اخيرا در متن
داغ شدن بحث تشکليابى کارگران، يک رفيق کارگر از ايران طى نامه اى از من پرسيده
بود که در شرايطى که طبقه کارگر پراکنده است و مبارزات کارگران اساسا حول گرفتن
دستمزدهاى عقب افتاده و عليه بيکارسازيها و براى حفظ شغل دور ميزند چگونه ميشود
کارگران را در سطح توده اى بر سر خواست آزادى ايجاد تشکل کارگرى متحد کرد و از
آنان بخواهيم که براى ايجاد تشکل به ميدان بيايند؟ براى پاسخ به چگونگى توده گير
شدن خواست ايجاد تشکل شايد لازم است ابتدا به اين توجه کنيم که مبارزه براى ايجاد
تشکل از کجا شروع ميشود و کارگران از سر چه ملزوماتى به متشکل شدن فکر ميکنند و
براى آن اقدام ميکنند.
اولين نکته مهم
اينست که جمع کثيرى از انسانها، کارگران، زير سقفى کار ميکنند و مشکلات مشترکى
دارند، تضاد و تقابل منافع خود را با سرمايه دار و کارفرما مشاهده ميکنند و در
نتيجه اهداف مشترکى هم جلو رويشان سبز ميشوند و مطالبات مشترکى را هم دنبال
ميکنند. خود اين اساس و زمينه ضرورت و اهميت متحد شدن و متشکل شدن کارگران را در
مقابل سرمايه داران بوجود مياورد زيرا کارگران براى جامه عمل پوشيدن به خواستها و
مطالبات خويش در تجربه روزمره درافتادن با کارفرما متوجه ميشوند که تنهائى و بطور
منفرد راه بجائى نميبرند. اما در مقابل، سرمايه داران بهر وسيله اى چنگ مياندازند
تا مانع متحد شدن و متشکل شدن کارگران بشوند. علاوه بر اينکه سيستم سرمايه دارى
تمام توانش را از تبليغات و قوانين و نيروى سرکوبش تا تطميع و ايجاد تفرقه عليه
کارگران و اتحاد آنها بکار ميگيرد، با يورش به حقوق کارگران و معيشت آنها تلاش
ميکند زمينه را براى متشکل شدن توده کارگران مشکل بکند. براى همين آن زمينه اساسى
براى متحد شدن کارگران خود بخود و بسادگى توده کارگرانى که نان شبشان به گرو گرفته
شده را متقاعد نميکند تا براى ايجاد تشکل کار را بخوابانند و بخيابان بيايند و به
«راه حل» هاى فورى براى گرسنگى خود و خانواده شان فکرى نکنند. از آنجا که کارگران
کم درآمدترين قشر جامعه هستند، در نتيجه محافظه کارترين آن هم مى شوند. کارگر پس
اندازى ندارد که بتواند سر کار نرود! با اينکه ماهها دستمزدش را نمى پردازند، باز
هم بيم از دست دادن کار، او را مجبور ميکند بر سر کار حاضر شود! توده کارگر على
العموم در اوقات فراغت به اين فکر نميکند که بروم آخرين نوشته درباره ايجاد تشکل را
بخوانم که ببينم چگونه ميشود تشکل زد! اين کار پيشرو و رهبر کارگرى است که بايد از
هر تغيير و تحولى در راه ايجاد تشکل و متحد نگه داشتن کارگران بکوشد. همنظرش را در
محيط کار پيدا کند، توده کارگر را قانع کند که بدون تشکل و در انفراد نميتواند
کلاهش را بگيرد که باد نبرد و معضل معيشتش را حل کند، دنبال متحد کردن گرايشات
درون جنبش کارگرى بنفع دفاع از منفعت کل طبقه باشد، هسته ها و حوزه هاى کمونيستى
درست کند، دنبال آژيتاتور خوب بگردد و غيره. بنابراين نقش پيشروان کارگرى اساسى و
حياتى است. زيرا در ميان توده عظيم کارگران خيليها هستند که امکان دارد حقشان را
بخوبى تشخيص ندهند. شايد در موقع اعتصاب حتى اعتصاب شکن هم بشوند. شايد زحمات
چندين ساله کارگران را در عرض چند ساعت بر باد بدهند. از اينرو متقاعد کردن و بسيج
کردن اين توده عظيم و پراکنده در جهت جنگيدن براى ايجاد تشکل تماما به نقش و
عملکرد رهبران کارگرى گره ميخورد.
اگر نتوانسته
باشيم کارگران را براى گرفتن دستمزدهاى بتعويق افتاده شان به ميدان بياوريم،
انتظار بيجائى است اگر فکر کنيم ميتوانيم براى انقلاب سوسياليستى به ميدانشان
بياوريم! صحبت از وارد کردن کارگر پراکنده و بى تشکل به عرصه مبارزه براى انقلاب
سوسيالستى هم صحبت بيجائى است! فعال کارگرى کمونيست دنبال اين نيست که از ميان
کارگران براى عمليات چريکى و انتحارى عضو بگيرد. بايد بتواند کارگران را متشکل کند
و آنجا که لازم شد، کار را بخواباند. پس اولين سوال براى يک فعال و سازمانده کمونيست
اين است که چگونه ميتوان کارگران را متشکل به ميدان آورد. اگر امروز پيشرو کارگرى
نتواند توده کارگر را متشکل کند، آيا ميتواند بر عليه قراردادهاى موقت، حداقل
دستمزد، شرايط ناامن محيط کار، عدم وجود مهد کودک و ديگر مطالبات پايه اى او را
مخاطب قرار بدهد و اطمينان حاصل کند که گوش شنوائى پيدا خواهد کرد؟
نکته مهم ديگر
اينست که کارگران هميشه در متن مبارزه بيش از هر زمان ديگر متحد هستند زيرا
زمانيکه کارگران بر سر خواست و مساله معينى دست به اعتصاب يا هر شکل ديگرى از
اعتراض ميزنند در واقع بر سر آن خواست بيشترين اتحاد و همدلى بين آنها بوجود آمده
است و از اينرو در متن مبارزه اهميت اتحاد و تشکل و قدرت جمعى کارگران بيشتر از هر
وقت بطور مادى در مقابل توده کارگر خود را نشان ميدهد. بنابراين زمانى که سوژه و
موضوعى براى اعتراض جمعى کارگران بوجود ميايد، بايد بيشترين توجه فعال و رهبر
کارگرى به متشکل کردن کارگران معطوف شود و قبل از اعتصاب و چه در حول و حوش اعتصاب
براى متشکل شدن کارگران تلاش کند. اما با وجود حاکميت جمهورى اسلامى سوژه و موضوع
براى مبارزه کارگران يکى و دوتا نيست. فقط بعنوان يک مثال مهم، خودشان خط فقر را
٣٠٠ هزار تومان اعلام ميکنند و روز بعد حداقل دستمزد را ١٢٢ هزار تومان اعلام
ميکنند. دهها موضوع اينچنينى سوژه هائى هستند که کارگر را حساس ميکند و چنان
زمختند که راستش کار هرکولى نميخواهد که فعال کارگرى حول آنها فراخوان مجمع عمومى
بدهد و مجمع عمومى کارگرى را به طور منظم به ظرف متشکل شدن کارگران بدل کند.
اما اين سوال
ميتواند پيش بيايد که آيا ميتوان در مقابل شوراهاى اسلامى مجمع عمومى و نمايندگان
کارگرى منتخب آنرا به جمهورى اسلامى تحميل کرد؟ جواب من مثبت است! کارگران عملا از
شوراهاى اسلامى کار عبور کرده اند. هيچکس، حتى خود اعضاى شوراهاى اسلامى کار هم
خودشان را نماينده کارگران نميدانند. همين امروز هم اگر اعتراضى پا بگيرد، دولت و
کارفرماها نميتوانند از کارگران و مجامع عمومى شان بخواهند که مثلا خواسته هايشان
را از طريق شوراهاى اسلامى کار مطرح کنند. عملا از کارگران ميخواهند که نماينده
هايشان را انتخاب کنند. اين عليرغم وجود شوراهاى اسلامى در آن واحد است. و هيچ
واحدى هم نيست که يک يا چند تا کارگر توانا و با اعتماد به نفسى، که در خود
توانائى نمايندگى کارگران را ببيند، نداشته باشد. در نتيجه اگر کارگران بتوانند
حول خواستهاى خود مجامع عموميشان را تشکيل دهند و نماينده شان را به دولت تحميل
کنند، به يک عمل جاافتاده در بين کارگران تبديل ميشود. و همين که در اولين قدم
احساس غرور و پيروزى کردند، اين عمل را عزيز ميدارند و به يک سنت جاافتاده تبديل
ميشود. کارگرى که متشکل نيست نميتواند داراى اعتماد بنفس کافى هم باشد.
امروزه مجمع
عمومى يک الگوى کاملا جاافتاده اى از تشکل کارگرى است. نبايد از تشکل کارگرى فقط
يک نهاد ثبت شده و داراى دفتر و دستک را تصوير کنيم. که با واقعيات جمهورى اسلامى
خوانائى ندارد. جمهورى اسلامى حتى هراس دارد شوراهاى اسلامى کار را هم، که
ارگانهاى سرکوب خودش است در يکسرى از صنايع کليدى درست کند، مجمع عمومى را بايد به
قدرت توده کارگران برگزار و منظم کرد و جمهورى اسلامى را براى برسميت شناختن آن
زير فشار گذاشت. از آنجا که بخش مهمى از مبارزه کارگران از کانال مجامع عمومى
سازمان داده ميشود اکنون اين ديگر دارد وسيعا در بين کارگران توده گير ميشود که
تنها مجامع عمومى، تشکلهاى واقعى دوره مبارزه با جمهورى اسلامى هستند. مساله اينست
که اين مجامع عمومى هنوز بطور پايدار و منظم در نيامده اند و بعد از پايان مبارزه
اثرى از آنها نيست، اين را بايد حل کرد و رهبران کارگرى براى آن بايد فکرى بکنند.
٢١ مارس ٢٠٠٥
كارگر كمونیست ٨
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر