مقدمه
در تلاطم انقلابی
جلوی روی جنبشهای اعتراضی، شاهد تحرك گرایشی هستیم كه خود را مستقیما در مقابل
رادیكالیسم موجود در جامعه میبیند. گرایشی كه افقی فراتر از افق خانه كارگر و
شوراهای اسلامی كار ندارد؛ منتها تنها مشروعیتش اینست كه مثل خانه كارگریها رسما
و مستقيما وابسته به دم و دستگاه رژیم نیستند. سنگ اندازی و رودر رو قرار گرفتن این
گرایش و شخصیتهایش را در مبارزات معلمان و مبارزات كارگران شركت واحد شاهد بودیم.
مطالب مندرج در
شمارهی ۵ مجله «راه آینده»، كه علیالعموم به اعتراضات معلمان و مقالهی حسین
اكبری «كارگران و آینده ای پر مخاطره» در همان مجله، نور كافی بر این گرایش میتابانند.
مصاحبه بهمن فاتحی با سایت «سلام دمكرات» تحت عنوان «مصاحبه با آقای بهمن فاتحی،
فعال جنبش معلمان در جمعبندی از عملكرد كانون صنفی معلمان ایران» نكات مهمی را در
باره نقش مهمی كه این گرایش در به شكست كشاندن اعتراضات معلمان بازی كرد، مطرح میكند.
گرایشی كه من آن را «سندیكالیسم» ایرانی پرورژیم میخوانم، مختصات خاص خود را دارد
كه در این مطلب سعی شده است رابطه آن با جناحهای جمهوری اسلامی را به بحث گذاشته
شود.
بیانیه انجمن
صنفی معلمان استان كردستان، مندرج در وبلاگ «كانون صنفی معلمان ایران شاخهی
كردستان» به تاریخ ١٩ تیر كه روح «سندیكالیسم» پرورژیمی را تمام عیار به نمایش میگذارد،
نیز لازم است برای اطلاع خوانندگان این مطلب به آن شاره شود؛ كه اگر كسی حوصله
دارد به آن نیز مراجعه كند.
***
محور نوشته حاضر
نقد و افشاء «سندیكالیسم» ایرانی است. یك نكته حائز اهمیت باید در باره این «سندیكالیسم»
ایرانی و یا پرورژیم گفته شود. بنظر من این «سندیكالیسم» آن رگه از سندیكالیسم
كلاسیك شناخته شدهای نیست كه ما در كشورهای غربی با آن طرفیم. این «سندیكالیسم» ریشهاش
در جنبش كارگری نیست. یك رگه از حكومت است؛ همانی كه ما آن را «ملی – اسلامی» نام
نهادهایم. اینها (رگه های مختلف جنبش «ملی – اسلامی») با هم مشكلاتی داشتهاند؛
همدیگر را زندانی، شكنجه و یا اعدام هم كردهاند، اما – بخصوص بعد از قدرتگیری
جمهوری اسلامی در ایران – دورهای دستشان در دولت بوده است، و سیاستهای رژیم را
در بین كارگران تبلیغ و تثبیت كردهاند. مشخصه چپ و راست در جنبشهای اعتراضی در ایران
این نیست كه یكی بهبود وضعیت جامعه و یا بخش اعتراضی را با اصلاحات و رفرم و قدمهای
قانونی میخواهد و دیگری (چپ) به این روش از مبارزه بیاعتناست. راست در جنبشهای
اعتراضی به خاطر موقعیت ویژه جامعه ایران و تلاطمهای انقلابی در آن جامعه، سوپاپ
اطمینان رژیم است. میخواهد رژیم را از زیر ضرب بدر برد. متد «اعتراض» آن را رژیم
از قبل تعیین كرده است: «صنفی یا سیاسی»، «قانونی یا غیرقانونی»، «اسلامی یا الحادی»
و قس علیهذا.
واضح است كه این
«سندیكالیسم»، آن بخش از چپی را (اصلا كم هم نیستند) كه متوجه فرق سندیكا و سندیكالیسم
با بدیل سوسیالیستی و شورائی نیست، شامل نمیشود. این جماعت در بهترین حالت درك
درستی از مقولات سیاسیای كه بكار میبرد ندارد. گاها با لج كردن با جریان سوسیالیستی،
با «سندیكا، سندیكا» كردن، آب به آسیاب «سندیكالیسم» ایرانی میریزد. كه البته
آنها هم بحث خاص خود را لازم دارند. اما اينجا به مشخصات «سندیكالیست»های ایرانی و
پرورژیم خواهم پرداخت تا موضوع روشنتر بشود.
زمینه و پیش زمینه
جمهوری اسلامی
اكنون چند سالی است كه بار دیگر به سركوب خشن و عریان بدون پز سازندگی و اصلاحات
روی آورده است. از دوره سركوبهای دهه ٦٠ و جنگ ٨ ساله، به سیاستهای سازندگی ٨
ساله رفسنجانی و بعد به اصلاحات ٨ ساله خاتمی روی آورد و در آخر با تجربه كردن همه
راهها و به صحنه آوردن همه پهلوانهایش، مجبور شد جام زهر امامشان را یكبار دیگر
با به یاری طلبیدن تیرخلاص زنش نوش جان كند. وقتی كه رژیمی به چنین افرادی متوسل میشود،
دیگر تمام راههای دیگر را بر خود بسته میبیند.
با اینكه در
«كارگر كمونیست» شماره ٦٠ به تفصیل به این موضوع پرداختهام، ظاهرا اشاره به این
نكته ضروری نمیبود؛ اما برای اینكه نشان دهیم چگونه حامیان رفسنجانی و خط حاكم بر
كانون صنفی معلمان – بخصوص آنچه كه در وبلاگ شاخه كردستان این آمده، كه همان سندیكالیسم
پرو رژیم است – به هم نزدیك میشوند، اتفاقا لازم است كه یادآوری بكنیم در چه شرایطی
این نزدیكی اتفاق میافتد! همچنین این یادآوری لازم است چرا كه در هر برهه از تاریخ
این سه دهه زیر سیطره جمهوری اسلامی، بالاخره بخشی از مردم به بخشی از حكومت دل میبست
و هر چند بخش بسیار كمی، اما بالاخره بودند كسانی كه انتظار بهبود و یا اصلاحاتی
را از همین رژیم و شخصیتهای آن داشتند. حتی اگر این بخش متوهم مردم، بخشی از رژیم
را محملی برای اعتراضات خود میدانستند، با سر كار آمدن احمدینژاد و به دست گرفتن
ارگانهای اصلی حكومت، دیگر هیچ بخشی از مردم، به هیچ شخصی در حكومت توهمی ندارد.
احمدینژاد را آوردند كه بگیرد و سركوب كند.
اما اپوزیسیون
پرورژیم هیچوقت دل از رژیم نكند. اینها رسالتشان همین است. در همه این دورههای
٨ ساله برادری خودشان را ثابت كردند. با بهانههای مختلف و منطق مختص خودشان پشت
سر شخصیتهای رژیم صف كشیدند. موجودات عجیبی هستند. چه آن بخش كه در میان كارگران
نفوذ و اعتباری داشتند و چه آن بخش كه زمانی بخشی از دولت جمهوری اسلامی بودند،
نوبتی و بطور دورهای مورد كم لطفی رژیم قرار گرفتند. منتها هم منفعت بودن و دنیا
را با یك عینك دیدن، هیچوقت اینها را به مردم معترض نزدیك نكرد!
آخرین بخش از رژیم
كه اپوزیسیون پرورژیم با آن متحد میشد، جناح رفسنجانی بود كه در چشم مردم منفورترین
بخش حاكمیت است. رفسنجانی بخشی از رژیم، از جمله خانه كارگر و شوراهای اسلامی كار
را به دنبال خود دارد. به خاطر داریم كه چگونه رفسنجانی به جلسات شوراهای اسلامی
كار و خانه كارگر دعوت میشد و قرار بود كه خانه كارگریها زیرجلكی بساط سخنرانیاش
را در روز كارگر در استادیوم بگسترانند كه با اعتراض و هو شدن كارگران روبرو شد و
كفش و كلاه كرد.
بعد از حذف شدن
دیگر كاندیداهای ریاست جمهوری اسلامی، رفسنجانی و احمدینژاد رو در روی هم قرار
گرفتند. كسانی كه آن دوران را به یاد میآورند، شاید بخاطر داشته باشند كه چگونه
برای هموار كردن بساط اتحاد با رقیب احمدینژاد، تودهای مسلكها مردم را برای رأی
دادن به رفسنجانی از فاشیسم احمدینژاد میترساندند و «صدای پای فاشیسم» را برای
اولین بار میشنیدند. عباس عبدی در نامهای كه به اصطلاح غیرعلنی بود به یكی از
دوستانش در كمپ » معین» و یا كروبی مینویسد كه گرچه رفسنجانی منفور است و مردم او
را نماد جمهوری اسلامی میدانند، منتها برای جلوگیری از فاشیسم احمدینژاد لازم
است كه همه رأیهای دو سه كاندید حذف شده به نفع وی به صندوقها ریخته شود. و همين
صدا و همين تبليغات از زبان بقيه جماعت مورد بحث ما هم شنيده ميشد. اما رژیم در
موقعیتی نبود كه اجازه دهد كسی جز تیر خلاص زن سر كار بیاید. بهرحال رژیم احمدینژاد
را انتخاب كرد و مجبور شدند كه حتی از رفسنجانی هم عبور كنند.
پروسه ائتلاف با
جناح رفسنجانی
ترمز پروسه
ائتلاف با رفسنجانی نمیتوانست با پایان انتخابات كشیده شود. اما رفسنجانی و دور و
بریهایش منفورتر از آن بودند كه كسی بتواند رسما از او حمایت كند. در عین حال
پرورژیمیها هم «كوفه اي» نبودند كه رژیم را تنها بگذارند. گرچه پروسه نزدیكی به
نوچههای رفسنجانی طول كشید اما زیرجلكی و «تودهای»وار به پیش رفت.
همانموقع كه
«سندیكالیست»های ایرانی بدنبال پهلوانی در میان شخصیتهای رژیم میگشتند در نوشتهای
در «كارگر كمونیست» شمارهی ١١ تحت عنوان «سندیكالیستها در خدمت «كاروان انتخاباتی
اصلاحطلبان»» پرده از زد و بندهایشان و خوابی را كه برای كارگران دیده بودند
برداشتیم. جماعتی از اینها با مصطفی معین، یكی از كاندیداهای ریاست جمهوری اسلامی
و نماینده بخشی از رژیم، «منشور كارگری» امضا میكردند! این نشست و برخاستها زمانی
به وقوع میپیوستند كه هنوز از «فاشیسم» احمدینژاد خبری نبود. به دنبال آن در
زمستان سال ٢٠٠٦ مریم خراسانی، یكی از فعالین این گرایش در میزگردی در «رادیو
همبستگی» با محسن حكیمی و م. رازی از نمایندگان كارگران و «شوراهای كارگری» اسم میبرد
و خبر میدهد كه بعضی از كارخانهها به دست این شوراها اداره میشود! و همه را به پیوستن
به آن فرامیخواند. همانجا معلوم میشود كه منظور ایشان از نمایندگان كارگری همان
چاقوكشهای خانه كارگر بود و «شوراهای كارگری» وی هم همان شوراهای اسلامی كار است
كه قبلا پرویز بابائی یكی از پیشكسوتان جنبش سندیكائی اعلام كرده بود كه «شوراهای
اسلامی كار از منافع كارگران دفاع میكنند». حسین اكبری، دبیر اجرائی «هیأت مؤسسان
سندیكاهای كارگری» و سخنگوی اعلام نشده «سندیكالیسم» پرورژیم، در سری مطالبی در
روزنامههای دولتی و در سایتهای اپوزیسیون پرورژیم مقالات «سخن سندیكائی» و
«اعتصاب سخن آخر سندیكاهاست» و … مینویسد كه در آنها میگوید: «از پس سالیان دراز
فترت، جنبش سندیكایی طی چند ساله اخیر توانسته است اندیشه احیا و برقراری سندیكاهای
كارگری را در جامعه طرح كند و در مواردی بخشهایی از كارگران و زحمتكشان یا به ایجاد
و احیای سندیكاهای خود اقدام كرده و یا تشكلهای موجود را به سوی پذیرش قانونمندیهای
فعالیتهای اتحادیهای هدایت كنند.» یعنی رسما میگوید كه شوراهای اسلامی كار تشكلهای
كارگری هستند. وی همین حرف را در «كارگران و آیندهای پر مخاطره» تكرار میكند؛
منتها اینبار یك قدم فراتر رفته و اعتراض كرده كه نمیگذارند ایشان عضو این ارگانها
بشود چرا كه پیشینه سیاسی دارد!
در گرایش «سندیكالیسم»
پرورژیمی حسین اكبری، مریم خراسانی، پرویز بابائی، منصور اسانلو، كانون صنفی
معلمان (كردستان) و ابراهیم مددی استثنا نیستند. هر جا دهان باز كرده و چیزی گفتهاند،
هر جا سیاه بر سفید نوشتهاند، مبلغ همین سیاست بودهاند. آخرین نمونه آن نوشتهای
است با امضای صالح كیاماری. وی كه خود را «عضو هیئت بازگشایی سندیكای كارگران نقاش
ساختمان» معرفی كرده، در نوشتهای تحت عنوان «علل عدم گرایش كارگران نقاش ساختمان
شهر تهران به تشكیل سندیكای كارگری»، در وبلاگ «سندیكای كارگران نقاش و تزیینات
ساختمان» پس از كلی فلسفهبافی آكادمیك در انتهای مقاله خود چنین نتیجهگیری میكند:
«در رابطه با منع فعالیتهای سندیكایی از نظر قوانین، نیز باید گفته شود كه قانون
اساسی و قانون كار جمهوری اسلامی تا حدودی زیاد، بر حق كارگران برای تشكیل سندیكاهای
كارگری، مانعی ایجاد نكرده، بلكه این قانونشكنی منفعت طلبان جبهه سرمایهداری است
كه فعالیتهای سندیكایی را مخالف قانون جلوه میدهند.» و یا جواد مهرانگهر، عضو
سابق هیأت مدیره سندیكای كارگران كفاش در نشریه «نقد نو» شمارهی ١٧ مینویسد:
«در مورد موانع حقوقی و قانونی پیشروی فعالان كارگری، میتوان ثابت كرد كه به هیچ
وجه مانع حقوقی و قانونی پیشروی فعالان كارگری برای ایجاد تشكلهای واقعی یعنی
سندیكاهای كارگری وجود ندارد». مازیار گیلانینژاد، عضو هیأت مؤسسان سندیكاهای
كارگری هم در مجله «فرهنگ و توسعه» مینویسد: «پس از پیروزی انقلاب، حقوق صنفی و
شورایی كارگران و زحمتكشان، كه خود نقش اساسی و تعیین كننده در پیروزی انقلاب
داشتند در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به صورت اصول ٢٦ و ١٠٤ منعكس شد و رسمیت
پیدا كرد.»* البته همین شخص قبلا در نشریه الكترونیكی رونا هم نوشته بود كه هم
شورا و هم سندیكا لازمند. منظورشان هم همان شوراهای دست ساز اسلامی ذكر شده در
قوانین جمهوری اسلامی بود.
اما تبرئه
رفسنجانی و شوراهای اسلامی كار، و محدود و اخته كردن جنبش اعتراضی كارگران در حیطه
قوانین اسلامی، به حوزه نشریات و متفكرین این گرایش محدود نماند. در جریان
اعتصابات سال ١٣٨٤ كارگران شركت واحد یك مطالبه اصلی كارگران انحلال شوراهای اسلامی
كار بود. كارگران خواهان انحلال این نهاد جاسوسی هستند؛ چرا كه به قول خود خانه
كارگریها اینها «بازوی پرتوان مدیریت» هستند. این ارگان به درستی در نزد كارگران
یكی از عوامل سركوب و فقر در جامعه بوده است. اما منصور اسانلو رئيس سنديكاي شركت
واحد در مصاحبهاش با «تلویزیون برابری» صریحا پشت حرفهای حسین اكبری میرود. میگوید:
«… كه حتی به خانه كارگریها اثر گذاشته كه دو سالی كه خودشان از طرف دولت جدید
تحت فشار قرار گرفتند، حتی میگویند آقا بیاین جلو تا مشكلاتی كه با شما داشتیم حل
كنیم و فلان. و ما گفتیم مسئله ای نیست. ما آن مقاولهنامهها را بعنوان بنیاد
روابط قرار میدهیم. آن حملهای كه به ما كردید خودتان محكوم بكنید، هزینههائی كه
به ما وارد شد در آن حمله (جانی، بدنی، كتكی كه زدید، لوازم را دزدید، كتابها را
بردند، پول سندیكا را بردند) جبران كنید. بعد هم بیائید یك تفاهمنامه بنویسیم.
كاری ندارد. همانطور كه تفاهمنامه كار زمان خاتمی نوشته شد.» ابراهیم مددی، یكی دیگر
از اعضای هیئت مدیره سندیكای كارگران شركت واحد تهران و حومه، با پنهان كردن این
نكته بدیهی كه هیچ مطالبهای، حتی پیش پا افتادهترین آنها، بدون مبارزه و اعتراض
به دست نمیآید، مرتب بر طبل قانون و قانونگرائی میكوبد. رهبری سندیكای شركت واحد
حتی اگر تماما شریك گرایش مددی و اسانلو نباشد، باز به خاطر دست بالا داشتن گرایش
آنها نمیتواند توده كارگران اعتصابی را در هنگام سركوب و زندان با قدرت شروع
اعتصاب پشت سر خود داشته باشد.
نكته دوم؛ جناح
راست رهبری سندیكای كارگران شركت واحد با طرح ضدكارگری «سه جانبه گرائی» كه هدف
اصلی و اولیه آن فقیر و فقیرتر كردن و نگه داشتن كارگران است، در نمیافتد. آن را
تئوریزه میكند و كارگران را میفریبد. در مورد سهجانبهگرائی كه سه نماینده
دولت، كارفرما و خانه كارگر در آن شركت دارند را با پیچیدن یك روتوش رادیكال دور
آن به سه نماینده دولت، كارفرما و «نماینده واقعی كارگران» تغییر میدهد. اما همین
«نماینده واقعی كارگران» هم دیگر واقعی نیست. با نقل قول بالا كه از منصور اسانلو
آوردیم، سهیلا جلودارزاده و حسن صادقی هم با یك معذرتخواهی و پس دادن اموال به
غارت برده شده سندیكا میتوانند «نماینده واقعی كارگران» بشوند. آخرین دیدار نمایندگان
«فدراسیون جهانی اتحادیه كارگری» (پدرخوانده سندیكالیسم تودهایستی) با خانه كارگریها،
كه در آن به هم پسته میدادند و مشروعیت پس میگرفتند، این پروسه را تكمیل میكند.
اگر كسی هنوز
دنبال توضیحی است كه چرا تشكلهای موجود كارگران و معلمان كه «سندیكالیسم» پرورژیمی
در آنها قوی است ناتوان از پیشرویاند، باید در همین مسئله دقیق شود. رهبری این
تشكلها از توده كارگران و روحیه مبارزاتی آنها فاصله بسیار زیادی دارد. كارگران این
را میبینند و مجبورند به فكر راه حل دیگری باشند.
نگاهی هم به
اعتراضات معلمان
در اعتراضات اخیر
معلمان رهبری اعتراضات در دست گرایشی بود كه بیش از آنكه مشغلهاش مطالبات معلمان
باشد در فكر كنترل این اعتراضات بود. پرویز محمدیزاده، مسئول سازمان معلمان منطقه
٨ در مصاحبهای با «راه آینده» میگوید: «از طرف تشكلها قرار بود همكاران برنامهی
مداحی و نوحهخوانی داشته باشند كه حركت خودجوش معلمان اجازهی این كار را نداد،
چرا كه دیگر از اختیار تشكلها خارج شده بود و معلمان خود كنترل جریان را به دست
گرفتند.» در بیانیهی ١٩ تیر شاخهی كردستان انجمن صنفی معلمان میخوانیم: «ما
معتقدیم احضار، بازداشت و سپس صدور قرارهای سنگین وثیقه برای آزادی فعالین معلمی بیش
از هر چیز منجر به آسیب دیدن وجهه قوه قضائیه و كاهش مشروعیت و مقبولیت آن نزد
مردم خواهد شد …». یكی دیگر از تئوریزه كنندگان همین گرایش، كه در چنین مواقعی ترجیح
میدهند نامشان مخفی بماند، در یكی از وبلاگها در باره مطالبات معلمان میگوید:
«معلمان تنها صنفی هستند كه میتوانند با رعایت همین قوانین موجود و با رعایت اصول
آزادی در جریان قدرت تأثیر بگذارند. … به نظر من یكی از مهمترین جاها كه معلمان میتوانند
تأثیرگذاری خود را داشته باشند در انتخابات است. معلمان میتوانند با آگاه كردن
جامعه از این منظر كه به افرادی رأی بدهند كه حافظ منافع جمع باشند نه ایل و تبار
خود … از طریق نمایندگان واقعی در مجلس حقوق خود را پیگیری كنند.» یعنی بجاي
مبارزه و اعتراض و اعتصاب، قواعد بازی جمهوری اسلامی را رعایت كنند.
اعتراضات معلمان
كه در نوع خود بعد از بگیر و ببندهای دهه ٦٠ بینظیر بود، همچنانكه شاهدش بودیم،
سر دوانده شد و با «صنفی، صنفی» كردن و مظلومنمائی، معلمان را ناامید كرده و به
خانه فرستادند. طوری كه جمعیت ٣٠ هزار نفره معلمانی كه جلوی در مجلس اسلامی تجمع
كرده بودند، مسئولین بازداشت شده تشكلهای معلمین را تنها گذاشتند. فاطمه شاهنظری
در مجله «راه آینده» به درست میگوید كه «تردید، درنگ و كمی بیاعتمادی، پاها را
برای رسیدن به مجلس كند میكند.» «بیاعتمادی» شاهكلید این بحث است. لذا باید پرسید:
چرا بیاعتمادی؟ جواب هم در همان گزارش آمده است: «ساعت ٩ صبح جمعیت بسیار زیاد
است، نمایندگان تشكلهای معلمان درخواست كردند كه تا آزادی نمایندگانشان تا ساعت ۵/١٠ سكوت اختیار كرده و از دادن شعار
خودداری كنند تا مانع بروز هر گونه حادثه شوند. … معلمانی كه روز شنبه از شهرستانهای
مختلف آمده بودند، امروز هم آمدند منتها با تعداد بیشتر. ساعت از ده گذشته بود كه
با كف زدن جمعیت، متوجه شدیم نمایندگان دستگیر شده به میان معلمان آمدند. یكی از
آنها بالای سكو رفت و ضمن شرح ماجرای دیدار روز قبل، از تجمع كنندگان درخواست كرد
محل را ترك كنند و روز پنجشنبه مجددا در همین محل گرد هم آیند. جمعیت معترض از این
برخورد و این كه ساعتها در آن هوای سرد ایستاده بودند و آنهایی كه از شهرستان
دور و نزدیك آمده بودند بدون دستآوردی مجبور به بازگشت بودند. ساعتی را همانجا
ماندند و به بحث پرداختند.»
جمعیت معترضی كه
مسافتی دهها و صدها كیلومتر را پیموده تا خودش را صبح اول وقت به تجمع برساند و
جمعیتی كه در سرما به آنجا رفته تا اعتراض كند، به همین سادگی به بازی گرفته شد!
معلمان تجمع كننده در جلوی مجلس اسلامی شعار «تا حق خود نگیریم، آرام نمینشینیم»
و «حیثیت و منزلت، حق مسلم ماست» ميدهند اما با «برنامه مداحی و نوحهخوانی» مسئولین
تشكلهای موجود مواجه میشوند. اعتراض معلمان به فرهنگ اسلامی حاكم بر آموزش و
پرورش است، نگرانی كانون صنفی معلمان (كردستان) «آسیب دیدن وجهه قوه قضائیه و كاهش
مشروعیت و مقبولیت آن است»! توده معترضی كه در مقابل شعار جمهوری اسلامی «انرژی
هستهای حق مسلم ماست» شعار «حیثیت و منزلت حق مسلم ماست» و «زندگی انسانی حق مسلم
ماست» قرار میدهد چه ترهای برای نوحهخوانی، قوانین و مجلس اسلامی و مشروعیت قوه
قضائیه و اینجور چرت و پرتها خورد میكند؟!
كمتر معلم متفرق
شدهای در آن روز را میتوان قانع كرد كه این حركت طراحی شده و عمدی نبوده است.
تشكلهای معلمان و كسانی كه جلوی این اعتراضات بودند و زندان افتادند ابدا دستساز
و مأموران دولتی نیستند. منتها كسانی هستند كه نمیخواهند دولت در برابر اعتراضات
رادیكال تودهای تضعیف بشود. این خطی است كه نزدیك به سه دهه است زیر بغل دولت را
گرفته و گام بگام آن را همراهی كرده است. اگر دیروز تجمع كنندگان به دلائل مختلفی
این مسئله را نمیدیدند، امروز با رادیكال شدن فضای جامعه چنین برخوردهائی و چنین
افرادی انگشتنما شده و تنها میمانند. هیچ معلم و كارگری خودش و آیندهاش را به این
گرایش گره نمیزند.
چه باید كرد؟
در بالا نور كافی
بر مواضع»اپوزیسیون» پرورژیمی تاباندیم. مواضع رهبران و سخنگویان گرایشی كه در
جنبش كارگری اتفاقا در بسیاری از جاها حرفشان برو داشت. شاید هنوز هم جاهائی كسانی
واقعا به حرفشان گوش میدهند. اما بنظر من – به دلائلی كه بالاتر اشاره كردم – عمر
این گرایش بسر آمده است. مجبور است كه اعتراضات را به «آرامش» دعوت كند. برای آن
بهانه خواهد آورد؛ اما برای كارگران دیگر هیچ بهانهای كوچكترین مشروعیتی ندارد.
در برابر پافشاری جمعیت معترض، مجبور است كه در برابر آن بایستد. این پروسه شروع
شده است. این گرایش در مقابل گرایش چپ و رادیكال فعلا نیرو از دست میدهد؛ چرا كه
اعتراضات این دوره چنان رادیكالاند كه گرایش راست وظیفه خود را كنترل این
اعتراضات تعریف میكند. این را هم در اعتصاب كارگران شركت واحد تهران و حومه و هم
در اعتراضات قدرتمند معلمان، كه نمونه بارز آن بود، دیدیم. در شرایط امروز جامعه ایران،
گرایشی كه بخواهد نیمه كلاچ مبارزات جاری در جامعه را رهبری كند و ترمزی باشد بر
رادیكالیسم آن، سریعا حاشیهای میشود.
گرایش چپ در هر
دو اعتراض و اعتصاب معلمان و كارگران شركت واحد قوی بود؛ گر چه رهبری تشكلهای
موجود در دست گرایش راست بود. در مورد كارگران شركت واحد تاكتیك روشن كردن چراغهای
اتوبوسها كه از جانب گرایش راست در پیش گرفته و تجربه شد، كاری از پیش نبرد؛ و
كارگران برای متوجه كردن جامعه به وضعیت و مطالبات خود تنها آلترناتیو اعتصاب را
در مقابل خود دیدند. این چیزی بود كه گرایش چپ درون سندیكا از همان روز اول پیشنهاد
و تبلیغ میكرد. گر چه اعتصاب این كارگران با تمام توان دولت سركوب شد، و گرايش
سنديكاليستي هم البته نقش زيادي داشت كه كارگران را به سر كار بفرستد، اما اين
اعتصاب و كارزاري كه در ادامه آن به جريان افتاد، موقعيت كارگران و فضای جامعه را
به كلی عوض كرد.
اعتراض معلمان
هم همین طور. بعد از درخواست متفرق شدن معلمان توسط مسئولین تشكلهای موجود در
ساعت ۵/١٠
صبح، به قول فاطمه شاهنظری «جمعیت معترض از این برخورد و این كه ساعتها در آن
هوای سرد ایستاده بودند و آنهایی كه از شهرستان دور و نزدیك آمده بودند بدون دستآوردی
مجبور به بازگشت بودند، ساعتی را همانجا ماندند و به بحث پرداختند. … گفتوگو و
مشورتهای معلمان، ساعتی به درازا كشید و در نهایت حدود ساعت سه بعد از ظهر،
معلمان ناراضی از جریانهای پیش آمده، آرام محل تجمع را ترك میكردند، در حالی
كه هنوز بسیاری جلوی مجلس به صحبت مشغول بودند، جمعیتی كه به طرف میدان بهارستان
در حركت بود با دستان گره كرده شعارهای روز قبل را فریاد میكرد و مردم و نیروهای
انتظامی و سربازان، با ناباوری نظارهگر بودند.» گرچه اعتراضات معلمان توسط یك گرایش
راست رهبری و كنترل میشدند، جمعیت معترض معلمان حاضر نبود كه با «متفرق شوید» اینها
به راحتی متفرق شوند. نه جماعتی كه بعد از شنیدن «متفرق شوید» با ناباوری به خانه
هایشان رفتند و نه جماعتی كه تا ساعت ٣ بعد از ظهر آنجا مانده و به بحث و گفتگو با
هم پرداختند، در تصمیم «متفرق شوید» گرایش راست خودشان را شریك نمیدیدند. امیدوارم
كه در آن بحث و گفتگوها در باره جای خالی یك تشكل رادیكال و چپ صحبت شده باشد. جای
رهبری رادیكال و تشكلهای رادیكالی كه در بر گیرنده توده معلمان باشد و آنها را
در تصمیمگیریها دخیل كند.
ما در هیچ جائی
شاهد این نبودهایم كه جنبشی با اعتراضات و اعتصاباتش راه افتاده باشد كه خواستهایش
مثلا اجرای قانون كار و فصول فلان و بهمان قانون اساسی باشد. یا مثلا دستگیری فلان
پاسدار و كارفرما برای ضربه زدن به مشروعیت نظام باشد. این اراجيف دور از چشم كارگران
از طرف كسانی چون مددی، مهران گهر، خراسانی، گیلانینژاد و دیگر سردمداران «سندیكالیسم»
پرورژیم مطرح میگردند. در واقع جریانی ایزوله است كه در عدم ابراز وجود رهبران جریان
و گرایش چپ به زندگی خود ادامه میدهند.
گرایش رادیكال
بايد بداند كه دوره دوره اعتراضات است. جامعه منتظر ما نمیماند كه فرمان اعتراض
بدهیم. اما به حال خود رها كردن آن فقط پتانسیل انقلابی و رادیكال آنها را به هدر
میدهد. باید تشكلهای موجود را به دست گرفت. اگر تشكلی وجود ندارد، باید سریعا
راه انداخت. باید در اعتراضات صدای اعتراض جمعیت معترض شد. واقعیتی كه جلوی روی ما
قرار دارد این است كه معمولا جمعیت تجمع و اعتراض كننده شعارهای رهبران و سازماندهندگان
اعتراضات را تكرار میكنند. اگر «كانون صنفی معلمان (كردستان)» میداند كه چه میگوید،
«اسرار ازل» احتمالا برآورد درستی از معناي واقعي تكرار «خواست ما صنفی است»
ندارد. جمهوری اسلامی ٢٨ سال است با اسلامی و غیراسلامی كردن و با سیاسی و غیرسیاسی
كردن، خون مردم را در شیشه كرده است. كسی كه هی میگوید مطالبات ما صنفی است، دارد
سر خود و دیگران كلاه میگذارد. میخواهد دولت راحت با بر چسب این مطالبه و یا آن
مطالبه سیاسی است و در نتیجه مستحق سركوب است، مهر تأیید بزند. چه كسی است كه
نداند در این مملكت همه چیز سیاسی است. در مملكتی كه به شهروندانش دیكته میكنند
اول كدام پا باید وارد دستشوئی بشود، مطالبه اضافه دستمزد بخودی خود سیاسی است.
اتفاقا گرایش «صنفی، صنفی» با علم كردن این موضوع میخواهد مطالبات كارگران و دیگر
بخشهای معترض جامعه را هر چه محدودتر و بیرمقتر بكند. ابتدا مسائل را به سیاسی
و غیرسیاسی تقسیم میكند و بعد هم همان مطالباتی را هم كه «صنفی» تعیین كردهاند با
مراجعه به مقامات دولتی و وعدههای توخالی به آینده موكول میكنند.
در عین حالی كه
باید گفت اگر خواست اضافه دستمزد و آزادی معلمان و زندانیان اعتراضات سیاسی است،
بله ما سیاسی هستیم، در همان حال باید گرایش راستی كه پشت شعار «خواست ما صنفی
است» قائم میشود تا رژیم را برای حمله به صف معترضین و اعتصاب كنندگان تبرئه كند،
را نیز افشا كرد.
نكته آخر؛ اینكه
بسیار دیدهایم كه گرایش چپ ملاحظه كاری میكند و رهبری گرایش راست را میپذیرد كه
بطور نمونه میشود به «كمیته پیگیری …» اشاره كرد كه با اینكه معلوم شد گرایش راست
در اقلیت قرار دارد، اما گرایش چپ بخاطر همان ملاحظهكاری كه به آن اشاره شد، به
قبول طرح مسئله با ادبیات گرایش راست در پلاتفرم اوليه اش تمكین كرد. این تیری است
به رادیكالیسم جنبشهای اعتراضی! به نظر میآید كه این رهبری را به دلیل متشكل
نبودن و یا خود را برادر كوچكتر دیدن به خود تحمیل میكند. هنوز اعتماد به نفس
لازم و كافی را از آن ندیدهایم. این گرایش تنها زمانی میتواند گرایش راست و «صنفی»
را حاشیهای و منزوی كند كه خود را و خواستههای توده معترض كارگران و معلمان و غیره
را بصورت تشكل و طرح نشان دهد و ابراز وجود كند. همچنین باید خود را صاحب این دوره
در جامعه ببیند.
نتیجه
شرایط نزدیكی
طرفداران رفسنجانی و خط خانه كارگر با «سندیكالیسم» پرورژیم بعد از انتخابات احمدینژاد
مهیاتر گشت. اكنون سردمداران خانه كارگر و شوراهای اسلامی كارش، مورد غضب جناح
احمدینژاد قرار گرفتهاند. در عین حال رادیكالیزه شدن جنبشهای اعتراضی، «سندیكالیست»های
پرورژیم را به تكاپو انداخته و از مخالفت صوری هم با شوراهای اسلامی كار دست
برداشتهاند. این نزدیكی از چشم كارگران و از چشم جامعهای كه در كمین رژیم با همه
لات و لوطهایش نشسته است، دور نمیماند. در این بین اولین قربانیان این وضعیت
اپوزیسیون «پرورژیم» خواهد بود.
***
توضیح
قوانین كار و
اساسی جمهوری اسلامی از مراجع مهم و اصلی «سندیكالیست»های پرورژیمی است. برای
اطلاع خوانندگان لازم است دو اصلی را كه مرجع اصلی استناد «سندیكالیست»های پرورژیمی
است در اینجا نقل كنم. اصل ٢٦ قانون اساسی جمهوری اسلامی میگوید: «احزاب، جمعیتها،
انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته شده آزادند،
مشروط به این كه اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری
اسلامی را نقض نكنند. هیچكس را نمیتوان از شركت در آنها منع كرد یا به شركت در یكی
از آنها مجبور ساخت.»
اصل ١٠٤ آن
قانون هم میگوید: «به منظور تأمین قسط اسلامی و همكاری در تهیه برنامهها و ایجاد
هماهنگی در پیشرفت امور در واحدهای تولیدی، صنعتی و كشاورزی، شوراهایی مركب از نمایندگان
كارگرن و دهقانان و دیگر كاركنان و مدیران، و در واحدهای آموزشی، اداری، خدماتی و
مانند اینها شوراهایی مركب از نمایندگان اعضاء این واحدها تشكیل میشود. چگونگی
تشكیل این شوراها و حدود وظایف و حدود وظایف و اختیارات آنها را قانون معین میكند.»
(كارگر كمونیست ٦٤)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر