱
کارگر به بلشویکها رای دادند. در پایان، کنفرانس تصمیم گرفت یک مرکز سراسری از
نمایندگان همه کمیتههای کارخانه و اتحادیههای کارگری در پتروگراد تشکیل دهد.
در ماههای مه و ژوئن، شمار بیشتری از کارخانهها به سمت حمایت از بلشویکها
رفتند، قطعنامههای مشابهی درباره کنترل کارگری تصویب کردند و بلشویکها را به
عنوان نمایندگان خود به شورا فرستادند. یکی از تاریخهای مهم اما کمتر به آن
پرداخته شده در انقلاب، سیزدهم ژوئن است؛ در این روز، بخش کارگران شورای پتروگراد
با ۱۷۳ رای موافق و ۱۴۴ رای مخالف، قطعنامهای با مضمون بلشویکی به تصویب رساند که
بر پایه آن قدرت باید در اختیار شوراها باشد. پیش از انقلاب، فقط اتحادیههای
کارگری ضعیف و عمدتا غیرقانونی وجود داشت. پس از فوریه، این اتحادیهها با سرعتی
کمتر از کمیتههای کارخانه رشد کردند، اما در طول همان سال، بیش از دو هزار اتحادیه
کارگری جدید تأسیس شد.
در سوم ژوئن، نخستین کنگره سراسری شوراهای کارگران و سربازان کار خود را با
برگزاری نشستی سه هفتهای آغاز کرد. این کنگره، کمیته اجرایی مرکزی را برگزید که
کنترل آن عمدتا در دست منشویکها و اعضای حزب اسآر بود. از میان ۷۷۷ نمایندهای
که به طور قطعی به یک حزب وابسته بودند، تنها ۱۰۵ نفر بلشویک بودند. سوخانوف یادآور
میشود که حتی شمار منشویکهای انترناسیونالیست به ۳۵ نفر هم نمیرسید؛ مابقی اغلب
حامی تسرتللی و ترشچنکو بودند. همچنین گروههای متحد بینالمللی نیز نماینده
داشتند، «گروهی که [یوری] استکلوو سعی داشت آن را به حزب تبدیل کند و اعضای گروه
موسوم به بینناحیهایها با رهبری لوناچارسکی و تروتسکی به آن ملحق شده بودند. با
این حال، این گروه هم بیش از ۳۵ تا ۴۰ نفر عضو نداشت.» پس از آن، یک بحث داغ میان
نمایندگان مطرح شد وقتی تسرتللی عنوان کرد هیچ حزبی وجود ندارد که ادعا کند
"قدرت را به ما بدهید". لنین بلند شد و استدلال کرد که "حزب بلشویک
هر لحظه آماده به دست گرفتن تمام قدرت است... آنها میگویند بدون حمایت مالی بریتانیا
و فرانسه نمیتوانیم دوام بیاوریم. اما چنین حمایتی همانند طناب دار است که ادعا میکند
کسی را که به دار میزنند، حمایت میکند."
تظاهرات ژوئن
دولت موقت در ماه ژوئن با بحرانهای بیشتری مواجه شد. با چالشی جدی برای مشروعیت
و اقتدار خود از سوی کارگران و سربازان انقلابی روبرو شد که با برخی اقدامات
جسورانه و مستقیم، تلاش میکردند امور را به دست بگیرند.
در تاریخ ۵ ژوئن، گروهی از آنارشیستها یک چاپخانه را تصرف کردند که باعث شد
مقامات قانونی وارد عمل شوند. در ۷ ژوئن، وزیر دادگستری به آنارکوکمونیستها هشدار
داد که مقر خود در ویلا دورنوو تخلیه را کنند. اما آنارشیستها از پذیرش این دستور
خودداری کردند و از کارگران کارخانه ویبورگ و سربازان کمک خواستند تا از آنها حمایت
کنند. روز بعد، هزاران کارگر دست به اعتصاب زدند و ۲۸ کارخانه تعطیل شد. نمایندگان
۱۵۰ کارخانه و واحد نظامی در یک نشست آنارشیستی در ۱۲ ژوئن شرکت کردند. استالین در
مقالهای برای روزنامه پراودا (۱۴ ژوئن) فعالیتهای آنارکوکمونیستها را "ویرانگر
برای انقلاب کارگری" دانست و اظهار کرد: "ما باید تمام تظاهرات آنارشیستی
را سرکوب کنیم تا برای تظاهرات ۱۸ ژوئن با قدرت بیشتری آماده شویم."
سازمان نظامی بلشویکها مسئولیت برگزاری تظاهراتی در ۱۰ ژوئن را بر عهده گرفت
تا به این طریق مخالفت تودهها را با برنامههای دولت موقت برای انجام حمله نظامی
زودهنگام نشان دهد. حزب بلشویک اقدامات لازم برای سازماندهی تظاهرات را انجام داد
و حمایت جنبش کارگری مژرایونکا را جلب کرد. استالین بیانیهای نوشت و فعالان بلشویک
از محلهای کار بازدید کردند. با این حال، یک روز قبل از تاریخ مقرر برای برگزاری
تظاهرات، کنگره سراسری شوراها با این حرکت مخالفت کرد و بلشویکها مجبور شدند آن
را لغو کنند. برخی از اعضای ساده حزب بلشویک از این اقدام ناراضی شدند و با عصبانیت
کارت عضویت خود را پاره کردند.
در ۱۲ ژوئن، در همان جلسهای که بلشویکها بهخاطر نقششان در تظاهرات ناموفق
۱۰ ژوئن مورد انتقاد قرار گرفتند، کنگره شوراها رأی داد که راهپیمایی ویژه خود را
در روز یکشنبه، ۱۸ ژوئن برگزار کند. بلشویکها از نوشتهها و شعارهای آمادهشده
برای تظاهرات لغوشده استفاده کردند و نیروهای خود را دوباره سامان دادند. این راهپیمایی
بزرگ، با شرکت بیش از ۴۰۰ هزار نفر برگزار شد و شعارهای اصلی آن چنین بود:
"تمام قدرت به شوراها!"، "مرگ بر ده وزیر سرمایهدار!" و
"صلح برای کلبهها، جنگ برای کاخها!".
الکساندر رابینوویچ مینویسد که این تظاهرات "به نشانهای آشکار از جذابیت
برنامه بلشویکها و کارآمدی روشهای تبلیغاتی آنان تبدیل شد."
آنارشیستها نیز در جریان تظاهرات دخالت کردند. آنان تصمیم گرفتند گروهی حدود
۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ نفره از مردان مسلح را به سوی زندان "صلیبها" (کرستی) ــ
زندان منطقه ویبورگ، جایی که فلاویان خائوستوف، رهبر سازمان نظامی بلشویک، زندانی
بود ــ هدایت کنند و آزادی او را با زور اسلحه تضمین نمایند. روز بعد، دولت موقت نیروهایی
به ویلا دورنوو فرستاد؛ همه ۶۰ کارگر، سرباز و ملوان حاضر در آنجا بازداشت و روانه
زندان شدند.
در همین زمان، "کنفرانس سراسری سازمانهای نظامی بلشویک" در ۱۶ ژوئن
آغاز شد و تا ۲۳ ژوئن ادامه یافت. حدود ۱۰۷ نماینده، که بیشتر آنان سربازان عادی
بودند و نمایندگی ۲۶ هزار عضو حزب از ۴۳ واحد در خط مقدم و ۱۷ واحد پشت جبهه را بر
عهده داشتند، درست در همان روزهایی که دولت موقت حمله نظامی نامیمون خود را آغاز میکرد،
به گفتوگو و تصمیمگیری پرداختند. لنین در ۲۰ ژوئن در این کنفرانس سخنرانی کرد و
مبارزان بلشویک را از هرگونه تحریک و شتابزدگی برحذر داشت. او هشدار داد که بلشویکها
هنوز "اقلیتی کوچک" هستند و سادهلوحانه است اگر تصور کنند میتوانند در
همان لحظه قدرت را به دست گیرند و حفظ کنند. این هشدار خردمندانه نادیده گرفته شد؛
مبارزان پیش رفتند و رویدادهای پرآشوب "روزهای ژوئیه" را رقم زدند ــ
حرکتی که در نهایت به دولت موقت فرصت داد تا موقعیت خود را تثبیت کند.
روزهای ژوئیه
"روزهای
ژوئیه" که با یک قیام ناتمام و خام همراه بود، یکی از نقاط عطف در تاریخ
انقلاب روسیه به شمار میرود. این رویداد فرصتی را در اختیار دولت موقت قرار داد
تا با هدف نابودی حزب بلشویک به عنوان یک نیروی سیاسی، آن را سرکوب کند.
در دوم ژوئیه، اعضای حزب کادتها به دلیل مخالفت با اعطای خودمختاری به اوکراین
و به طور کلی ناراضی بودن از عملکرد دولت، استعفا دادند. طی دو روز بعد، صدها هزار
نفر از کارگران و سربازان خواهان آن شدند که شورای پتروگراد کنترل دولت را در دست
بگیرد. سرانجام در هفتم ژوئیه، شاهزاده لووف از مقام ریاست دولت موقت کنارهگیری
کرد؛ آن هم زمانی که دولت که حالا بیشتر اعضای آن سوسیالیست بودند، بیانیهای صادر
کرد و وعده اصلاحات گسترده اجتماعی و اقتصادی داد؛ اصلاحاتی بیش از آنچه لووف باور
داشت در محدوده اختیارات دولت موقت قرار دارد.
قیام ژوئیه از هنگ اول مسلسل آغاز شد؛ سربازان این واحد نگران بودند که دولت
موقت قصد دارد آنها را به جبهه جنگ تازهای بفرستد تا در حمله بزرگ نظامی شرکت
کنند، حملهای که سرانجامی فاجعهبار داشت. سربازان ادعا میکردند با توجه به
تعداد زیاد مسلسلهایی که در اختیار دارند، میتوانند بهتنهایی دولت موقت را
سرنگون کنند. در دوم ژوئیه، سازمان نظامی بلشویکها از کمیته مرکزی حزب راهنمایی
خواست. دستور داده شد که در قیام شرکت نکنند و از هر اقدامی برای جلوگیری از شورش
استفاده نمایند. روز بعد نیز کمیته دوباره با مشارکت در تظاهرات مخالفت کرد و
تروتسکی و گروه بینناحیهایها از این تصمیم حمایت کردند. در سوم ژوئیه، در میدان
انکر، دو نفر از انقلابیون برجسته اهل کرونشتات، افیم یارچوک و یوسیف بلیخمن، در
جمع کارگران، ملوانان و سربازانی که منتظر اقدام قاطع علیه دولت بودند، سخنرانی
کردند و هنگ اول مسلسل را به سرنگونی دولت ناتوان موقت تشویق کردند.
عصر همان روز، سربازان هنگ اول مسلسل راهپیمایی اعتراضی خود را در پتروگراد
آغاز کردند. آنها توسط سربازان دیگر پادگان پتروگراد و کارگران کارخانه اعتصاب
پوتیلوف همراهی شدند و صبح روز بعد، ۲۰ هزار ملوان از پایگاه دریایی کرونشتات هم
به جمع آنان پیوستند. شمار تظاهرکنندگان به احتمال زیاد بین ۶۰ تا ۷۰ هزار نفر
بود. در مقابل، نیروهای محافظ کاخ تورید بسیار اندک بودند. سربازان با شعار بلشویکی
"تمام قدرت به شوراها" فریاد میزدند. آنها کاملا مسلح بودند و درخواست
بلشویکها برای لغو اعتراض را نادیده گرفتند. کمیته مرکزی بلشویکها در ساعات آغازین
صبح ۴ ژوئیه، نظر خود را تغییر داد و با وجودی که شاخه پتروگراد و دفتر سازمان
نظامی از قبل در اعتراضات حضور فعال داشتند، با راهپیمایی خیابانی موافقت نمود.
برخی شاهدان تعداد تظاهرکنندگان در ۴ ژوئیه را تا نیم میلیون نفر تخمین زدند و در
این دو روز حدود ۴۰۰ نفر کشته یا زخمی شدند.
یک اتفاق معروف به خوبی فضای قیام ژوئیه را نشان میدهد. تظاهرکنندگان به کاخ
تورید رسیدند و شروع کردند به سر و صدا و اعتراض درباره دستگیری آناتولی ژلزنیاکوف،
یکی از ملوانان مبارز و آنارشیست کرونشتات که در ویلا دورنوو بازداشت شده بود. آنها
نتوانستند وزیر دادگستری، پاول پرورزف، را پیدا کنند، اما به جای او، وزیر کشاورزی
از حزب سوسیالیست انقلابی، ویکتور چرنوف، را گیر انداختند. در جریان بحث و جدل، یکی
از معترضان با مشت گره کرده فریاد زد: "قدرت را بگیر، بیشرف، وقتی به تو
داده میشود!" سپس ملوانان، چرنوف را به اصطلاح "بازداشت" کردند تا
او را با خود ببرند.
تروتسکی به همراه رهبر ملوانان کرونشتات، فدور راسکولنیکف، به خودرویی رسید که
چرنوف در آن نگه داشته میشد. راسکولنیکف شرح میدهد: تشخیص اینکه این شور و هیجان
پرآشوب مردم تا چه زمانی ادامه پیدا میکرد، آسان نبود... در این هنگام رفیق
تروتسکی روی کاپوت ماشین پرید و با تکان دادن دستش به جمعیت علامت داد تا ساکت
شوند.
در یک لحظه همه جا آرام شد و سکوت سنگینی بر فضا حاکم شد. تروتسکی با صدایی
بلند و آهنگین، هر واژه را شمرده و با دقت بیان کرد و سخنرانی کوتاهی ایراد
نمود... "من مطمئنم هیچیک از شما با چنین بازداشتی موافق نیست... هر کس
موافق استفاده از زور و خشونت است، دستش را بالا ببرد." تروتسکی صحبتش را قطع
کرد و با نگاهی به جمعیت، انگار که مخالفانش را به چالش میکشید...
سپس رو به وزیر کشاورزی کرد و گفت: "رفیق چرنوف، شما آزاد هستید."
او با اشاره دست از چرنوف خواست که از ماشین پیاده شود. چرنوف در وضعیت جسمی و روحی
بسیار بدی قرار داشت. من کمکش کردم تا از خودرو بیرون بیاید: با نگاهی بیفروغ،
چهرهای خسته و گامهایی لرزان، مردد از پلهها بالا رفت و در راهروی ورودی کاخ
ناپدید شد.
بازتاب اتفاقات روزهای ژوئیه در شمار اندکی از شهرهای دیگر روسیه دیده شد: در
ایوانوو-وزنسنسک (معروف به "منچستر روسیه")، در نیژنی نووگورود، کیف،
آستراخان و چند شهر دیگر. تنها در ایوانوو-وزنسنسک - شهری که بیشتر مردمش کارگر و
سابقهای طولانی در مبارزه انقلابی داشت - شورای محلی آگاهانه قدرت را در دست
گرفت. انزوای این جنبش در پتروگراد این فرصت را به دولت موقت داد تا کل جنبش را به
عقب براند و دولت با عجله دست به کار شد.
وزیر دادگستری، پرورزف، اعلامیههایی منتشر کرد و مدعی شد که بلشویکها به عمد
و طبق دستور فرماندهی ارتش آلمان، قیام ژوئیه را به راه انداختهاند. در همین حال،
گریگوری الکسینسکی، از بلشویکهای سابق، لنین را متهم کرد که از دشمن پول میگیرد.
شایعه اینکه آلمانیها بازگشت لنین به روسیه را تسهیل کردهاند تا تلاش نظامی کشور
را تضعیف کنند، تقویت شد. این واقعیت که برخی از منشویکها و اعضای حزب سوسیالیست
انقلابی در همان قطاری که لنین با آن به روسیه بازگشت حضور داشتند و دیگرانی همچون
مارتوف و پاول آکسلرود نیز کمی بعد از همان مسیر آمدند، هیچ اهمیتی پیدا نکرد.
حمله دولت به بلشویکها در سپیدهدم پنجم ژوئیه آغاز شد، زمانی که یک گروه از
سربازان به چاپخانه نشریه پراودا یورش بردند و فقط اندکی دیرتر از زمانی رسیدند که
میتوانستند لنین را بازداشت کنند. با این وجود، حدود ۲۰۰ نفر به اتهام مشارکت در
قیام ژوئیه توسط دولت موقت بازداشت و متهم شدند که بیشتر آنها از اعضای سازمان
نظامی بلشویک بودند.
در پنجشنبه، ششم ژوئیه، اعضای برجسته حزب سوسیالیست انقلابی یک گروه موقت از نیروها
را به سمت عمارت کزشینسکایا و دژ "پتر و پاول" هدایت کردند. تقریبا
عمارت را محاصره و آماده باز کردن آتش بودند، اما مشخص شد که بلشویکها قبلا محل
را ترک کردهاند. در قلعه "پتر و پاول"، ملوانان کرونشتات نیز محل را
ترک کرده بودند و دژ "بدون حتی شلیک یک گلوله" تصرف شد. ویلا دورنوو نیز
بعدازظهر همان روز به همین شکل اشغال شد؛ آنارشیستها نیز محل را خالی کرده بودند
و تنها تعدادی اسلحه و مقدار زیادی کتاب و جزوه انقلابی در آنجا پیدا شد.
با این حال، نباید از تاثیر واکنش پس از قیام ژوئیه غافل شد. تاریخنگاری رسمی
استالینی میگوید که سرکوب و تبلیغات بدخواهانه این دوران تاثیر زیادی نداشت، ولی
واقعیت متفاوت بود: رهبران بلشویک مانند لنین و زینوویف مجبور شدند مخفی شوند و
افرادی مانند تروتسکی و کامنف دستگیر شدند. واروارا یاکولوا نوشته است: "گزارشهای
رسیده از سراسر کشور نه تنها از کاهش شدید روحیه مردم خبر میداد بلکه حتی نشانههایی
از دشمنی آشکار با حزب ما را هم نقل میکرد." در برخی موارد، سخنرانان بلشویک
کتک میخوردند. او به یاد میآورد که "تعداد اعضا به سرعت رو به کاهش گذاشت و
چندین سازمان، به ویژه در استانهای جنوبی، کاملا از هم پاشیدند."
در هفتم ژوئیه، دومین دولت موقت، که از آن با عنوان "دولت نجات انقلاب"
نام برده میشد و کرنسکی ریاست آن را بر عهده داشت، تشکیل شد. سوخانوف نوشته است
که این دولت ائتلافی "دوام زیادی نداشت - فقط دو هفته". در این مدت، همه
چیز به یک تلاش بیامان و حتی فراموشی خود از سوی کرنسکی و تسرتللی برای پیدا کردن
وزیران جدید از میان بورژواها گذشته بود.
در دوازدهم ژوئیه، دولت قانونی صادر کرد که بر اساس آن اجازه بسته شدن روزنامههایی
داده میشد که از نافرمانی در برابر دستورات نظامی حمایت میکردند و همچنین امکان
بازداشت اداری افرادی را میداد که فعالیتشان "تهدیدی جدی برای دفاع و امنیت
داخلی کشور" به شمار میرفت. در همان روز، دولت مجازات اعدام را دوباره در
ارتش برقرار کرد. کرنسکی هم فرمان اعزام نیروی نظامی ویژهای به سوی شهر ولگا، یعنی
"تزاریتسین"، صادر کرد تا شورای رادیکال و تحت رهبری بلشویکها و پادگان
نظامی بسیار نافرمان آنجا را سرکوب کند. حتی دانشجویان نظامی به منشویکهای وابسته
به دولت هم که وزیر کشور از اعضای همان حزب بود حمله کردند.
سرانجام، در ۲۳ ژوئیه، کرنسکی موفق شد سومین دولت ائتلافی جدیدی تشکیل دهد که
هم کادتها و هم چرنوف را دربر میگرفت. تروتسکی در تاریخ خود مینویسد: "در
نخستین ائتلاف که در ششم مه شکل گرفت، گرچه سوسیالیستها در اقلیت بودند اما عملا
فرمان امور در دست آنان بود." با این حال، در کابینهای که در ۲۴ ژوئیه تشکیل
شد، "سوسیالیستها در اکثریت بودند اما تنها بازتابی از لیبرالها باقی مانده
بود". تروتسکی به حق، کرنسکی را "مرکز تعادلی اقتدارگرایی روسی"
توصیف میکند - یعنی رهبری مستبد که تلاش دارد بین نیروهای متضاد تعادل برقرار
کند.
ضدانقلاب
سرمایهداران
روس در روزهای ژوئیه از فرصت پیشآمده استفاده کردند تا حرکت ضدانقلابی خود را به
جلو ببرند. هرچند در دوران حکومت تزار بسیار ضعیف و پراکنده بودند، اما در بهرهکشی
از طبقه کارگر با هم همکاری و اتحاد داشتند. سرمایهگذاری خارجی در شهر پتروگراد و
جنوب روسیه - به ویژه در صنایع بزرگ، معدن زغالسنگ و استخراج نفت - این گروه از
سرمایهداران را به سرمایهداری بینالمللی وابسته کرد و آنها را نیازمند حمایت
حکومت استبدادی برای اخذ قراردادهای دولتی ساخت. با این حال، در مسکو و سایر نقاط،
سرمایه بیشتر در صنایعی مانند پارچهبافی ریشه بومی و روسی داشت و در برخی موارد
صاحبان این صنایع سیاستهای بازتر و لیبرالتری دنبال میکردند.
در پتروگراد،
انجمنهای پیشرو بورژوازی مثل "جامعه برای بازسازی اقتصادی روسیه" و
"مرکز جمهوریخواهان" فعال بودند؛ هر دو گروه با نیروهای نظامی ارتباط
داشتند. در مسکو نیز، "اتحادیه سراسری تجارت و صنعت" همکاری نزدیکی با
مشروطهخواهان (کادتها) داشت. طبقه زمینداران روس هم با "اتحادیه زمینداران"،
سازمان مرکزی خود، نمایندگی میشد. کادتها خواستار دولتی با "قدرت
مطلق" بودند و حتی از ایده "دیکتاتوری" ابایی نداشتند. در ۱۵ ژوئیه، کرنسکی با نمایندگان کادتها و
صنعتگران برجسته دیدار کرد. هماهنگی میان همه این گروهها عمدتا در کنفرانس بزرگ
مسکو و جلسات خاص چند روز پیش از آن، مانند "کنفرانس رجال عمومی" که در ۸ اوت برگزار شد، صورت گرفت.
کنفرانس دولتی
مسکو در روزهای ۱۲ و ۱۳ اوت برگزار شد. کرنسکی این گردهمایی را به امید تقویت دولت و کشور
خود ترتیب داد، اما نتیجه آن نمایش شکافهای عمیق در جامعه بود. بورژوازی در حال
سازماندهی نیروهایش بود، ولی کارگران با قاطعیت تمایل خود به ادامه مبارزه را نشان
دادند. کنفرانس در شهری تقریبا فلجشده برگزار شد، زیرا دفتر منطقهای بلشویکهای
مسکو رهبری یک اعتصاب اعتراضی هماهنگ و خودجوش را در روز افتتاحیه به دست گرفت. این
اعتصاب سپس از طرف رهبران اتحادیههای کارگری، نمایندگان شوراهای منطقهای مسکو و
کمیتههای منطقهای بلشویک تایید شد. با این حال، یک جلسه مشترک شوراهای کارگران و
سربازان مسکو با رای ۳۱۲ به ۲۸۴ با چنین اقدامی مخالفت کردند. اوسیپ پیتنیتسکی، عضو کمیته مسکو بلشویک،
بعدا نوشت: "اعتصاب به شکل درخشانی انجام شد. هیچ چراغی روشن نبود، هیچ
تراموایی حرکت نمیکرد، کارخانهها و مغازهها بسته بودند و حیاطهای راهآهن و ایستگاهها
نیز تعطیل شده بودند، حتی پیشخدمتهای رستورانها اعتصاب کرده بودند." میلیوکوف
نیز افزود: "نمایندگان شرکتکننده در کنفرانس نمیتوانستند با تراموا جابهجا
شوند و حتی در رستورانها غذا بخورند."
پشت تمام این
کشمکشها، قطبی شدن جامعه روسیه قرار داشت؛ کشوری که هنوز درگیر جنگ بود، بحران
اقتصادی آن را گرفتار کرده و از مشروعیت سیاسی بیبهره بود. این وضعیت با تصمیم
کرنسکی در ۱۸ ژوئیه برای انتقال دولت موقت و اقامتگاهش به کاخ زمستانی تزار، در
حالی که امکان بازسازی کاخ تورید فراهم میشد، به خوبی نمادین شد. و در اقدامی
همزمان، در ۴ اوت، شورای پتروگراد و کمیته اجرایی مرکزی هم به ساختمان اسمولنی که
سابقا مدرسه دخترانه اشراف بود نقل مکان کردند.
با این وجود، کرنسکی حتی نتوانست مشکلات اساسی مربوط به دموکراسی را حل کند.
درخواست برای تشکیل مجلس مؤسسان از همان ابتدای کار همواره سایه بر دولت موقت
انداخته بود. در ۲۲ ژوئیه کرنسکی اعلام کرد که انتخابات مجلس مؤسسان در ۳۰ سپتامبر
برگزار و مجلس در ۱۲ دسامبر تشکیل خواهد شد. اما در ۲۲ اوت، با این بهانه که تهیه
و تنظیم فهرستهای انتخاباتی دشوار است، دستور داد انتخابات تا ۲۵ نوامبر به تعویق
بیفتد و مقرر شد مجلس در همان تاریخ قبلی یعنی ۱۲ دسامبر آغاز به کار کند. همین
فقدان مشروعیت دولت، کرنسکی را با مشکل روبهرو ساخته بود، سوءظن به اهداف
اقتدارطلبانهاش را بیشتر میکرد و در عین حال موقعیت مناسبی برای بلشویکها فراهم
میکرد تا بتوانند بر دموکراسی ریشهدارتر مبتنی بر شوراها تاکید و آن را تبلیغ
کنند.
کورنیلوف یا لنین؟
در شرحی که میلیوکوف
پس از واقعه درباره انقلاب روسیه نوشته، جلد دوم کتاب خود را با عنوان "کورنیلوف
یا لنین؟" نامگذاری کرد؛ عنوانی که بهخوبی منعکسکننده واقعیتهای قدرت در
ماه اوت سال ۱۹۱۷ بود. کورنیلوف که بود؟
ژنرال لاور کورنیلوف
تازهوارد عرصه سیاست و رویدادهای مهم سال ۱۹۱۷ نبود. هنگامی که تزار در ماه مارس
استعفا داد، کورنیلوف فرمانده لشکر ۴۸ توپخانه در منطقه گالیسیا بود. یکی از آخرین
اقدامات رودزیانکو این بود که کورنیلوف را به فرماندهی پادگان نظامی پتروگراد منصوب
کرد. وقتی در ۲۰ و ۲۱ آوریل، به مناسبت یادداشت میلیوکوف به دولتهای متحد، جمعیت زیادی
در پایتخت دست به تظاهرات زدند، کورنیلوف دستور داد نیروهای تحت فرمانش به سوی جمعیت
تیراندازی کنند. اما چون شورای پتروگراد با این اقدام موافقت نکرد، فرمان اجرایی
نشد و کورنیلوف با ناراحتی و انزجار از سمت خود استعفا داد.
در هجدهم ژوئیه،
کرنسکی کورنیلوف را به عنوان فرمانده کل ارتش منصوب کرد و همچنین بوریس ساوینکوف،
عضو حزب سوسیالیست انقلابی، را به مقام معاون وزیر جنگ گماشت. بعد از حمله کرنسکی
به بلشویکها، موجی دوباره از گرایشهای راستگرایانه ایجاد شد ـ گروههایی متشکل
از افسران ارتش، صنعتگران، سیاستمداران محافظهکار و دیگر کسانی که میخواستند با
فساد و آشفتگی اجتماعی مقابله کنند. این گروهها به دنبال یک رهبر قدرتمند برای به
دست گرفتن کنترل و نجات روسیه بودند. اندیشه انتخاب یک دیکتاتور نظامی برای تحقق این
هدفها قوت گرفت. روزنامههای محافظهکار نیز شروع کردند کورنیلوف را به عنوان
قهرمان ملی و نجاتدهنده کشور معرفی کردن. هنگام ورود او به مسکو برای کنفرانس
دولتی در ماه اوت، فدور رودیچف، یکی از کادتها، گفت: "روسیه را نجات دهید و
مردم قدردان شما را خواهند ستود".
کورنیلوف به
دنبال تشکیل یک دولت قدرتمند بود؛ دولتی که اثری از سوسیالیستها در آن نباشد، یا
به رهبری خودش یا تحت نفوذ کامل او. هدفش کنار گذاشتن دموکراسی از ارتش و ساماندهی
دوباره و تقویت نیروی نظامی روسیه بود. در یازدهم اوت، کورنیلوف اعلام کرد: "زمان
آن رسیده است که عوامل و جاسوسان آلمانی به رهبری لنین را به دار آویخت"، و "شورای
کارگران و سربازان را چنان منحل کنیم که دیگر هرگز تشکیل نشود". او بارها با
فکر تصرف کامل قدرت نظامی و کودتا بازی میکرد، در حالی که میکوشید با تظاهر بر
عمل به نمایندگی از دولت موجود، به مقابله با اقدامات بلشویکی بپردازد.
در بیستوهفتم
اوت، شایعات غلطی درباره قیام بلشویکها همزمان با ششمین ماه انقلاب فوریه منتشر
شد. کرنسکی ابتدا از کورنیلوف درخواست کرد که برای اعمال حکومت نظامی در پتروگراد
کمک کند؛ اما بلافاصله عقب نشست و برکناری کورنیلوف از فرماندهی کل نیروهای ارتش را
اعلام کرد. کورنیلوف پس از آن بیانیهای صادر کرد و کرنسکی، شورا و بلشویکها را
محکوم نمود و به ژنرال کریموف دستور داد تا با لشکری موسوم به "لشکر وحشی"
که عمدتا از رزمندگان مسلمان قفقاز تشکیل شده بود، به سمت پتروگراد حرکت کند و آن
را به تصرف درآورد.
قیام کورنیلوف
تهدیدی بنیادین برای انقلاب روسیه بود و واکنشی درخور شرایط بحرانی طلب میکرد. سایمون
واینشتین، از جناح راست منشویکها، پیشنهاد داد که کمیته اجرایی شوراها یک نهاد
نظامی ویژه، "کمیته مبارزه با ضدانقلاب" تشکیل دهد. این کمیته در
بعدازظهر بیستوهشتم اوت شروع به کار کرد و از سه نماینده از اسآر، منشویکها و
بلشویکها تشکیل شده بود. وظیفهی کمیته بسیج تودههای کارگران و سربازان مسلح بود
که بهعنوان تنها نیروی سازمانیافته، قادر به دفع نیروهای ضدانقلاب بودند.
نقش بلشویکها
در این مرحله کاملا تعیینکننده بود؛ حتی مخالفانشان نیز این را اذعان میکردند.
سوخانوف معتقد بود که بلشویکها "تنها سازمانی بودند که بزرگ، متحد و دارای
حداقل نظم و انضباط، و کاملا پیوند خورده با تودههای دموکراتیک پایتخت بودند".
بدون حضور آنان، کمیته دفاع عملا ناتوان بود و "صرفا با صدور اعلامیههای بیسر
و ته و سخنرانیهای ضعیف از طرف سخنورانی که مدتهاست اعتبار خود را از دست دادهاند،
وقت میگذراند". بلشویکها نمایندگان خود را به کمیته مبارزه فرستادند، گرچه
در آنجا در اقلیت بودند. آنها در رأیگیری با قطعنامهای که به کرنسکی اختیارات
نامحدود میداد مخالفت کردند، اما اظهار کردند اگر دولت واقعا قصد مقابله با
ضدانقلاب را داشته باشد، حاضرند کل فعالیتشان را با دولت موقت هماهنگ کنند و با آن
اتحاد نظامی ببندند. بلشویکها "مهارت مثالزدنی، فهم سیاسی برجسته و تعهد به
انقلاب" را به نمایش گذاشتند.
در تلگراف کمیته
مرکزی بلشویکها در ۲۹ اوت آمده بود: "برای دفع ضدانقلاب، ما با شورا در زمینههای فنی
و اطلاعاتی همکاری خواهیم کرد، اما استقلال سیاسی خود را کاملا حفظ خواهیم کرد."
همانطور که لنین اعلام داشت: "ما خواهیم جنگید، با کورنیلوف مقابله خواهیم
کرد... ولی از کرنسکی حمایت نمیکنیم." بین ۲۷ تا ۳۰ اوت، حدود ۲۴۰ کمیته انقلابی، اغلب به ابتکار شوراهای
محلی، در نقاط مختلف روسیه شکل گرفتند. ظرف چند ساعت، صدای زنگ خطر کارخانههای
سراسر پتروگراد بلند شد. کارگران، بدون دستور از بالا، به صورت مستقل امنیت اطراف
کارخانهها را افزایش دادند و شروع به تشکیل گروههای رزمی کردند. در ایام قیام
کورنیلوف، بسیاری از اعضای تازهوارد گارد سرخ آموزش نظامی خود را از سازمان نظامی
بلشویک دریافت کردند.
رابینوویچ شرح میدهد
که چگونه اقدام سریع کارگران راهآهن و اپراتورهای تلگراف باعث شد رهبران نیروهای
ضدانقلاب در پایتخت نتوانند با نیروهای مهاجم ارتباط برقرار کنند. "لشکر وحشی"
توسط کارگران و دهقانان محلی مورد محاصره قرار گرفتند و همانها آنها را به خیانت
به انقلاب متهم کردند. به اغلب این سربازان علت حقیقی حرکت آنها به سمت شمال گفته
نشده بود و بیشترشان علاقهای به کورنیلوف نداشتند و نمیخواستند در برابر دولت
موقت و شوراها بایستند. در سیام اوت، سربازان پرچم سرخ با شعار "زمین و آزادی"
را بالای مقرشان نصب کردند. کارگران راهآهن قطارها را متوقف کردند، پلها و خطوط
راهآهن را خراب کردند و بهطور موثر ارتباط میان نیروهای کریموف را قطع نمودند.
تا سیویکم اوت
قیام کورنیلوف از هم فروپاشید. او در حبس خانگی قرار گرفت، گرچه توسط محافظان
وفادار خود مراقبت میشد. سوخانوف صحنه ویژهای را توصیف میکند که نمایندگان
"لشکر وحشی" در شورای پتروگراد حاضر شدند تا کورنیلوف را محکوم و نقش
خود را توضیح دهند: "دفتر شورا پر از پالتوی قفقازی بلند، کلاه خز، شنلهای
پشمی، افسارهای طلایی، خنجرها، سبیلهای مشکی براق، چشمهای متحیر و بوی اسب بود.
این گروه برگزیده و برجسته به رهبری افسران بومی بودند، در مجموع نزدیک به ۵۰۰ نفر. جمعیت با سکوتی عمیق به حرفهای
نمایندگان واحدها گوش سپرد که هرکدام کلاه در دست داشتند و درباره مأموریتی که به
آنها سپرده شده بود، صحبت میکردند. حرف اصلی همه این بود: با زبانی ساده و پرشور
انقلاب را ستایش کردند و از فداکاری تا مرگ، تا آخرین قطره خونشان برای انقلاب
گفتند. حتی یک نفر از میان آنان علیه انقلاب یا دولت انقلابی اقدامی نکرده بود و
نمیکرد. تنها یک سوء تفاهم رخ داده بود که با بیان واقعیت ماجرا حل شد.
"افراد وحشی" حامل سوگندهای جدی بودند."
رکس وید تاریخنگار، بر این باور است که جریان رادیکال چپ پس از ماجرای کورنیلوف،
محبوبیت تازهای پیدا کرد و این تغییر "خیلی زود به اکثریتی انتخابشده برای
ائتلاف چپ رادیکال به رهبری بلشویکها در شورای پتروگراد و نیز در بسیاری از
شوراهای شهری و کمیتههای ارتش بدل شد." همین تحول، زمینه را برای وقوع
انقلاب اکتبر فراهم ساخت. بلشویکها "به عنوان گزینه سیاسی کسانی که ناامید و
سرخورده بودند و به دنبال رهبری جدید میگشتند" مطرح شدند. با این حال، جاذبه
بلشویکها فقط در مخالفت با وضعیت موجود نبود؛ با اتکا به سیاستهای پیشنهادی و
برنامههایشان نیز هوادار جذب کردند.
بازگشت بلشویکها
بازگشت بلشویکها که واکنشی به شورش کورنیلوف بود، در واقع یک ماه زودتر آغاز
شده بود. از ۲۶ ژوئیه تا ۳ اوت، ۱۵۰ نماینده بهطور مخفیانه برای ششمین کنگره حزب
سوسیالدموکرات کارگری روسیه گرد هم آمدند؛ کنگرهای که شاهد پیوستن گروه میانمنطقهای
(مژرایونکا) به بلشویکها بود. یاکوف سوردلوف، سازماندهنده اصلی حزب، گزارش داد
که شمار اعضا از ۸۰ هزار نفر در ۷۸ شاخه محلی در ماه آوریل، به ۲۰۰ هزار نفر در
۱۶۲ شاخه افزایش یافته است. در این کنگره، شعار "تمام قدرت به شوراها"
کنار گذاشته شد و سیاست "دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان فقیر" جای آن را
گرفت.
افزایش نفوذ بلشویکها نه تنها در جنبش کارگری، بلکه در انتخابات نهادهای
بورژوایی نیز آشکار بود. در پایان ژوئیه، کنفرانس مسکوِ کمیتههای کارخانه و
کارگاه، قطعنامهای با گرایش بلشویکی را تصویب کرد. یکی از نمایندگان مسکو به نام
پودبلسکی در گزارشی حزبی گفت: "شش شورای منطقهای از میان ده شورای موجود در
اختیار ماست... در برابر این حملات سازمانیافته و بدخواهانه، تنها پشتیبانی
استوار کارگران پیرو بلشویسم است که ما را نجات میدهد." در آغاز ماه اوت، طی
انتخابات در کارخانههای مسکو، بلشویکها جایگزین منشویکها و سوسیالیستهای
انقلابی شدند. در هفتم اوت نیز دومین کنفرانس پتروگرادِ کمیتههای کارخانه در
ساختمان اسمولنی تشکیل شد و بار دیگر هدایت کامل آن در دست بلشویکها قرار گرفت.
تروتسکی در گزارش خود درباره یک کنفرانس منطقهای اتحادیههای کارگری در ناحیه
اورال در میانه ماه اوت نوشت که در آن ۱۵۰ هزار کارگر متحد شده بودند و قطعنامههایی
با گرایش بلشویکی به تصویب رسیده بود. در ۲۰ اوت، در کنفرانسی از کمیتههای
کارخانه و کارگاه در شهر کیف، قطعنامهای با حمایت بلشویکها با رأی ۱۶۱ موافق، در
برابر ۳۵ مخالف و ۱۳ رأی ممتنع تصویب شد. در انتخابات دموکراتیک برای شورای شهر ایوانوووزنسنسک،
که همزمان با شورش کورنیلوف برگزار شد، بلشویکها ۵۸ کرسی از ۱۰۲ کرسی را به دست
آوردند؛ سوسیالیستهای انقلابی ۲۴ کرسی و منشویکها ۴ کرسی کسب کردند. در کرونشتات
نیز یکی از بلشویکها به نام لازار برگمن به ریاست شورا برگزیده شد.
در ۳۱ اوت، برای نخستین بار، قطعنامهای با پشتیبانی بلشویکها در شورای
پتروگراد به تصویب رسید. مباحثهای داغ در طول شب درگرفت درباره برتری تشکیل یک
دولت کاملا سوسیالیستی، که سرانجام حدود ساعت پنج صبح یکم سپتامبر پایان یافت؛
زمانی که نمایندگان، قطعنامه سوسیالیستهای انقلابی را رد کردند و بیانیه کامنف را
پذیرفتند. نتیجه رأیگیری، ۲۷۹ رأی موافق، ۱۱۵ رأی مخالف و ۵۱ رأی ممتنع بود. رابینوویچ
بر این باور است که شمار نمایندگان حاضر و رأیدهنده در آن نشست نسبتا اندک و در
واقع بخش کوچکی از کل اعضای شورای پتروگراد بود. او این موضوع را تا حدی ناشی از
آن میداند که بسیاری از نمایندگان نظامی هنوز در خدمت واحدهای خود بودند و از پایتخت
در برابر کورنیلوف دفاع میکردند. بااینحال، بسیاری از منشویکها و سوسیالیستهای
انقلابی چپ، که پیوند سازمانی محکمی با بلشویکها نداشتند، در این مورد با آنان
همراه شدند. در هر صورت، رأی شورای پتروگراد در ۳۱ اوت نشانه چرخشی تدریجی - هرچند
نه بسیار چشمگیر - در جهتگیری سیاسی نمایندگان بود.
سیاستمداران قدیمی اس آرها و منشویکهای طرفدار جنگ، در ۹ سپتامبر رهبری خود
را به رأی اعتماد گذاشتند و شکست خوردند. آنان تغییرات رویداده در محیطهای کاری یا
درون پادگان پتروگراد را در نظر نگرفته بودند؛ جایی که کنترل بسیاری از کمیتههای
نظامی به دست بلشویکها افتاده بود. سوسیالیستهای میانهرو که هیئترئیسه پیشین
را تشکیل میدادند، خشمگینانه از جلسه خارج شدند و در ۲۵ سپتامبر، رهبری شورای
پتروگراد کاملا بازسازماندهی شد. ترکیب هیئترئیسه تازه شامل دو سوسیالیست انقلابی،
یک منشویک و چهار بلشویک (تروتسکی، کامنف، آلکسی رایکوف و گئورگی فدوروف) بود؛
تروتسکی جای چخیدزه را گرفت و رئیس شورا شد.
سوخانوف ترکیب تازه نیروها در شورای پتروگراد را چنین توصیف کرد. در نخستین
سخنرانیاش بهعنوان رئیس، تروتسکی گفت که در واقع او جای چخیدزه را نگرفته است،
بلکه خود چخیدزه جای او را گرفته بود؛ چرا که تروتسکی آخرین بار در دوران انقلاب
۱۹۰۵ ریاست شورای پترزبورگ را بر عهده داشت. از نگاه کارگران، بلشویکها "به
مردم خودشان" بدل شده بودند، زیرا همیشه در کنار آنان حضور داشتند و چه در
مسائل روزمره کارخانه و چه در رویدادهای مهم، پیشگام بودند. آنان حالا "تنها
امید" کارگران محسوب میشدند. در کمیته اجرایی تازه با ۴۴ عضو، دو سوم از
اعضا بلشویک بودند. شمار منشویکها تنها پنج نفر بود و منشویکهای بینالمللگرا
حتی یک کرسی نیز به دست نیاوردند. با این حال، کمیته اجرایی جدید به رهبری بلشویکها
در نخستین نشست خود آن گروه را با عنوان اعضای مشورتی به ترکیب افزود؛ از جمله
سوکولوف، مارتوف، خود سوخانوف و چند تن دیگر.
قدرت شوراها با شتاب در حال گسترش بود. به گفته تروتسکی، نظام شورایی "بر
فراز اقیانوسی از مردم برخاسته بود که پرقدرت میجوشید و موجهایش بهسوی چپ روان
بود". در پایان ماه اوت، دبیرخانه کمیته اجرایی شمار شوراها را به ششصد
رسانده بود. تنها در نخستین روز سپتامبر، روزنامه بلشویکی "کارگر" اعلام
کرد که ۱۲۶ شورا از کمیته اجرایی مرکزی شوراها خواستهاند قدرت را بهدست گیرد. در
پنجم سپتامبر، قطعنامهای با گرایش بلشویکی در شورای مسکو تصویب شد و دو هفته بعد
کمیته اجرایی تازهای با اکثریت بلشویک و به ریاست ویکتور نوگین تشکیل گردید. در
همان روز، کنگره شوراها در شهر کراسنویارسک در سیبری نیز از اکثریت بلشویکی خبر
داد. فردای آن روز، پیامی از شهر یکاترینبورگ ـ مرکز اصلی اورال و منطقهای مهم در
معدنکاری و صنعت ـ اعلام کرد که قدرت به دست شوراها افتاده است. در دهم سپتامبر،
کنگرهای منطقهای از شوراها در فنلاند قطعنامههای بلشویکی را با اکثریت قاطع تصویب
کرد.
حمایت گسترده مردمی از بلشویکها در انتخابات شوراهای شهری و دولتی در سراسر
سال ۱۹۱۷ نیز کاملا نمایان بود. در بیستم اوت، یکسوم آرای شورای شهر پتروگراد را
بهدست آوردند، هرچند رهبران اصلی حزب در آن زمان غایب بودند. پس از آنان، سوسیالیستهای
انقلابی ۳۷ درصد آرا را داشتند. در مسکو، در انتخابات شوراهای منطقهای شهری در ۲۴
سپتامبر، بلشویکها با کسب ۵۱ درصد آرا به اکثریت مطلق رسیدند؛ در حالیکه در ماه
ژوئن تنها ۱۲ درصد رأی برای شورای شهر گرفته بودند. سوسیالیستهای انقلابی که در
ژوئن ۵۸ درصد را از آن خود کرده بودند، در سپتامبر تنها ۱۴ درصد رأی آوردند. دوقطبیشدن
اوضاع نیز کاملا آشکار بود. برای نمونه، حزب مشروطهخواهان دموکرات در مسکو بر میزان
آرای خود افزود، هرچند در پتروگراد موفقیتی نداشت.
بحران سپتامبر
اگرچه سپتامبر با شکست کورنیلوف آغاز شد، اما برای کرنسکی دیگر هیچ فرصتی باقی
نمانده بود. در نخستین روز سپتامبر، وزرای دولت موقت اداره کشور را به شورایی پنجنفره
سپردند که بلافاصله "هیات ادارهکننده" نام گرفت (اشاره به شورای اجرایی
پنجنفری که در دوران انقلاب فرانسه تشکیل شده بود). دولت دیگر توانایی اجرای سیاستی
مؤثر برای صلح را نداشت و در تحقق آرمانهای مردم روسیه شکست خورده بود. احساس
بحران و بنبست بر فضای کشور سایه انداخته بود، احساسی که میگفت اوضاع نمیتواند
به همین شکل باقی بماند. از ۱۴ تا ۲۲ سپتامبر، کرنسکی کوشید با برگزاری یک "کنفرانس
دموکراتیک" پایههای حکومت خود را که هرچه بیشتر شکل بناپارتیستی به خود میگرفت،
استوار کند. این کنفرانس "شورای جمهوری" یا مجلس موقتی پیش از پارلمان
را برگزید. چهارمین دولت موقت نیز در ۲۵ سپتامبر تشکیل شد. این دولت به ریاست
کرنسکی و با حضور اعضای حزب مشروطهخواهان دموکرات، منشویکها، سوسیالیستهای
انقلابی و دیگر گروههای سوسیالیست و لیبرال میانهرو تشکیل گردید.
با افزایش پشتیبانی از بلشویکها و تشدید بحران دولت موقت، لنین ـ که هنوز در
مخفیگاه به سر میبرد ـ در سپتامبر به این نتیجه رسید که اکنون زمان مناسب برای
تبلیغ و آمادهسازی قیام فرا رسیده است. در ۱۵ سپتامبر، رهبری بلشویک دو نامه از
او دریافت کرد با عناوین "بلشویکها باید قدرت را به دست گیرند" و "مارکسیسم
و قیام"، که در آن لنین حزب را به آغاز تدارک فوری برای یک خیزش مسلحانه فرا
میخواند. کمیته مرکزی این نامهها را چنان تند و خطرناک دانست که تصمیم گرفت آنها
را از میان ببرد، هرچند یک نسخه از آنها حفظ شد. در ۲۲ سپتامبر، لنین در نوشتهای
با عنوان "قهرمانان فریب و خطاهای بلشویکها" استدلال کرد که بلشویکها
باید در اعتراض، کنفرانس دموکراتیک دولتی را ترک میکردند. روز بعد، در مقاله "از
یادداشتهای یک نویسنده سیاسی: خطاهای حزب ما"، نوشت: "تروتسکی طرفدار
بایکوت مجلس موقت بود. آفرین، رفیق تروتسکی!" جریان پیوسته نامهها و پیامهای
او از مخفیگاه در ۲۹ سپتامبر به اوج رسید، زمانی که از عضویت در کمیته مرکزی
استعفا داد تا بتواند مستقیما در میان اعضای حزب و در آستانه کنگره شوراها، برای
ضرورت قیام تبلیغ کند. در مقالهای با عنوان "بحران فرارسیده است" نوشت:
"زیرا این باور راسخ من است که اگر منتظر کنگره شوراها بمانیم و این لحظه را
از دست بدهیم، انقلاب را از بین خواهیم برد."
شرایط برای قیام
مهمترین عامل تعیینکننده در وضعیت سپتامبر ۱۹۱۷ شورش کارگران بود. کارگران
اکنون "روحیهای تلخ" داشتند که از یاد ستم طبقاتی برمیآمد. صفهای
طولانی، کمبود کالا و همه عواملی که همراه با فروپاشی اقتصاد ملی پدید میآمد،
نارضایتی را شدت بخشیده بود. پس از رویدادهای ژوئیه نیز نگرش کارفرمایان سختتر
شد. صنعتگری به نام ریابوشینسکی در سخنرانی خود در برابر کنگره بازرگانان مسکو در
۱۶ اوت هشدار داد از "دست استخوانی گرسنگی" که "گریبان اعضای کمیتهها
و شوراهای انقلابی را میگیرد و آنان را به هوش میآورد". این سخن بهسرعت در
سراسر کشور پخش شد و به برانگیختن خشم کارگران و تشویق آنان به شورش دامن زد.
نشانههای تمایل به قیام در میان نیروهای نظامی نیز آشکار بود. با ادامه جنگ
در جبههها، به گفته کریستوفر رید تاریخنگار، "شرایط سربازان از غیرقابلتحمل
به غیرقابلتصور رسید". پژوهشگر دیگری، چمبرلین، مینویسد که ارتش روسیه، که
میان بهار و پاییز همان سال بزرگترین نیروی نظامی جهان به شمار میرفت، در آن مدت
به "انبوهی خسته، ژندهپوش، گرسنه، سرخورده از مردم، متحد در تشنگی برای صلح
و نومیدی جمعی" تبدیل شد. شورش در میان سربازان روسیه طولانی و گوناگون بود؛
گاه به شکلهای نسبتا آرامی چون "سرپیچی از دستورات، نرفتن به سنگرها یا فرار
از جبهه" نمود مییافت، و گاه به خشونتهایی همچون کتکزدن یا حتی کشتن
افسران و کمیسرها میانجامید.
ویژگی شاخص ارتش روسیه پس از انقلاب، شبکه گسترده کمیتههای آن بود. هرچند
تعداد اندکی از این کمیتهها در دست بلشویکها بود (بیشتر کسانی که وابستگی سیاسی
خود را ابراز میکردند از سوسیالیستهای انقلابی بودند)، اما بلشویکها توانستند
از راه سازمان نظامی، انجمنها و روزنامههایی چون "حقیقت سنگر" نفوذ
قابل توجهی بر آنها پیدا کنند. سربازان دریافته بودند که تداوم جنگ تقصیر دولت
موقت است؛ دولتی که با پافشاری بر شعار خیالپردازانه "جنگ تا پیروزی نهایی"،
سرنوشت انقلاب را به نابودی کشاند. کنگرهای از ناوگان بالتیک در پیامی به نخستوزیر
نوشت: "برای تو، خیانتکار انقلاب، بناپارت کرنسکی، نفرینهای خود را میفرستیم."
سومین پایه بزرگ جنبش اجتماعی و انقلابی، تصرف زمینهای مالکان توسط دهقانان
بود. این رخدادها در سراسر روسیه جریان داشت و با وجود تفاوتهای محلی، از الگوهای
مشابهی پیروی میکرد. یکی از جنبههای چشمگیر آن سرعتی بود که دهقانان با آن شکلهای
تازهای از سازماندهی را پدید آوردند، بهویژه در قالب کمیتههای محلی روستاها یا
ناحیهها. کنگره نمایندگان دهقانان از ۱۷ مه تا ۱۰ ژوئن در پتروگراد برگزار شد. از
میان ۱۱۱۵ نماینده، ۵۳۷ نفر از سوسیالیستهای انقلابی بودند و تنها ۱۴ نفر بلشویک.
در بیشتر مسائل بهجز موضوع زمین، کمیته اجرایی برگزیده از این کنگره موضعی نسبتا
میانهرو داشت. این کمیته "با شدت تمام تظاهرات بلشویکی ماه ژوئیه را محکوم
کرد، دیدگاهی آشکارا مدافعانه در برابر جنگ اتخاذ نمود، تا پایان از اندیشه تشکیل
دولت ائتلافی پشتیبانی کرد و نسبت به خیزش بلشویکی در نوامبر بهشدت خصمانه بود".
با این حال، در پاییز حالوهوای جنبش دهقانی آشکارا دگرگون شد: حرکت آنان در عین
حال کمسازمانتر و خشنتر گشت. تنها در ماه اکتبر ۴۲ درصد از کل موارد ثبتشده
غارت و ویرانی املاک روستایی در هشتماهه پس از سرنگونی تزار رخ داد.
سوخانوف خیزش دهقانان را چنین توصیف میکند: "آشوبها در سراسر روسیه
ابعادی کاملا غیرقابلتحمل، و واقعا تهدیدکننده پیدا کرده بود. بینظمی در آستانه
آغاز بود. هم شهر و هم روستا در حال طغیان بودند؛ شهر نان میخواست و روستا زمین.
دولت ائتلافی تازه با موجی از شورشهای ناشی از گرسنگی و کشتارهای خونین در سراسر
کشور روبهرو شد. گزارشهایی از شورش در ژیتومیر، خارکوف، تامبوف، اوریول، اودسا و
بسیاری شهرهای دیگر در برابر من قرار داشت. نیروهای نظامی به همه جا اعزام شدند و
قزاقها هرجا ممکن بود برای سرکوب فرستاده میشدند. تیراندازیها، حکومت نظامی، و
سرکوبهای سخت برقرار بود، اما هیچچیز فایده نداشت. پترزبورگ آرام مانده بود؛
تنها از گرسنگی رنج میکشید و در انتظار بود."
اما صبر دهقانان سرانجام لبریز شد و خود دست به کار حل مسئله زمین شدند. دیگر
نمیشد زمین را از آنان دریغ کرد؛ ممکن نبود آنان را بیش از این در بلاتکلیفی نگاه
داشت؛ و بیفایده بود به آنان درباره "سامان دادن روابط روستایی بدون برهمزدن
ساختار مالکیت زمین" موعظه کرد.
اما چنین بود ماهیت دولت ائتلافی. پس دهقانان بهطور مستقل اقدام کردند. زمینها
را میان خود تقسیم کردند و به شخم زدن پرداختند؛ گلهها را سر بریدند و پراکنده
کردند؛ خانههای اربابان را ویران و به آتش کشیدند؛ سلاحها را تصرف کردند؛
انبارها را غارت و ویران ساختند؛ درختان و باغها را بریدند؛ قتل و خشونت فراگیر
شد. این دیگر همچون ماههای مه و ژوئن "افراطکاری" نبود، بلکه موجی عظیم
و فراگیر بود که همچون جزر و مدی توفنده سراسر کشور را دربر میگرفت.
در ۶ سپتامبر، سازمان نظامی بلشویکها دستورالعملهای مفصلی برای ایجاد و
آموزش "دستههای کارگری" (گاردهای داوطلب یا نیروهای شبهنظامی) در
روزنامه خود منتشر کرد. پس از آنکه بلشویکها در اواخر سپتامبر کنترل شورای
پتروگراد را به دست گرفتند، بخشی ویژه برای گارد کارگری تشکیل دادند که ریاست آن
را کنستانتین یورنف بر عهده داشت. در آستانه انقلاب اکتبر، ساختاری بزرگ و منظم در
سراسر شهر برای گارد سرخ ایجاد کردند که تحت فرماندهی یک ستاد مرکزی فعالیت میکرد.
گاردهای سرخ ـ که شمارشان تا ماه اکتبر به حدود ۲۰۰ هزار نفر میرسید ـ همراه با
سربازان، وظیفه حفظ امنیت کارخانهها و کنترل خیابانها را بر عهده داشتند. از این
رو، این گاردهای سرخ نقشی تعیینکننده در بهدستگیری قدرت شورایی ایفا کردند.
کارگران دست به اشکال تهاجمیتری از اقدام مستقیم زدند. از جمله اعتصابهای
بزرگ میتوان به اعتصاب کارگران چرم در مسکو اشاره کرد که از پایان ماه اوت آغاز
شد و تا هنگام انقلاب اکتبر همچنان ادامه داشت، و نیز اعتصاب کارگران نساجی در
شهرهای ایوانوو-وزنسنسک و کینشما که همزمان با خیزش اکتبر در جریان بود. کنترل
کارگری دامنه گستردهتری یافت، زیرا بسیاری از کارفرمایان تولید را متوقف کرده
بودند. کمیتههای کارخانه مسئولیتهای فراوانی بر دوش گرفتند: محافظت از داراییهای
کارخانه، نظارت بر استخدام و اخراج کارگران، حفظ انضباط کاری و ساماندهی توزیع
مواد غذایی. تا ماه اکتبر، دوسوم کارخانههایی که بیش از دویست کارگر داشتند چنین
کمیتههایی را تشکیل داده بودند. به همین شکل، شوراها نیز به ارگان اصلی بیان
خواستها و مواضع سیاسی کارگران و سربازان بدل شدند. تا انقلاب اکتبر، در سراسر
روسیه ۱۴۲۹ شورا وجود داشت که از این میان ۴۵۵ شورا، نمایندگان دهقانان را دربر میگرفتند.
بحران دولت اکتبر
با آغاز ماه اکتبر، بحران دولت موقت عمیقتر شد، در حالیکه جنبش کارگری حول
محور ضرورت بهدستگیری قدرت شورایی شکل میگرفت. در ۶ اکتبر، دولت تصمیم داشت
حدود نیمی از نیروهای نظامی مستقر در پادگان پتروگراد را برای دفاع از مسیرهای
احتمالی حمله ارتشهای دشمن اعزام کند. نان از فصل بهار سهمیهبندی شده بود، اما
در میانه اکتبر مقدار ورودی آرد و گندم بهطور چشمگیری از نیاز روزانه پایینتر
رفت. در آن زمان، ذخیره غذایی پتروگراد تنها برای سه تا چهار روز کافی بود و امید
چندانی به بهبود اوضاع نمیرفت. صفهای دراز در برابر مغازههای خواربار شکل گرفته
بود و سایه قحطی برای کارگران شهر به واقعیتی ملموس بدل شده بود.
اما طبقه کارگر روسیه دیگر در وضعیتی نبود که تسلیم شود. در باکو، اعتصاب عمومی
ششروزهای در ماههای سپتامبر تا اکتبر علیه بیش از ششصد شرکت برگزار شد که
کارگران را بهشدت رادیکال کرد. یکی پس از دیگری، سازمانهای کارگری بهطور کامل زیر
نفوذ بلشویکها درآمدند. تا میانه اکتبر، پرسش اساسی برای کارگران دیگر این نبود
که آیا باید دولت سوسیالیستی تشکیل شود یا نه، بلکه این بود که چه زمانی و چگونه
باید چنین شود. خواست تشکیل قدرت شورایی، خواستی برای دولتی بود که قدرت سیاسی را
در جهت منافع کارگران به کار گیرد. البته، حمایت کارگران از دولت سوسیالیستی یا
قدرت شورایی دقیقا یکسان با تأکید لنین بر تصرف مسلحانه قدرت از سوی بلشویکها
نبود، اما این دو در واکنش به رویدادهای اواخر اکتبر و اقدامات کرنسکی، در نهایت
با یکدیگر همسو شدند.
"شورای
موقت جمهوری روسیه"، که پرطمطراق به این نام خوانده شد اما بیشتر با عنوان "پیشپارلمان"
شناخته میشد، در ۷ اکتبر در تالار باشکوه کاخ ماریینسکی گشایش یافت. آنچه "اکثریت
دموکراتیک'' نامیده میشد، از ۳۰۸ عضو تشکیل شده بود: ۶۶ بلشویک، حدود ۶۰ منشویک
رسمی، ۱۲۰ سوسیالیست انقلابی (که حدود بیست تن از آنان از جناح چپ بودند)، بهعلاوه
گروهی از تعاونیها که شامل منشویکهای راستگرا و اسارهای میانهرو میشدند؛
همچنین حدود سی منشویک بینالمللگرا و هفتاد و پنج مشروطهخواه دموکرات (کادت) در
آن حضور داشتند. سوخانوف این نهاد را چنین توصیف کرد: "پیشپارلمان بهلحاظ
رسمی بیقدرت بود؛ آمیختگی ناهنجار و بیثمر انقلاب، و نهادی رقتانگیز در ظاهر
دموکراتیک." تروتسکی توانست جناح بلشویک را متقاعد کند که باید "پلهای
پشت سر را کاملا و آشکارا سوزاند". با اختلاف تنها دو یا سه رأی، پیشنهاد او
برای خروج فوری از پیشپارلمان پذیرفته شد. هنگامی که رئیس جلسه خواست نشست را
آغاز کند، تروتسکی بیانیه حزب را قرائت کرد و بلشویکها سالن را ترک کردند.
بحث بلشویکها درباره قدرت شورایی
از ۲۷ سپتامبر به بعد، روزنامه اصلی بلشویکها تمام صفحه نخست خود را با تیتر "برای
کنگره شوراها در بیستم اکتبر آماده شوید!" پوشاند. برخلاف ماههای گذشته، این
بار حمایت فراوانی از ایده تشکیل یک دولت تماما سوسیالیستی وجود داشت؛ دولتی که
قدرت را از راه شوراها به دست گیرد. در شهر کازان، واقع بر کرانه رود ولگا،
سربازان پادگان تقریبا بهطور یکدست به برپایی حکومت شورایی رأی دادند. در باکو،
مرکز بزرگ و استراتژیک نفتی قفقاز، در نشست مشترک شورا، سازمانهای کارگری و ارتش،
با ۲۳۸ رأی در برابر ۵۵ رأی، اعتماد خود را از دولت موقت سلب کردند و به انتقال
قدرت به شوراها رأی دادند. در نیکولایف، شهری در جنوب اوکراین، بلشویکها موفق
شدند در شورای تازهانتخابشده، ۱۳ کرسی از ۱۵ کرسی کمیته اجرایی را به دست آورند.
در ۱۰ اکتبر کمیته مرکزی حزب بلشویک تشکیل جلسه داد و برای نخستین بار از ماه
ژوئیه، لنین توانست از مخفیگاه خارج شود و در جلسه شرکت کند. این نشست در آپارتمان
گالینا فلاکسرمن، یکی از فعالان قدیمی بلشویک از سال ۱۹۰۵ برگزار شد. او که در سال
۱۹۱۷ از کارکنان روزنامه ایزوستیا و از یاران دبیرخانه حزب بود، همسر سوخانوف نیز
به شمار میرفت. سوخانوف بعدتر یادآور شد که تدارکات ویژهای برای دور نگهداشتن
او از خانه در آن شب اندیشیده شده بود تا بلشویکها بتوانند بیوقفه به شور و تصمیمگیری
بپردازند. قطعنامهای که خواستار قرار گرفتن قیام مسلح در دستور کار بود، با ده رأی
موافق در برابر دو رأی مخالف تصویب شد؛ زینوویف و کامنف تنها مخالفان بودند. این
تصمیم چرخشی آشکار به سوی نظر لنین بود که باور داشت هرگونه تأخیر در قیام به معنای
فروپاشی روزافزون نظامی و اقتصادی و از دست رفتن آخرین فرصت طبقه کارگر برای تصرف
قدرت خواهد بود. با این حال، این قطعنامه حزب را ملزم نمیکرد که پیش از برگزاری
کنگره شوراها یا در زمان مشخصی دست به قیام بزند.
تروتسکی در کتاب کوتاه خود درباره لنین (منتشرشده در سال ۱۹۲۴) یادآور شد که
درون کمیته مرکزی حزب سه گرایش اصلی شکل گرفت: گروهی مخالف تصرف قدرت توسط حزب
بودند؛ لنین که خواستار سازماندهی فوری قیام، مستقل از شوراها بود؛ و گروه سوم که
قیام را امری ضروری میدانستند، اما معتقد بودند باید آن را بهطور کامل با برگزاری
دومین کنگره شوراها هماهنگ کرد و ازاینرو مایل بودند زمان آن تا تشکیل کنگره به
تعویق بیفتد. اگرچه در قطعنامه نهایی تاریخی ذکر نشده بود، تروتسکی در سال ۱۹۲۴
فاش کرد که کمیته تصمیم گرفته بود قیام نباید دیرتر از پانزدهم اکتبر انجام گیرد،
دستکم پیش از برگزاری کنگره شوراها که هنوز انتظار میرفت در بیستم اکتبر برگزار
شود. (استالین بعدها این روایت مربوط به ۱۵ اکتبر را رد کرد، زیرا به گفته او چنین
برداشتی به معنای آن بود که بلشویکها خود تعهد زمانیشان را رعایت نکردهاند.)
لنین بر این باور بود که کنگره شوراهای منطقه شمالی، که از ۱۱ تا ۱۳ اکتبر
برگزار میشد، میتواند بهعنوان پوششی برای آغاز قیام مسلحانه علیه دولت موقت عمل
کند. به گفته ولادیمیر آنتونوف-اووسیینکو، هدف از این کنگره آن بود که "حلقهای
آهنین پیرامون پتروگراد انقلابی ایجاد کند تا در صورت لزوم بتواند از پایتخت
انقلاب دفاع نماید." نخستین نشست این کنگره در بعدازظهر یازدهم اکتبر در
مؤسسه اسمولنی گشایش یافت. در آن، نمایندگان ۲۳ شورا از جمله شوراهای پتروگراد،
مسکو، کرونشتات، روال، هلسینگفورس، جبهههای شمالی، غربی و جنوبغربی و نیز ناوگان
بالتیک شرکت داشتند.
سخنرانی تروتسکی نقطه اوج این کنگره بود. او سخنان خود را با اشاره به
انتخابات اخیر آغاز کرد که در آن بلشویکها توانسته بودند در بیشتر شوراها اکثریت
را به دست آورند. تروتسکی این پیروزی را ناشی از سرخوردگی عمومی از مواضع گذشته
شوراها، بهویژه حمایتشان از ادامه جنگ دانست. او تأکید کرد که شورای پتروگراد
اکنون بر سر موضوع عقبنشینی بخشی از نیروهای پادگان از شهر، با دولت موقت در
کشمکش است؛ اقدامی که به زعم او پایتخت انقلاب را بیدفاع میگذاشت. تروتسکی سیاست
دولت موقت را، که به گمانش آماده بود پتروگراد را به آلمانیها واگذارد، در تضاد
با مقاومت ملوانان ناوگان بالتیک دانست که جسورانه در برابر حمله آلمانها ایستاده
بودند.
جیمز وایت، تاریخنگار، بر این باور است که منطق اصلی جلسات کنگره آن بود که "نهاد
تازهای ایجاد گردد که به شورای پتروگراد وابسته باشد و کنترل نیروهای نظامی را در
پایتخت در دست گیرد، همانگونه که ساختارهای مشابهی در شهرهای منطقه بالتیک بر
فرماندهان نظامی نظارت میکردند". تا ۹ اکتبر، برگزارکنندگان کنگره شوراهای
منطقه شمالی قصد داشتند پیشنهاد تشکیل چنین نهادی را مطرح کنند. اما در همان روز،
منشویکها در کمیته اجرایی شورای پتروگراد بر تأسیس "کمیته دفاع انقلابی"
پافشاری کردند که وظیفهاش حفاظت از پتروگراد بود. این نهاد به تدریج به کمیته
نظامی انقلابی بدل شد. وایت اشاره میکند که کنگره شوراهای منطقه شمالی به تشکیل یک
کمیته اجرایی شمالی رأی داد که بسیاری از اعضای آن بعدها اعضای کمیته نظامی انقلابی
پتروگراد شدند. از جمله این افراد میتوان به آنتونوف-اووسیینکو، راسکولنیکوف،
پاول دیبنکو، نیکولای کریلنکو و دیگر بلشویکها اشاره کرد.
تصمیم کنگره شوراهای منطقه شمالی اهمیت ویژهای داشت، زیرا بخشی از روندی پیوسته
بود که از سپتامبر ۱۹۱۷ تا وقوع انقلاب اکتبر ادامه یافت. این تصمیم نقطه عطفی کلیدی
در فرآیندی بود که بلشویکها را از راه شوراها به قدرت رساند و در واقع بیانگر
راهبرد تروتسکی (در برابر رویکرد بیپردهتر لنین) محسوب میشد. افزون بر این، این
گرایش همان رویکردی بود که موفقیت انقلاب را با کمترین خونریزی در هفتههای بعدی
تضمین کرد.
آمادهسازی برای تصرف قدرت همچنان ادامه داشت. کنگره شوراهای منطقه جنوبغربی
در مینسک و نیز کنگره شوراهای منطقه اورال، هر دو به نفع انتقال قدرت به شوراها رأی
دادند. هنگامی که نشست کمیته مرکزی حزب بلشویک در ۱۶ اکتبر دوباره تشکیل شد، لنین
با قدرت از تصمیم کمیته برای سازماندهی یک قیام فوری دفاع کرد. اما زینوویف
همچنان مخالفت کرد و تأکید داشت که "تردیدهای اساسی درباره تضمین موفقیت قیام
وجود دارد"، و کامنف نیز افزود که تجربه تلاشهای پیشین برای برپایی قیام نشان
داده است شرایط لازم برای این کار هنوز مهیا نیست. در آن جلسه، ۱۹ نفر به نفع
قطعنامه پیشنهادی لنین رأی دادند، دو نفر مخالفت کردند و چهار نفر رأی ممتنع
دادند. از اینرو، تدارک قیام با شتاب بیشتری دنبال شد.
جیمز وایت بر این باور است که دو تصمیم از سوی مخالفان بلشویکها در نهایت به
سود آنان تمام شد. نخست، در ۱۸ اکتبر، رهبران سوسیالیست میانهرو تصمیم گرفتند
آغاز بکار کنگره شوراها را از ۲۰ به ۲۵ اکتبر به تعویق اندازند. این تأخیر در عمل
به سود بلشویکها بود، زیرا آنان هنوز برای تصرف قدرت پیش از بیستم اکتبر آمادگی
کامل نداشتند. دومین تصمیم سرنوشتساز از سوی کرنسکی اتخاذ شد؛ او تصمیم گرفت بار
دیگر ضربهای به نیروهای چپ وارد کند. این تصمیم در ۲۴ اکتبر اجرا شد و فرصت داد
تا بلشویکها قیام خود را آشکارا اقدامی دفاعی جلوه دهند. بدون این زنجیره رویدادها،
انقلاب اکتبر - آنگونه که میشناسیم - هرگز نمیتوانست رخ دهد.
کمیته انقلابی نظامی
کمیته انقلابی نظامی در نهم اکتبر پایهگذاری شد و برخلاف روایتهای استالینی،
حاصل تصمیم کمیته مرکزی بلشویک در دهم اکتبر برای آمادهسازی قیام نبود، بلکه از
درون ساختار قدرت شورایی برآمد. مورخین غربی معمولا این کمیته را صرفا نهادی پوششی
برای بلشویکها دانستهاند، اما این ارزیابی نیز نادرست است. نخستین نشست کمیته در
۲۰ اکتبر برگزار شد و ستاد آن در ساختمان شورای اتحادیههای کارگری پتروگراد قرار
داشت (کمیتهای مشابه در مسکو مقر خود را در ساختمان اتحادیه فلزکاران مستقر کرده
بود). از میان ۶۶ عضو اصلی کمیته، ۴۸ نفر بلشویک، ۱۴ نفر از جناح چپ سوسیالیستهای
انقلابی و ۴ نفر آنارشیست بودند. از چهرههای برجسته آن میتوان به تروتسکی، میخائیل
لاشویچ، و رهبران سازمان نظامی بلشویک یعنی نوسکی، یورنف، نیکولای پودوویسکی،
کنستانتین مهونوشین، و نیز پاول لازیمیر از اسارهای چپ اشاره کرد.
سوخانوف تصویری زنده از جلسات پیدرپی و بیوقفهای ترسیم میکند که در آن
تروتسکی و دیگر رهبران کمیته انقلابی نظامی کوشیدند بخشهای کلیدی طبقه کارگر و نیروهای
ارتش در پتروگراد را برای حمایت از قدرت شورایی در برابر نیروهای ضدانقلابی و دولت
موقت ترغیب کنند. او مینویسد: "تروتسکی، خود را از پشت میز کار در ستاد
انقلابی جدا میکرد و شخصا از کارخانه اوبوخوفسکی به تروبوچنی، از پوتیلوف به
کارگاههای بالتیک، از مدرسه سوارکاری به پادگانها شتابان میرفت؛ گویی در یک
زمان در همهجا حضور داشت و سخن میگفت."
در ۲۱ اکتبر، پادگان پتروگراد شورای کارگران و سربازان را بعنوان تنها مرجع
قدرت و کمیته انقلابی نظامی را بمنزله نهاد اجرایی فوری قدرت شناسایی کرد. روز بعد
این موضع با بیانیهای رسمی استحکام یافت که به نام شورا صادر شد: "هیچ دستوری
برای پادگان معتبر نیست، مگر آنکه به امضای کمیته انقلابی نظامی رسیده باشد... بیداری،
استواری و انضباط تزلزلناپذیر وظیفه هر سرباز پادگان است. انقلاب در خطر است!"
همان روز، تروتسکی در ساختمان "خانه مردم" سخنرانی پرشوری ایراد کرد و
قطعنامهای کوتاه ارائه داد با این مضمون: "ما تا آخرین قطره خون خود از
آرمان کارگران و دهقانان دفاع خواهیم کرد." هنگامی که از حاضران خواست به
قطعنامه رأی دهند، هزاران تن از کارگران، زنان، سربازان، دهقانان و خردهبورژواها
دستان خود را بالا بردند. آنان سوگند یاد کردند که تا پای جان از انقلاب پاسداری
کنند - و در گوشه و کنار شهر، در صدها نشست مشابه، پیمانهایی همانند بسته شد.
در ۲۳ اکتبر، کمیته انقلابی نظامی توجه خود را معطوف تسخیر دژ پتر و پل کرد.
تروتسکی بعدها در کتابش، تاریخ انقلاب روسیه تا برست-لیتوفسک، که تنها سه ماه پس
از رویدادها منتشر شد، جزئیات این روزها را چنین روایت میکند: "جلسهای در حیاط
برقرار بود. سخنرانان جناح راست محتاط و گریزپا بودند و با دقت از پاسخدادن به هر
پرسشی درباره کرنسکی، که نامش حتی در میان سربازان موجی از اعتراض برمیانگیخت،
خودداری میکردند. با اینحال، به سخنان ما گوش دادند و نهایتا جانب ما را گرفتند.
ساعت ۴ بعدازظهر، گردان دوچرخهسواران جلسهای در محل سیرک مدرن برگزار کرد.
سرپرست تدارکات نظامی، ژنرال پارادلف، نیز سخن گفت؛ بسیار محتاطانه و پوشیده. آن
روزها دیگر گذشته بود که سخنوران رسمی و نیمهرسمی هیچ نامی از حزب کارگران نمیبردند
مگر بهعنوان مزدوران قیصر آلمان. یکی از معاونان ستاد ارتش به سراغم آمد و گفت: 'بهخدای
مهربان، بیایید به تفاهمی برسیم.' اما دیگر دیر شده بود. پس از بحثی داغ، گردان با
اکثریتی قاطع، در برابر تنها سی رأی مخالف، اعلام کرد که از انتقال قدرت به شوراها
پشتیبانی میکند."
اقدامات کمیته انقلابی نظامی بدرستی پیشدستانه بود، زیرا دولت موقت نیز در
حال آماده شدن برای ضربه زدن به شوراها و رهبران آن بود. در ۱۷ اکتبر، وزیر کشور،
نیکولای کیشکین، گزارش داده بود که دولت هنوز نیرویی کافی و قابل اعتماد برای آغاز
تهاجم به جناح چپ در اختیار ندارد، هرچند در صورت بروز آشوب میتواند آن را سرکوب
کند. بااینحال، در شب ۲۳ تا ۲۴ اکتبر، دولت تصمیم به اقدام گرفت. کرنسکی پیشنهاد
بازداشت اعضای کمیته انقلابی نظامی را مطرح کرد. با وجود این، دولت تنها با پیگرد
قانونی برخی از اعضای این کمیته و بلشویکها، از جمله تروتسکی، موافقت کرد و دستور
تعطیلی دو روزنامه بلشویکی، "راه کارگر" و "سرباز"، را صادر
نمود. چنانکه جیمز وایت یادآور میشود، "کرنسکی ناخواسته شرایط را برای تصرف
زودهنگام قدرت توسط لنین، پیش از برگزاری کنگره شوراها، فراهم ساخت."
تصرف قدرت سیاسی
در ساعات نخستین ۲۴ اکتبر، تصرف قدرت از سوی شورای انقلابی آغاز شد. این اقدام
پاسخی به تصمیم نادرست دولت برای اجرای عملیات تنبیهی علیه بلشویکها نبود، زیرا
نقشه آن پیشتر از سوی کمیته نظامی انقلابی تهیه شده بود. براساس طرح، نیروهای
شورشی باید کاخ ماریینسکی را تصرف میکردند و پیشپارلمان را منحل میساختند. سپس
کاخ زمستانی به محاصره درمیآمد، وزیران دستگیر میشدند و دولت موقت سرنگون میگردید.
گاردهای سرخ و سربازان طرفدار شورا بسیج شدند تا پلهای روی رودخانه را در اختیار
گیرند و ساختمانهای کلیدی مانند ایستگاههای راهآهن را اشغال کنند. طرح تروتسکی
بر اقدامات دفاعی متمرکز بود تا اطمینان یابد که کنگره شوراها طبق برنامه در روز
بعد گشایش مییابد.
حدود نیمهشب، قیام از حالت دفاعی به تهاجمی تغییر کرد. این دگرگونی با دو رویداد
مرتبط بود: نخست، درک فزاینده از اینکه دولت بسیار ضعیفتر از آن بود که پیشتر
تصور میشد، و اینکه شهر بتدریج زیر کنترل فیزیکی سربازان و گاردهای سرخی درمیآمد
که برای دفاع از شورا بسیج شده بودند. دوم، ورود لنین به ستاد شورا که اوضاع را بطرز
چشمگیری دگرگون ساخت. رهبران شورایی بلشویک حدود ساعت دو بامداد ۲۵ اکتبر از موضعی
دفاعی به موضع تهاجمی روی آوردند.
در واکنش، دولت تنها توانست نیروی کوچکی متشکل از دانشجویان نظامی، افسران،
قزاقها و گروهی از گردان زنان را برای حفاظت از کاخ زمستانی و چند ساختمان کلیدی
گرد آورد. خروج کرنسکی وضعیتی رقتانگیز داشت. صبح ۲۵ اکتبر، او در اتاقهای کاخ
زمستانی با پالتویی بر تن قدم میزد و دستورهایی به وزیران میداد. تصمیم داشت شهر
را ترک کند تا به نیروهایی که از جبهه در راه دفاع از دولت موقت بودند بپیوندد. یکی
از معاونانش خودرویی متعلق به سفارت ایالات متحده را ضبط کرد. کرنسکی با این خودرو
که پرچم آمریکا بر آن برافراشته بود و با استفاده از این پوشش، از میان گشتهای
متعدد بلشویکی که در سراسر شهر فعال بودند، گریخت.
بعدازظهر همان روز، کاخ زمستانی به محاصره کامل درآمد. با اینحال، جان رید،
روزنامهنگار سوسیالیست، به همراه سه آمریکایی دیگر با کلک وارد کاخ شدند، درون آن
پرسه زدند و با افراد گوناگون گفتوگو کردند، سپس همانگونه بیدردسر از میان
گاردهای سرخ و سربازان بیرون رفتند. ناو جنگی «آورورا» که در آن هنگام در رودخانه
نوا لنگر انداخته بود، با شلیک یک گلوله خالی از توپ خود پاسخ داد. بیشتر گلولهها
تماشایی اما بیخطر منفجر شدند؛ یکی از آنها بخشی از گچبری کاخ را فرو ریخت و دیگری
پنجرهای در گوشه طبقه سوم را شکست و درست بالای اتاقی منفجر شد که دولت در آن
جلسه داشت. سرانجام، در ساعات پایانی شب، نیروهای شورشی در گروههای کوچک وارد کاخ
شدند؛ نه با حملهای ناگهانی، چنانکه بعدها در نقاشیها و فیلمهای خیالپردازانه
به تصویر کشیده شد. تلفات در جریان تصرف کاخ زمستانی ناچیز بود: پنج ملوان و یک
سرباز کشته و شماری بهطور سطحی زخمی شدند.
دومین کنگره شوراها
در حالیکه دولت موقت تحت محاصره بود، دومین
کنگره شوراها آغاز به کار کرد. تروتسکی در خاطرات خود از لنین که در سال ۱۹۲۴
منتشر شد، نوشت: "اولین نشست دومین کنگره شوراها در ساختمان اسمولنی تشکیل
شد. لنین در میان جلسه ظاهر نشد. او در یکی از اتاقهای اسمولنی ماند که در آن
تقریبا هیچ وسیلهای وجود نداشت. بعدها کسی چند پتو روی زمین پهن کرد و دو بالشت
روی آن گذاشت. من و ولادیمیر ایلیچ در همانجا دراز کشیدیم و مدتی کنار هم استراحت
کردیم."
بر اساس گزارشی مقدماتی به کمیته اعتبارنامهها،
از میان ۶۷۰ نماینده، ۳۰۰ نفر بلشویک، ۱۹۳ نفر از اسارها (که بیش از نیمی از آنان
شاخه چپ این حزب بودند)، ۶۸ منشویک و ۱۴ نفر منشویکِ بینالمللگرا بودند. بیش از
۵۰۰ نماینده به پتروگراد آمده بودند و در اصل بر حمایت از شعار «تمام قدرت به
شوراها» توافق داشتند. انتظار برای تصرف کاخ زمستانی سبب تأخیر در آغاز رسمی کنگره
شد. در این میان، کنگره پیشنهاد مارتوف را تصویب کرد که خواستار تشکیل یک دولت
ائتلافی دموکراتیک از راه گفتوگو بود. با اینحال، تعدادی از سخنرانان، عمدتا از
نمایندگان میانهرو و پیشتر صاحب نفوذ، برخاستند تا بلشویکها را محکوم کنند.
آنان اعلام کردند که در اعتراض به اقدامات بلشویکی فورا سالن جلسه را ترک خواهند
کرد.
سوخانوف گزارش داد که در میان منشویکهای بینالمللگرا
درباره ترک جلسه بحث شد. به باور او، بایکوت اشتباهی جدی بود. به گفته او: "اول
آنکه هیچکس مشروعیت کنگره را زیر سؤال نبرد؛ دوم، این گردهمایی نماینده اصیلترین
شکل دموکراسی کارگران و دهقانان بود." وی افزود که کنگره همچنان شماری از
اعضای نخستین کنگره در ژوئن، از جمله چند کادت را در بر داشت. سوخانوف باور داشت
که حکومت بلشویکی کوتاهمدت خواهد بود و منشویکها باید "جبههای متحد از
دموکراسیخواهان" تشکیل دهند، امری که فقط در چارچوب فعالیت شورایی ممکن بود.
گروه منشویکها دچار دو دستگی شد و با رأی ۱۴ در
برابر ۱۲، پیشنهاد مارتوف برای ترک کنگره تصویب گردید. مارتوف سقوط دولت موقت را "کودتا"
خواند و هوادارانش جلسه را ترک کردند. تروتسکی با تندی پاسخ داد: یک خیزش تودهای نیاز به
هیچ توجیهی ندارد. آنچه رخ داده شورشی مردمی است، نه توطئهای پنهان. ما نیروی
انقلابی کارگران و سربازان پترزبورگ را استوار کردیم و ارادهٔ تودهها را برای
قیام آشکار ساختیم. مردم از پرچم ما پیروی کردند و شورش ما به پیروزی رسید. اکنون
از ما میخواهند پیروزی خود را واگذار کنیم، امتیاز دهیم و مصالحه کنیم. با چه
کسانی؟ با آنان که ما را ترک گفتهاند؟ هیچکس دیگر در روسیه در کنار آنان نیست.
قرار است سازشی انجام شود، گویا میان دو نیروی برابر، اما این کنگره نماینده
میلیونها کارگر و دهقان است که دیگر حاضر نیستند خود را همانگونه که بورژوازی میخواهد
معامله کند. نه، هیچ مصالحهای ممکن نیست. به آنان که رفتهاند و آنان که چنین
توصیهای میکنند باید گفت: شما درماندگان ورشکستهاید؛ نقشتان به پایان رسیده
است. بروید به زبالهدان تاریخ!
تروتسکی در تاریخ خود نوشت که گزارش رسمی
مذاکرات کنگره از میان رفت. منشیان بههمراه منشویکها و سوسیالیستهای انقلابی
اسمولنی را ترک کردند و یادداشتهای دبیرخانه در گردباد رویدادها ناپدید شد. تنها "گزارشهای
شتابزده و مغرضانه روزنامهها، نوشته در میان صدای توپخانه یا فریادهای نبرد
سیاسی" برجای ماند. بهویژه سخنرانیهای لنین آسیب دیدند. جملهای که جان رید
در نقل قولی از لنین میآورد-"اکنون به ساخت نظم سوسیالیستی خواهیم پرداخت"-در
هیچ گزارش مطبوعاتی دیده نمیشود، اما به گفته تروتسکی "کاملا با روح سخن
لنین سازگار بود" و رید نمیتوانست آن را زاده خیال خویش ساخته باشد.
با کنارهگیری سوسیالیستهای میانهرو از کنگره،
راه برای تشکیل دولتی هموار شد که پیشتر هرگز بصورت علنی مطرح نشده بود: حکومتی
کاملا بلشویکی. یک کمیته اجرایی مرکزی جدید برگزیده شد که در آن بلشویکها ۶۲
کرسی، سوسیالیستهای انقلابی چپ ۲۹ کرسی و ۱۰ کرسی باقیمانده میان منشویکهای بینالمللگرا
و دیگر گروههای چپ تقسیم شد. کابینه شورایی تازه که تروتسکی آن را "شورای
کمیسرهای خلق" نامید، کار خود را برای تدوین برنامه دولت آغاز کرد.
نخستین اقدامات خودگردانی کارگران
دولت کارگری تازهتأسیس در دو ماه نخست موجودیت خود شگفتانگیز کارآمد بود. تا
پایان سال ۱۱۶ فرمان گوناگون صادر کردند. در نخستین روز پس از تصرف قدرت، فرمانهای
زمین و صلح به تصویب رسید و مجازات اعدام لغو شد. در ۲۷ اکتبر فرمانی موقت برای
برپایی نظارت بر مطبوعات صادر گردید و دو روز بعد، دولت تازه روز کاری ۸ ساعته را
اعلام کرد. در ۲ نوامبر "اعلامیه حقوق ملتهای روسیه» صادر شد که حق تعیین
سرنوشت را برای همه اقوام به رسمیت میشناخت. فرمانی دیگر در ۱۰ نوامبر نظام تمایزهای
اجتماعی، قانونی و مدنی و همه عنوانها و رتبههایی را که یادگار روسیه قدیم بودند
لغو کرد. در ۱۱ نوامبر، مدارس وابسته به کلیسا به اداره آموزش مردمی واگذار شدند و
اندکی بعد در ژانویه، جدایی کامل کلیسا و دولت تحقق یافت. فرمان کنترل کارگری در
۱۴ نوامبر صادر شد. سپس در ۲۲ نوامبر نظام قضایی پیشین منحل و به جای آن "دادگاههای
مردمی" ایجاد شدند. در ۱۶ دسامبر تمام درجات و عنوانهای نظامی لغو شد و
انتخاب فرماندهان توسط سربازان پیشبینی گردید. سرانجام فرمان ازدواج در ۱۸ دسامبر
ازدواج مدنی و مراسم غیرمذهبی را قانونی کرد و طلاق را سادهتر ساخت.
رژیم پیشین بیسروصدا کنار نرفت و برخی از نیروهایش برای نبرد با دولت کارگری
تازه سلاح به دست گرفتند. شورای شهر پتروگراد "کمیته نجات میهن و انقلاب"
را تشکیل داد. صبح ۲۹ اکتبر شهر با صدای آتش تفنگ بیدار شد و درگیریها از روز
انقلاب خونینتر بود. حدود ۲۰۰ نفر در دو سوی میدان در جریان محاصره مدرسه نظامی
ولادیمیر کشته یا زخمی شدند؛ مدرسهای که مقاومت سرسختانهای از خود نشان داد. برخی
دانشجویان نظامی از پشتبامها به پایین پرتاب شدند و به دست نیروهای خشمگین گارد
سرخ کشته شدند، گرچه آنتونوف-اووسیینکو به وعدهاش درباره تأمین امنیت کسانی که او
را دستگیر کرده و سپس تسلیم شده بودند عمل کرد.
در همین زمان، کرنسکی توانست پشتیبانی گروه کوچکی از قزاقها به فرماندهی
ژنرال پوتر کراسنوف را جلب کند و آنان را به سوی پتروگراد روانه نماید. از قضا، این
همان واحد سوارهنظامی بود که در ماه اوت نیز کورنیلوف بر آن تکیه داشت. نبرد اصلی
میان هزار قزاق کراسنوف و ارتشی ده برابر بزرگتر از نیروهای انقلابی، شامل
کارگران مسلح، سربازان پادگان پتروگراد و ملوانان ناوگان بالتیک، در ۳۰ اکتبر بر
ارتفاعات پولکوو، در ۱۲ مایلی شهر، روی داد. پاول دیبنکو، رهبر ملوانان، پیشنهادی
به قزاقهای روحیهباخته داد: کرنسکی را در ازای بازگشت ایمن به خانههایشان در
جنوب تحویل دهند. با آگاهی از این توافق، کرنسکی بار دیگر گریخت، اینبار در هیأت یک
ملوان و با عینک رانندگی. او بهکلی اعتبار خود را از دست داده بود.
مخالفتی دیگر از درون جنبش کارگری سر برآورد. در ۲۹ اکتبر، سیدکوم (کمیته اجرایی
سراسری اتحادیه کارگران راهآهن) ضربالاجلی صادر کرد و خواستار مذاکره میان بلشویکها
و احزاب سوسیالیستی شد که داوطلبانه از شوراها کنار رفته بودند. بلشویکها نیز
احساس کردند باید این پیشنهاد را بپذیرند و وارد گفتوگو شدند. اما منشویکها و اسارها
موضعی سخت اتخاذ کردند و خواستار محکومیت تصرف قدرت در ۲۵ اکتبر و تشکیل دولتی
تمامسوسیالیستی شدند که در آن لنین و تروتسکی حضور نداشته باشند.
در مسکو، بلشویکها برای تصرف انقلابی قدرت چندان آماده نبودند. آنان در شورای
کارگران اکثریت داشتند، ولی در شورای جداگانه سربازان نه، و از اینرو پشتیبانی
پادگان نامطمئن بود. با اینحال، شورای کارگران مسکو رأی به پشتیبانی از اقدام
پترزبورگ و ایجاد نسخهای از کمیته نظامی انقلابی خود داد. نبرد در مسکو سخت و خونین
بود و با تیراندازی به چند ده تن از هواداران شورا پس از تسلیم در کرملین در ۲۸
اکتبر شناخته میشود. گاردهای سرخ با پایداری جنگیدند. شمار دقیق کشتهشدگان هرگز
روشن نشد، اما احتمالا چند صد تن کشته و بسیاری زخمی شدند. تا ۲ نوامبر، با تثبیت
پیروزی در مسکو، بلشویکها کنترل ناپایدار اما واقعی خود را بر نوار گستردهای از
شمال و مرکز روسیه اروپایی برقرار کرده بودند.
گسترش قدرت شوراهای کارگری در سراسر کشور بسیار ناهماهنگ بود. در برخی شهرها
شوراها به سادگی قدرت را در دست گرفتند، اما در نقاط دیگر، نبردی سخت درگرفت. مسکو
تنها شهر مهم در شمال و مرکز روسیه بود که تصرف قدرت از سوی بلشویکها با مقاومت
سازمانیافته و خونین روبهرو شد. در شهرهای صنعتی چون ایوانوو-وزنسنسک و ولادیمیر،
قدرت بهسرعت و با خونریزی اندک به دست آمد. در کازان و ساراتوف نبردهای کوتاهی با
افسران نظامی و هواداران دولت موقت رخ داد که با پیروزی بلشویکهای محلی پایان یافت.
در مراکز استانی مانند پنزا و سیمبیرسک، حکومت شورایی تنها در دسامبر شکل گرفت. در
نواحی اورال و سیبری بیشتر شهرها بدون مقاومت جدی از رژیم شورایی پیروی کردند،
اگرچه شهر دورافتاده بلاگووشچنسک استثنا بود. در تاشکند، مرکز اصلی آسیای مرکزی
روسیه، نخستین هنگ سیبری همراه با کارگران مسلح از کارگاههای راهآهن محلی بر
قزاقها و دانشجویان نظامی غلبه کردند و نخستین دولت شورایی محلی را بنیان نهادند.
دولت شوروی تثبیت میشود
در ۹ دسامبر، اسارهای چپ سرانجام به شورای کمیسرهای خلق پیوستند و دولتی
ائتلافی با بلشویکها تشکیل دادند که تا آوریل ۱۹۱۸ دوام یافت. بلشویکها و اسارهای
چپ در ۱۳ نوامبر "کنگرهای فوقالعاده" برگزار کردند که در آن توافق شد
کمیته اجرایی مرکزی سراسر روسیه از شوراهای کارگران، سربازان و دهقانان بازسازی و
بطور قابلتوجهی گسترش یابد. این کمیته جدید شامل ۱۰۸ نماینده از کمیته اجرایی پیشین
منتخب در کنگره اکتبر (۱۰۱ عضو اصلی و هفت عضو افزودهشده)، به همان تعداد ۱۰۸ نماینده
از کنگره نمایندگان دهقانان تحت نفوذ جناح چپ، ۱۰۰ نماینده از یگانهای ارتش و نیروی
دریایی و ۵۰ نماینده از اتحادیههای کارگری بود.
دولت جدید در پی انتخابات مجلس مؤسسان شکل گرفت که از ۱۲ نوامبر آغاز شد و دو
هفته ادامه داشت. پس از تصرف قدرت در اکتبر، برخی از بلشویکها از جمله لنین
خواستار لغو انتخابات شدند، اما دیگر رهبران با او مخالفت کردند و رأیگیری انجام
گرفت. این انتخابات احتمالا فرصتی برای استحکام موقعیت دولت تازه فراهم آورد. در
مجموع، بلشویکها تنها نزدیک به یکچهارم کل آرا را به دست آوردند، هرچند در میان
کارگران اکثریت آرا و در میان سربازان ۴۲ درصد آرا را کسب کردند. از حدود ۷۰۰ نماینده
مجلس، سوسیالیستهای انقلابی ۳۷۰ تا ۳۸۰ کرسی (از جمله نزدیک به ۸۱ عضو اوکراینی)،
سوسیالیستهای انقلابی چپ ۳۹ تا ۴۰، بلشویکها ۱۶۸ تا ۱۷۵، حزب مشروطهخواهان و
منشویکها هر یک حدود ۱۷، نیروهای ملیگرا حدود ۷۷ تا ۸۶ و بقیه کرسیها به احزاب
پراکنده دیگر تعلق داشت.
انتخابات با مشکلات فراوانی روبهرو بود. فهرست نامزدها چند ماه پیشتر تهیه
شده بود و انشعاب درون اسارها و جدایی جناح چپ آنان در آن لحاظ نشده بود. زمان
برگزاری نیز بدست دولت موقت به تعویق افتاد و در نهایت تنها پس از به قدرت رسیدن
شوراها برگزار شد. لنین در شماره ۱۳ دسامبر روزنامه پراودا استدلال کرد که جمهوری
شورایی "شکل برتر دموکراسی" در مقایسه با پارلمان بورژوایی است. بلشویکها
و اسارهای چپ هر دو اندک اندک از ضرورت برچیدن مجلس سخن میگفتند.
سرانجام مجلس مؤسسان در بعدازظهر پنجم ژانویهٔ ۱۹۱۸ در کاخ تورید گشایش یافت.
ویکتور چرنوف، رهبر سوسیالیستهای انقلابی و وزیر پیشین دولت موقت، به عنوان رئیس
مجلس برگزیده شد و ماریا اسپیریدونووا از جناح چپ رقیب او بود. مجلس از تأیید
برنامه دولت شورایی تازه سر باز زد. راسکولنیکف بیانیهای قرائت کرد و نمایندگان
بلشویک و اسارهای چپ در اعتراض صحن را ترک کردند. حدود ساعت چهار بامداد، فرمانده
نگهبانان کاخ، آنارشیستی به نام ژلزنیاکوف (که پیشتر در حوادث ویلا دورنوو و
روزهای ژوئیه نقش داشت)، به سوی چرنوف رفت و گفت باید جلسه پایان یابد "زیرا
نگهبانان خستهاند". نمایندگان مطابق دستور کاخ را ترک کردند. هنگامی که روز
بعد بازگشتند درهای کاخ بسته بود و مجلس به دستور دولت شورایی منحل شده بود. سپس
سومین کنگره شوراها تشکیل شد و این انحلال را رسمیت بخشید و به کار مجلس مؤسسان پایان
داد.
نتیجهگیری
انقلاب روسیه همچنان نقطه اوج تاریخ طبقه کارگر است. در اکتبر ۱۹۱۷، کارگران
روسیه به رهبری حزب بلشویک دست به انقلابی زدند، قدرت را به دست گرفتند، دستگاه
کهنه دولتی را در هم شکستند و به برپایی حکومتی نو بر پایه دموکراسی کارگری
پرداختند. این انقلاب سیاسی و اجتماعی سوسیالیستی نه تنها نشان داد که تسلط طبقه
کارگر بر قدرت امکانپذیر است، بلکه جشنوارهای بزرگ از آزادی و رهایی ستمدیدگان -
از جمله دهقانان فقیر، اقلیتهای ملی و زنان- را به راه انداخت.
ماههای پربار سال ۱۹۱۷ هنوز درسهای بسیاری برای نسل امروز فعالین در بر
دارد. گفتوگوها درباره قدرت و مقاومت، راهبرد و تاکتیک، و فراز و فرود مبارزه،
فراتر از بستر زمان خود طنین میافکنند. بررسی رویدادهای ۱۹۱۷ در روسیه روزنهای
به سوی توان بالقوه انقلاب کارگری میگشاید. درک اینکه چگونه کارگران روس توانستند
پیروز شوند، همچنان بخش مهمی از آموختن درسهای گذشته است تا بتوانیم جهان کنونی
را دگرگون کنیم.
***
درباره نویسنده:
پال ورنادسکی Paul Vernadsky
پل ورنادسکی نویسنده و پژوهشگری است که در نشریات چپ مانند "سولیداریتی"
درباره تاریخ و سیاست مینویسد. او در نوشتههایش از جمله بررسی انقلاب گرجستان
۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱، به نقد دیدگاههای منشویکی و رفتار استالین پرداخته است. ورنادسکی
همچنین در مباحث زیست محیطی، از جمله تأثیر رژیمهای غذایی بر تغییرات اقلیمی
مشارکت دارد. این نوشته اقتباسی از بخشی از کتاب
"انقلاب روسیه: هنگامی که کارگران قدرت را به دست گرفتند"، نوشته پال
ورنادسکی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر