۱۴۰۴ آبان ۱۳, سه‌شنبه

آنچه سیاست اقتصادی نوین انجام داد - و آنچه ناتمام گذاشت

ساموئل فاربر

در نقد من بر کتابم [پیش از استالینیسم: پیدایش و سقوط دموکراسی شوروی] که در نشریه [ژاکوبین] منتشر شد، جان مارت نه تنها بخش عمده مطالب کتاب را نادیده گرفت، بلکه تمرکز خود را صرفا بر مسئله سیاست اقتصادی نوین لنین در سال ۱۹۲۱ (نپ) گذاشت.

مارت استدلال می‌کند که نپ ـ سیاستی که به دهقانان و خرده‌فروشان آزادی اقتصادی داد ـ جایگزین استالینیسم بود. در کتابم می‌گویم هر چند نپ سیاستی خوشآمد بود، اما لازم بود همراه با گشایش سیاسی صورت گیرد تا سازمان‌دهی مستقل کارگران و دهقانان امکان‌پذیر شود و این می‌توانست مقاومت در برابر استالینیسم را تسهیل کند. مارت ادعا می‌کند من مخالف نپ بوده‌ام؛ اما در کتابم آشکارا گفته‌ام که سیاست اقتصادی نوین برای فاصله گرفتن از سیاست‌های مخرب کمونیسم جنگی ضروری بود و حزب بلشویک در مخالفت با نسخه‌ای پیشین که تروتسکی در سال ۱۹۲۰ پیشنهاد داده بود، اشتباه کرد.

در مقاله‌ای در ژاکوبین نوامبر ۲۰۱۸ با عنوان "انقلاب روسیه بازاندیشی شد" نوشتم: "هر تحول سوسیالیستی رادیکالی در کشوری که بخش اعظم تولید و توزیع کشاورزی، صنعتی و خدماتی در دست شرکت‌های سرمایه‌داری بزرگ و صنعتی نیست، ناگزیر اگر قرار باشد دموکراتیک و انسانی باشد، به نوعی از سیاست اقتصادی نوین برای سازگاری با نیازها و امکانات تعداد زیادی از تولیدکنندگان کوچک، به ویژه افراد و خانواده‌ها نیاز دارد."

تحریف مارت از دیدگاه من درباره نپ دو موضوع را با هم خلط می‌کند: سیاست اقتصادی خود نپ و اقدامات سیاسی همراه آن. همان‌طور که در کتاب پیش از استالینیسم استدلال کرده‌ام، اجرای نپ باید با آنچه من "سیاست سیاسی نوین" نامیده‌ام همراه می‌شد؛ اساسا آزادی سازمان‌یابی سیاسی مسالمت‌آمیز برای همه گروه‌هایی که مایل باشند بر اساس شکل اصلی دموکراسی شوروی که در اکتبر ۱۹۱۷ قدرت را به دست گرفت، عمل کنند. متأسفانه چنین گشایشی برای لنین و رهبری اصلی حزب بلشویک در سال ۱۹۲۱ غیرقابل تصور بود: برای آنان دادن امتیازات اقتصادی و آزادی‌های فرهنگی نپ یک چیز بود و آزادی سیاسی امری متفاوت و جداگانه که باید همزمان محدود می‌شد.

همانطور که در کتابم اشاره کرده‌ام، پایان جنگ داخلی به جای گسترش، باعث تضعیف آزادی سیاسی در روسیه شد، به طوری که از سرکوب نسبتا گسترده اما موقتی جنگ داخلی به سرکوب کامل و سازمان‌یافته احزاب و گروه‌های مخالف بعد از آن جنگ تبدیل شد. برای نمونه، تا سال ۱۹۲۲ آخرین روزنامه‌ها و مجلات مخالف بسته شدند و امکان بازگشایی نیافتند. کاهش چشمگیر آزادی سیاسی رابطه علت و معلولی داشت با امتیازات اقتصادی نپ. همان‌طور که لنین در یازدهمین کنگره حزب در ۱۹۲۲ (که آخرین کنگره او بود) به صراحت گفت: "بازگشت به عقب پس از پیشروی بزرگ بسیار دشوار است، زیرا شرایط کاملا متفاوتند. در پیشروی حتی اگر انضباط کاهش یابد، همه داوطلبانه پیش می‌روند. اما در عقب‌نشینی انضباط باید آگاهانه‌تر و صدها برابر لازم‌تر باشد، زیرا هنگامی که کل ارتش در حال عقب‌نشینی است، نمی‌داند یا نمی‌بیند که کجا باید متوقف شود."

همان‌طور که در کتاب آمده است، محدودیت‌های فزاینده آزادی سیاسی توسط رهبری شوروی در دوران نپ به طور قابل‌توجهی توان جامعه شوروی را در مقاومت کاهش داد و در این معنا، زمینه‌ساز استالینیسم شد. مارت علاوه بر تحریف دیدگاه من درباره نپ، استدلال باز شدن سیاسی را به شکل اغراق‌آمیزی ساده‌سازی کرده و مدعی است که این گشایش به معنای تضمین شکست استالینیسم بود، که دیدگاهی بسیار ساده و نادرست از موضع من است.

برخلاف ادعای مارت که کتاب من مبارزات اتحادیه‌های کارگری دهه ۱۹۲۰ را نادیده گرفته، من به اعتصابات متعدد آن دوران اشاره کرده‌ام. اما باید توجه داشت که مبارزات در محل کار، گرچه بسیار مهم است، الزاما نشان‌دهنده قدرت طبقه کارگر در کل جامعه نیست، چیزی که مارت فرض کرده است.

یوگسلاوی تیتو کنترل بیشتری به کارگران در محل تولید نسبت به روسیه پس از ۱۹۲۱ داد، اما این کنترل ناکافی بود تا قدرت و حکومت طبقه کارگر را تضمین کند، به ویژه با توجه به انحصار سیاسی حزب کمونیست یوگسلاوی، کنترل رسانه‌ها و قدرت پلیس مخفی.

حقیقت این است که، مستقل از فعالیت‌های اعتصابی، در شوروی دهه ۲۰ اتحادیه‌ها هنوز قادر نبودند خارج از چارچوب بسته و بروکراتیک حزب کمونیست فعالیت سیاسی مستقل کنند. اتحادیه‌های سیاسی مستقل می‌توانستند در برابر روند استالینی شدن مقاومت کنند، هر چند برخلاف کاریکاتور مارت از موضع من، من نمی‌دانم یا تضمین نمی‌کنم که این مقاومت می‌توانست موفق باشد.

در مورد دهقانان نیز همین‌طور است: سازمان دهقانان به طور مستقل از حزب کمونیست می‌توانست علیه استالینیسم مؤثر باشد. مارت مرا به تمرکز صرف بر آزادی و دموکراسی اقلیت کارگری و نادیده گرفتن اکثریت دهقانی متهم می‌کند، در حالی که من دقیقا در کتاب و مقاله‌ام در ژاکوبین یک سال پیش چنین نکرده‌ام. مسئله مهم‌تر، بی‌اهمیت انگاشتن سازمان‌یابی سیاسی مستقل دهقانان و انحصار سیاسی حزب کمونیست است، زیرا مارت معتقد است دهقانان روسیه دهه ۲۰ به دلیل آزادی نسبی اقتصادی نپ علاقه‌ای به سازمان‌های سیاسی مستقل نداشتند.

با رویارویی با سیاست جمعی‌سازی اجباری و وحشیانه اواخر دهه ۲۰ و اوایل ۳۰، آیا انحصار سیاسی حزب کمونیست این فاجعه را تسهیل نکرد؟ اگر ابزارهای سیاسی مقاومت موجود بود، آیا دهقانان نمی‌توانستند از آنها برای مقابله استفاده کنند؟

از آنجا که موافقیم، مارت نقد سیاست‌های تروتسکی در اواخر دهه ۲۰ را درست می‌داند؛ جایی که تروتسکی دگم‌گرایی برنامه‌ای خود را عامل عدم اتحاد با بوخارین و جناح راست و در نتیجه پیروزی استالین می‌شمرد. همان‌طور که در مقاله ژاکوبین نوشته‌ام، برنامه‌های بوخارین و تروتسکی دو نسخه متفاوت نپ اصلاح‌شده بودند که به هم نزدیک‌تر از سیاست وحشتناک مرکز به رهبری استالین بودند، سیاستی با بهره‌کشی فوق‌العاده از کارگران و مرگ میلیون‌ها نفر در جریان جمعی‌سازی اجباری دهقانان، از جمله قحطی عمدی اوکراین در سال‌های ۱۹۳۲ و ۱۹۳۳.

به نظر می‌رسد مارت متعلق به مکتب مارکسیستی است که اهمیت سیاست و اندیشه‌های سیاسی را در تحولات تاریخی کم‌رنگ یا حذف می‌کند. برای او سیاست‌های کمونیسم جنگی صرفا نتیجه شرایط عینی بود. اما کمونیسم جنگی دست‌کم به عنوان پاسخی ایدئولوژیک و سیاسی به بحران‌های جنگ داخلی در سال ۱۹۱۸ شروع شد که توسط اکثریت رهبری بلشویک‌ها به عنوان صورت قطعی کمونیسم تعریف می‌شد، فارغ از شرایط اقتصادی و اجتماعی.

لنین گرچه بعدها نقدهایی بر کمونیسم جنگی داشت، در سال ۱۹۱۹ اظهار کرد: "اکنون سازماندهی فعالیت‌های کمونیستی پرولتاریا و کل سیاست کمونیست‌ها شکل نهایی و پایداری یافته و من مطمئنم ما در مسیر درستی قرار داریم." به همین دلیل بوخارین مروج اصلی و مدافع نظری این سیاست بود و آن را روند گذار جامعه سرمایه‌داری به کمونیستی نامید.

قطعا عوامل عینی قدرتمندی پشت بسیاری از سیاست‌های کمونیسم جنگی وجود داشت، اما تفاوت بزرگی می‌کرد اگر رهبری سیاسی آن‌ها را به عنوان پاسخ موقتی به شرایط جنگی می‌دید نه فضیلت‌های انقلابی و ایدئولوژیک.

این تبدیل سیاست‌های کمونیسم جنگی به فضیلت، منجر به شکل‌گیری فرهنگی سیاسی شد که سرکوب شوراهای چندحزبی، ترور سرخ، محدود کردن دموکراسی اتحادیه‌ها و استقلال آن‌ها و سرکوب آزادی‌های قانونی و اپوزیسیون سوسیالیست را مشروع کرد؛ زمینه‌ای که به مجازات جمعی و سرکوب قیام‌های دهقانی مانند قیام‌های "سبز" در تامبوف در سال‌های ۱۹۲۰ تا ۲۱ انجامید. این سرکوب‌ها حمایت بخش بزرگی از جمعیت را از دولت انقلابی دریغ کرد.

ترور سرخ، پیامد دیگر این فرهنگ سرکوب بود. نخستین بار لنین آن را در مناطقی چون پتروگراد به‌عنوان پاسخی به ترور رهبران اصلی بلشویک اعمال کرد. اهدافش بر اساس طبقه اجتماعی تعیین می‌شد نه رفتار واقعی افراد، به گونه‌ای که بسیاری به صرف پیشینه بورژوایی تحت تعقیب قرار گرفتند، در حالیکه با دولت بلشویک همکاری می‌کردند.

براساس گزارش الکساندر رابینوویچ در کتابش، ترور سرخ بی‌تفاوتانه در پتروگراد با مخالفت بخش قابل توجهی از رهبری محلی بلشویک‌ها مواجه شد، که نشان می‌دهد علی‌رغم فرهنگ سرکوب رایج دوران کمونیسم جنگی، رهبری حزب فعلا تا پیش از استالین به شکل یکپارچه و مطلق نبود.


 

برخی خوانندگان ممکن است این بحث میان جان مارت و من را جدل تاریخی بی‌ربط به واقعیت‌های امروز تلقی کنند، اما پرسش دموکراسی و سازمان‌یابی سیاسی مستقل، چه امروز و چه در نظام سوسیالیستی، هنوز موضوعی کلیدی برای چپ‌هاست. من موضع خود را مشخص می‌دانم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر