در تاریخ مبارزه طبقاتی، همواره جریاناتی وجود داشتهاند که کوشیدهاند
مطالباتی چون آزادی بیان، لغو شکنجه، حق تجمع، حق زنان بر بدن خود، برابری جنسیتی
و دفاع از زندانیان سیاسی را از متن مبارزه طبقاتی جدا کنند. این تفکیک ظاهراً نظری،
در واقع، خدمت به همان منطقی است که طبقات حاکم از قرن نوزدهم تا امروز برای تحکیم
سلطه خود به کار بستهاند: اینکه گویا آزادی و حقوق شهروندی عرصهای جدا از نبرد
طبقاتی است. اما تاریخ بارها نشان داده است که هرجا آزادیهای مردمی از مبارزه
طبقاتی جدا شدهاند، نه آزادی دوام آورده و نه طبقه کارگر توانسته نیروی رهاییبخش
خود را بالفعل کند.
در فرانسه پس از انقلاب ۱۸۴۸، بورژوازی که
زمانی فریاد "آزادی" سر میداد، با تصویب قوانین ضد اعتصاب و ممنوعیت
انجمنهای کارگری، کارگران را از ابتداییترین حقوق خود محروم کرد. در آلمان بیسمارکی،
تبلیغ اندیشه سوسیالیستی جرم بود. در روسیه، لیبرالهای اصلاحطلبی که از قانون و
پارلمان دم میزدند، هنگامی که شوراهای کارگران و سربازان شکل گرفتند، در کنار
تزار علیه همان شوراها ایستادند. آنان آزادی را تا جایی میخواستند که تهدیدی برای
مالکیت و نظم طبقاتیشان نباشد.
در جهان امروز، از مصر تا سودان و از ایران تا آمریکای لاتین، همان
الگو تکرار میشود: نیروهای بورژوایی تا زمانی از آزادی سخن میگویند که
"آزادی" معنای واقعی خود، یعنی سازمانیابی تودهها علیه سلطه طبقاتی را
پیدا نکرده است. در ایران، هیچ نیرویی که مدافع سرمایهداری است، پرچمدار مبارزه
با اعدام، حجاب اجباری، تبعیض جنسیتی و فقر ساختاری نیست، زیرا این مطالبات در
جوهر خود ضد نظام سلطهاند. دفاع از آزادیهای مردمی همانقدر که دفاع از نان و
کار است، بخشی جداییناپذیر از مبارزه طبقاتی است.
پاسخ به نقد نخست: "این مطالبات را جریانات غیرکمونیستی هم میتوانند
دنبال کنند"
به ظاهر درست است که هر نیرویی میتواند از "حقوق شهروندی" یا
"آزادیهای مردمی" سخن بگوید. اما پرسش واقعی این است که در ایران کنونی،
کدام نیروی غیرکمونیستی واقعا برای این مطالبات میجنگد؟ آیا جریانهای اصلاحطلب
و لیبرال که در ساختار همین نظام سرمایهداری تنفس میکنند، واقعا برای لغو اعدام یا
رفع تبعیض جنسیتی و طبقاتی مبارزه میکنند؟ تجربه نشان میدهد که نه. آنان حتی
زمانی که بر سر کار بودهاند، خود مجریان همان سرکوبی بودهاند که امروز از آن گلایه
دارند.
بورژوازی در دورهای از تاریخ خود، در اروپا، برای آزادیهای سیاسی
مبارزه کرد، اما آن مبارزه علیه نظم فئودالی و سلطنتی بود که خودِ بورژوازی را از
مشارکت در قدرت محروم میکرد. به محض آنکه به قدرت رسید، همین آزادیها را محدود و
سرکوب کرد. امروز نیز سرمایهداری، در هر شکلی که باشد، نیازمند دستگاه سرکوب،
مذهب رسمی، سانسور و بیحقوقی کارگر است. هیچ نیروی لیبرالی در ایران پرچمدار
مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی، لغو اعدام یا حق تشکلیابی کارگران نیست. از این
رو، گفتن اینکه "جریانات غیرکمونیستی هم میتوانند همین مطالبات را داشته
باشند"، به لحاظ نظری شاید درست به نظر آید، اما در میدان واقعی، توهمی بیش نیست.
آنچه بورژوازی در عمل میکند، دفاع از نظم موجود است؛ آنچه کمونیسم دنبال میکند،
رهایی انسان از آن نظم است. تفاوت میان این دو نه در ظاهر مطالبات، بلکه در جهت و
مضمون طبقاتی آنهاست.
پاسخ به نقد دوم: "مطالبات سوسیالیستی فراتر از مطالبات دمکراتیک
است"
این سخن در ظاهر درست است، اما در عمل به دام ایدئولوژیک بورژوازی میافتد.
بورژوازی با همین ترفند، کمونیستها را از میدان واقعی جامعه کنار زده و به آنان میگوید:
"شما فقط برای لغو کار مزدی بجنگید، دخالت در مسائل اجتماعی وظیفه شما نیست."
در نتیجه، مبارزه کمونیستی از عرصه زندگی واقعی مردم جدا و به شعارهای انتزاعی
محدود میشود.
اما حقیقت آن است که مبارزه برای آزادی زنان، علیه اعدام، علیه فقر و
سانسور، همان عرصه واقعیای است که طبقه کارگر در آن با قدرت حاکم درگیر میشود و
در جریان این درگیری است که خودآگاهی طبقاتی شکل میگیرد. جدا کردن این مبارزات از
هم، یعنی پذیرش همان منطق بورژوازی که میخواهد کمونیسم را از جامعه بیرون بکشد و
در محدوده نظریههای خشک محبوس کند.
بله، مطالبات سوسیالیستی فراتر از مطالبات آزادیهای مردمی هستند، اما
بدون تحقق و دفاع از این آزادیها، هیچ امکان واقعی برای سازمانیابی، اتحاد طبقاتی
و پیشروی به سوی جامعه سوسیالیستی وجود ندارد. کمونیسم نه در تقابل با آزادی، بلکه
در تعمیق و تحقق واقعی آن معنا پیدا میکند.
هیچ نیروی کمونیستی که هدفش رفع ستم و نابرابری است، نباید بپذیرد که
مبارزه برای آزادیهای مردمی و حقوق شهروندی وظیفهاش نیست. این حیله قدیمی
بورژوازی است که از کمونیستها میخواهد از زندگی واقعی مردم فاصله بگیرند. مبارزه
طبقاتی اگر از متن آزادی و کرامت انسانی جدا شود، به شعاری تهی و خشک بدل میشود.
همانطور که آزادی، اگر از رهایی واقعی انسان و از برچیدن سلطه طبقاتی جدا شود، دیر
یا زود به ابزار توجیه همان سلطه تبدیل خواهد شد.
آزادیهای مردمی، برابری، حق زندگی، حق بیان و حق اعتراض، سلاحهای
واقعی طبقه کارگرند. هر تلاشی برای جدا کردن این سلاحها از مبارزه طبقاتی، در نهایت،
خدمت به همان دشمنی است که ما علیه او میجنگیم.
۲۸ اکتبر ۲۰۲۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر