۱۳۹۹ بهمن ۲۴, جمعه

پرونده هائي كه بسته مي شوند

مبارزه كارگران در ايران امروزه چنان بُعدي بخود گرفته است كه ناظري كه بفرض يك سال از وقايع ايران دور بوده باشد اگر امروز به اين منظر نگاه كند متحير خواهد شد. شايد هم اين بُعد ربط مستقيمي به وقايع حول و حوش اول مه ٨٨ دارد.

با كمپين «افزايش دستمزدها» كه اواخر آذرماه سال گذشته استارت آن زده شد و فعالين شناخته شده جنبش كارگري زيادي درگير اين موضوع شدند، معلوم بود كه سال ٨٨ قرار نيست جنبش كارگري در پوسته سال‌هاي گذشته خود باقي بماند. در نوشته اي تحت عنوان «سال ٨٨، سال كارگران» با اشاره و مشاهده يك اعتراض، گفتم كه امسال سال اعتراض كارگران خواهد بود. گفتم معلوم است كه كارگران امسال را مثل سال‌هاي گذشته خود را به اعتراضات مقطعي و موضعي محدود نخواهند كرد. اعتراضات مقطعي و موضعي، مرحله اي از مبارزه كارگران است كه در مورد ايران اگر كارگران در آن مرحله باقي مي ماندند، ميشود گفت قدم‌هايي به عقب مي بود. اين پيشروي حتي اگر آگاهانه به معناي عاميانه كلمه هم نباشد، جزئي از سوخت و ساز روزمره جنبش كارگري است. كارگران روزانه براي ارتقاء سطح معيشت زندگي شان تلاش و مبارزه (گاه پنهان و گاه آشكار) مي كنند. در جمهوري اسلامي سطح زندگي كارگران دائما رو به وخامت گرائيده است و كارگران اميدي به بهبود اين وضعيت در اين چهارچوب ندارند. در نتيجه قدم‌هاي بعدي بايد فراتر از مبارزات كنوني باشد.

از دو منظر مي شود به اين موضوع نگاه كرد. يكي تغيير و تحولاتي كه فعالين و رهبران جنبش كارگري از سر گذرانده اند و از ۵ ـ ٦ سال گذشته تا كنون، به آن سمت حركت كرده‌اند؛ و ديگري زندگي روزمره و مبارزه عملا در جريان توده وسيع كارگران است. در اينجا سعي خواهم كرد خيلي گذرا به اين دو نكته اشاره اي بكنم.

اگر از سر تغيير در نگرش و نحوه فعاليت فعالين جنبش كارگري اين مسئله را مورد بررسي قرار دهيم، شايد برگزاري مراسم اول مه سال ٨٣ در سقز نقطه عطف و نقطه آغاز تغيير و تحولاتي باشد كه فعالين كارگري بعد از يك دوره فعاليت زيرزميني و پشت سر گذاشتن فضاي خفقان پا به اين دوره گذاشتند. فعالين كارگري قايم شده بي چهره و بي نام و نشان جاي خود را به فعاليني دادند كه با اسم و رسم، جامعه و جنبش كارگري را مورد خطاب قرار مي دادند. همين فعالين جمع‌هائي را تشكيل دادند و رسما گفتند با اين وضعيت مشكل دارند و به هر دري زدند كه كارگران را متشكل كنند. اين مرحله گرچه قدمي بجلو بود، اما ناكافي بود. آنها در اين دوره براي مدتي مشغول تشكيل محافلي شدند كه هدف خود را بحث بر سر تشكل پذيري كارگران اعلام كرده بود. اين مرحله هم گرچه لازم بود، اما وقت گير بود و عملا معلوم شد كه به اين شيوه نمي شود كارگران را صاحب تشكل توده اي كرد. اما همچنانكه گفتم، بحث در اين باره را از پستوها به جلو صحنه كشاند.

پيشروي جنبش كارگري را اما ميشود از يك زاويه ديگر هم توضيح داد كه بدون ربط دادن آن به منظر اولي، اين تصوير ناكامل مي ماند. گرچه عده‌اي از فعالين جنبش كارگري مشغول چك و چانه زدن بر سر راه و روش متشكل كردن كارگران بودند، كارگران عملا در مراكز مختلف كارگري مشغول عملي كردن آرزوي آن فعالين بودند. سنديكاي كارگران شركت واحد تهران و حومه، مجامع عمومي منظم كارگران نساجي هاي كردستان و شاهو، و همچنين كش و قوسهاي كارگران متشكل در سنديكاي كارگران خباز سقز را مي‌شود از همين سر توضيح داد. اما ايجاد همين تشكل‌ها هم بدون مبارزه و اعتراضات عملا در جريان كارگران و آستين بالا زدن رهبران عملي اين اعتراضات ممكن نمي بود. بدون مبارزه پيگير كارگران نيشكر هفت تپه، عملا ايجاد سنديكاي اين كارگران غيرممكن بود. مجامع عمومي منظم كارگران نساجي هاي كردستان و شاهو در سنندج هم بدون مبارزه پيگير كارگران اين مراكز بر عليه زورگوئي‌هاي مديريت امكان پذير نمي بود. و از سوي ديگر بدون در دستور بودن ايجاد تشكل‌هاي كارگري براي رهبران و فعالين كارگري اين مراكز، عملا اعتراضات آنها بعد از طي شدن مرحله روتين هر اعتراضي، به فراموشي سپرده مي شد. اما جنبش كارگري وارد مرحله اي شده است كه ايجاد تشكل توده اي كارگران در دستور فعالين اين جنبش قرار گرفته و در هر اعتراضي اين موضوع به يك مسئله اصلي اعتراض تبديل مي گردد.

اول مه ٨٨ يك نقطه عطف

اول ماه مه ٨٨ در ايران بزرگترين و مهمترين واقعه تاريخ جنبش كارگري بعد از سركوب‌هاي دهه ٦٠ بود. اهميت اين موضوع در اين است كه تمام نهادها و فعالين شناخته شده جنبش كارگري در ايران پاي يك قطعنامه را امضا گذاشتند كه انسانيت را نمايندگي مي كرد. امسال طبقه كارگر ايران بعنوان نه قشري مستضعف، مظلوم و درمانده، بلكه بعنوان طبقه اي با قطعنامه اي ابراز وجود كرد كه اعلام كرد رهبر جامعه است و مي خواهد جامعه را از اين وضعيت خلاص كند. كسي كه نفعي در اين سيستم نداشته باشد، حداقل بندي را در اين برنامه مستقيما به خود مربوط خواهد ديد. اما اجازه بدهيد سرتان را با اين گونه داده هائي كه بر كسي پوشيده نيست، درد نياورم و به موضوعي كه مد نظرم است بپردازم.

اگر قطعنامه اول مه ٨٨ را نديده و يا به دقت نخوانده ايد، اولين توصيه ام اين است كه به آن نگاه كنيد و در آن دقيق شويد كه با چه وسواس و حساسيتي رهبري طبقه كارگر بر جامعه را بيان كرده است. دقت كنيد و نكاتي را كه نگفته و اصلا به آنها بي اعتنا بوده است را نيز ببينيد.

در يكي دو سال گذشته فعالين كارگري به زعم عده اي بايد با اين شبح سر مي كردند كه نكند آنها هم با شبكه همبستگي آمريكائي در رابطه اند!؟ در اين يكي دو سال حاشيه نشيناني پرمدعا در هماهنگي با مجله «فرهنگ و توسعه» متمايل به «راه توده» در كمال وقاحت هر تحركي در جامعه را در ارتباط با VOA تعريف كرده اند. گفتند كه مهمترين مشغله جنبش كارگري مقابله با «مركز همبستگي آمريكائي» (ساليدريتي سنتر) است. گفتند كه پول ساليدريتي سنتر در مارش است كه طبقه كارگر را به فساد بكشد. اول ماه مه ٨٨ روز بدي براي اين عده بود. ده تشكل و نهاد كارگري، همه فعالين شناخته شده كارگري، همه كساني كه حرف مربوطي مي زنند، پاي قطعنامه اي امضا گذاشتند كه «مركز ثقل بودن موضوع مركز همبستگي آمريكائي» را پوچ اعلام كرد و اين جنجال كذايي كوچكترين ردي در ارزيابي شان از مبارزه طبقه كارگر و در طرز نگاهشان به وقايع جامعه نداشت!

در يكي دو سال گذشته عده اي عليرغم تحرك و وسعت جنبش كارگري كه بر سر خواستها و اهداف و مسائل متنوعي جريان داشت، تلاششان اين بود كه نشان دهند كارگر كلاهش را چسبيده كه باد نبرد، ميخواستند نشان دهند كه كارگران به سياست، به آينده، به اتحاد و به نبردهاي بزرگ كاري ندارند و از نيازها و گيرو گرفتهاي روزمره شان پايشان را فراتر نميگذارند. اينها در تمايز با طيف فوق الذكر البته اين «درايت» را داشتند كه قبل از اول مه كارگران را از تجمع كردن پرهيز ميدادند. اول مه ٨٨ و قطعنامه راديكال و عميق آن بي ربطي اينها به كارگران و واقعيت هاي سياسي و اجتماعي جامعه ايران را به هر كسي با درك متوسط هم نشان داد.

در ده سال گذشته عده اي شب و روز تبليغ كردند كه خاتمي و اصلاحاتش مي رود كه جامعه را فتح كند. گفتند كه اصلاحات خاتمي جنبشهاي ديگر را فتح كرده و جنبش كارگري راه ديگري ندارد مگر اينكه تسليم جنبش اصلاحات بشود. به كارگران پيشنهاد كردند كه بروند راه را براي ورود سرمايه‌هاي صندوق بين الملل پول هموار كنند. در قطعنامه اي كه كارگران امضا كردند، انگار حتي يك نفر هم ورق پاره هاي اينها را نديده است! انگار حتي يك نفر هم در بين كارگران مشاوره رايگان اينها به «دامنيك ستراوس كان» (مدير صندوق بين الملل پول) را جدي نگرفته است.

در ده سال گذشته، همين عده شب و روز تبليغ كردند كه استراتژي جنبش كارگري بايد در تقابل با استراتژي ليبرال‌ها در جنبش كارگري باشد! بايد تمام هم و غم فعالين گرايش چپ جنبش كارگري، در تقابل با ايجاد تشكل‌هائي باشد كه شبح سازمان تجارت جهاني براي كارگران در حال درست كردن است. قطعنامه اول ماه مه ٨٨ از همه چيز مي گويد جز از اين استراتژي دروغين استراتژيستهاي مشاورين بي جيره و مواجب حجاريان.

اينها اما در آخرين سخنراني خود، بدور از چشم كارگراني كه قطعنامه اول مه ٨٨ را امضا كردند، نوار پر كردند و به اي ميل ليستشان فرستادند و گفتند كه «اول ماه مه ٨٨ روز خوبي براي كارگران سوسياليست و چپ جنبش كارگري است». الحق كه چنين است. اما اين نكته را بايد اضافه مي كرد كه اول مه ٨٨، روز بدي براي كسي بود كه همين حقيقت را به ناچار بر زبان آورد. روز بدي بود برايش چرا كه پرونده اش را زير بغلش گذاشتند و در واقع گفتند حرفها و مواضعت پرت و بي ربط بود.

كشف ماجراجويان و آوانتاريستها در اول مه ٨٨

اول ماه مه ٨٨ براي مدتها با ما خواهد ماند. واقعيتهاي زيادي را تغيير داد. پرونده هاي ببيشتري را خواهد بست؛ و آينده ديگري را جلوي جامعه گذاشت. آينده اي كه از دو سو مورد مخالفت قرار مي گيرد. حكومت اسلامي دشمن قسم خورده اين آينده است و اول ماه ٨٨، كه تصوير تمام نمائي از اين آينده است را رسما سركوب كرد و هنوز هم تعداد زيادي از كساني كه آن روز دستگير شدند در زندان هستند و ارتباطشان با خارج از زندان قطع است. كساني اما ظريفتر مخالفت كردند. اينها ظاهرا دلشان براي جنبش كارگري مي سوزد كه تلفات ندهد! از آوانتاريسم بدشان مي آيد و نمي خواهند كارگران «ماجراجوئي» كنند. اگر جمهوري اسلامي از رو قمه بست، اينها از رو اين كار را نمي كنند. بزدلند. مي ترسند كه رودروي جامعه قرار بگيرند و بگويند ما چنين آينده اي را نمي خواهيم. مورد نفرت قرار خواهند گرفت و آنها را بر صندلي هاي كنار پادوهاي خانه كارگر خواهند نشاند.

اول ماه مه ٨٨ فقط در تهران و پارك لاله نبود كه صداي آزاديخواهي و برابري طلبي را، صداي استقلال جنبش كارگري را فرياد زد؛ بلكه در هر شهر و كوي و برزني صداي ابراز وجود جنبش مستقل طبقه كارگري به گوش رسيد. در تبريز، رشت، مشهد، كرمانشاه، سنندج، سقز، كامياران ، مريوان، بندرعباس؛ حتي به شهادت «وبلاگ مس سرچشمه» در معادن كرمان و باغ‌ها و كوه‌هاي اطراف اين معادن نيز شاهد اين واقعه عظيم بوديم. در تهران با وقاحتي كه شايسته جمهوري اسلامي است سركوب شد. در تعدادي از جاهاي ديگر قطعنامه اول مه ٨٨ خوانده شد و مورد استقبال قرار گرفت. در جاهائي كارگران به اين روز بعنوان روز خود از آن استقبال كردند و به كوري چشم جمهوري اسلامي آن را جشن گرفتند. تأكيد اينجا بر «استقلال» اين روز بود. امسال كسي خبري از خانه كارگر و شوراهاي اسلامي نشنيد. به كنج خانه هايشان رانده شده بودند و در مراسم خودشان به خطبه هاي نماز جمعه گوش داده و براي سلامتي رفسنجاني و خامنه اي و احمدي نژاد صلوات مي فرستادند. اينها بال «كارگري» كساني هستند كه كارگران را با ضرب و شتم در پارك لاله دستگير كردند.

همچنين استقلال از تملق گويي به كارگران تحت نام دفاع از كارگران هم بود. تملق گوئي كه كارگر را فقط بخاطر استثمار شدن و كارگر بودن دوست دارد! كارگر رسما به ميدان آمد و اعلام كرد كه رهبر جامعه است. گرچه نان شب فرزندش را گروگان گرفته اند؛ اما از حق همه زنان، كودكان، بازنشستگان، پناهندگان و همه دفاع مي كند. از حق اسانلو و فرزاد كمانگر دفاع مي كند و تنها اوست كه براي آن يك راه حل انساني دارد. اعلام كرد كه براي همه بيمه مي‌خواهد؛ آزادي بيان مي‌خواهد و مي‌خواهد كه بساط سركوب در جامعه برچيده شود. چنين قطعنامه‌اي اول از هر چيزي پرچم استقلال طبقه كارگر از خانه كارگر و تملق گوئي دروغين «كارگر كارگري» را در وسط ميدان، در قلب تهران بر زمين كوبيد. اين واقعه بر دشمنان كارگران خوش نيامد. اجازه بدهيد زياد در باره خانه كارگر و ديگر بال‌هاي جمهوري اسلامي نگوئيم؛ اينها را همه مي‌شناسند. اجازه بدهيد دوستان دروغين جنبش كارگري را هم بشناسيم.

مخالفت با اول ماه مه ٨٨ از طرف تعدادي كه خود را دوستان جنبش كارگري معرفي مي كنند، خود را در هيبت بر سر زبان‌ها انداختن «ماجراجوئي و آوانتاريسم» ابراز كرد. اينها همچنانكه گفتم بزدل تر از آنند كه رسما بيايند و صريح حرفشان را بزنند. مجبورند آن را بپيچانند تا كمتر مورد تنفر قرار بگيرند. يكي از اينها كه حرف دل همه‌شان را فرموله كرده است، چنين مي گويد: «اما از سوي ديگر نيز كاملا بايد با آگاهي از خطر بروز آوانتوريستي كه يكشبه مي خواهد كار را تمام نمايد و حوصله مبارزه بر اساس واقعيات را در جريان مبارزه اي دراز مدت ندارد پرهيز كرد. تجربه جنبش دانشجويي دو سال قبل و ديگر تجربيات اراده گرايانه كه بدون در نظر داشتن سطح مبارزه طبقاتي حركت مي كنند و به اتكا به عده اي روشنفكر مي خواهند انقلاب نمايند را بايد در نظر گرفت.» يا در جائي ديگر مي گويد: «با در نظر داشتن اينكه هنوز اكثريت كارگران متشكل نيستند و جامعه با دوران سرنوشت ساز هنوز فاصله دارد بايد گامها را بر مبناي واقعگرايي برداشت و ذهني گرايان را افشا نمود.» اينها آن پند و اندرزهاي حكيمانه‌اي هستند كه مي دانند حرفي را كه گفتنش عار دارد، در هاله‌اي از تقدس و تئوري و تزوير بپيچانند و بگويند كه كسي متوجه قبحش نشود. راهنما زدن چپ براي به راست چرخيدن. اي كاش همين بود. لبه تيزي دارد كه دفاع از كارگران زنداني را كُند مي كند!

معلوم نيست حرف اينها در خصوص اينكه در اول مه ها چه بايد كرد، جز يك عمليات چريكي «پچ پچ كردن و يك لحظه در محله اي ظاهر شدن و شعاري دادن و فرار كردن» (نقل به معني) چيست. در ثاني؛ چرا حرف زدن از بيمه بيكاري، از لغو قراردادهاي موقت و سفيد امضاء، حرف زدن از پائين بودن حداقل دستمزدها، حرف زدن از تشكل و آزادي بيان، گفتن اينكه نپرداختن دستمزد كارگران جرم است؛ گفتن اينكه بيكارسازي بايد متوقف شود؛ گفتن اينكه كارگران خواهان لغو تبعيض به زنان هستند؛ حرف زدن از يك زندگي شايسته انسان براي بازنشستگان، دفاع از اعتراض و مطالبات معلمان، پرستاران و دانشجويان و غيره، اعتراض به صدور حكم اعدام براي فرزاد كمانگر، دفاع از زندگي شايسته يك انسان براي كارگران فصلي، دفاع از كودكان، دفاع از كارگران زنداني چون اسانلو و خواهان لغو پيگرد فعالين كارگري بودن، دفاع از كارگران مهاجر و پناهنده و غيره، آوانتاريسم و ماجراجوئي خوانده شود؟ آنهم بر متن و فضايي كه هر روز بخش‌هاي مختلف كارگران در اين جامعه نكبت زده جنگيده اند و حق اعتراض كردن و اعتصاب كردن و راهپيمايي كردن را عملا به حكومت تحميل كرده اند. حال همين كارگران و رفقاي ديگرشان در روز اول مه اگر جايي جمع شوند، اين ماجراجويي است!! اصلا اين چه موضع زشت و سفيهانه اي است كه اگر جمهوري اسلامي ضربه اي به كارگران و به مردم يا به دانشجويان زد احساس ميكند كه حقانيتش ثابت شده است؟ اكنون كسي در ايران نيست كه به خود جرأت بدهد و بگويد كه اين مطالبات نابجا هستند. اهميتش در آن است كه تشكل‌ها، نهادها و فعالين كارگري آن را فرموله و در اول مه، روزي كه كارگران بايد مطالبات خود را مطرح كنند، مطرح كرده اند. اگر رژيمي طرح يك چنين مطالباتي را ديروز در سال ٦٠ و ٨٣ و امروز در اول مه ٨٨ سركوب كند، در سال ١٤٤٠ هم، در آخرين روزهاي حكومتش هم، در روز ظهور مهدي موعود و عيسي مسيح هم، در شرايط وجود تشكل كارگري در هر محيط كاري هم آن را سركوب خواهد كرد. كسي كه مي گويد رژيم قدر قدرت است و كاري نكنيد و همين مطالبات را هم مطرح نكنيد، منتظر امام زمان است كه بياد تغييري در وضعيت كارگران انجام بدهد. منتظر خاتمي ديگري است.

يكي نيست به اين تئوريسين بگويد كه مگر جنبش كارگري در سال ٨٣، كه كارگران سقز مراسم اول مه سازمان دادند و موجب دستگيري تعدادي از سازماندهندگان آن مراسم هم شد، خيلي متشكل تر از امروز بود كه اين دوستان اين چنين سكوت كردند؟ واقعا جامعه ايران آن زمان خيلي بيشتر از امروز آماده انقلاب بود؟ واقعا «واقعيات» جامعه آنروز از «واقعيات» امروز جامعه ايران غيرانقلابي تر بود؟ كسي مي تواند واقعيات جامعه ايران در سال ۵٧ را وارونه جلوه دهد؛ چرا كه سي سال از آن زمان مي گذرد و حافظه خيلي از آدمها ضعيف شده و خيلي از ماها آن دوران هنوز به دنيا نيامده بوديم. اما كسي كه امروز با واقعيات سال ٨٨ طرف است، ٨٣ را كه مثل ديروز به ياد دارد! چرا خودتان را اين چنين دست مي اندازيد؟

در جامعه ايران و در جنبش كارگري آن، دو قطب بيش از هر زمان ديگر در مقابل هم قرار مي گيرند. وقتي كه نبرد نهائي در چشم انداز جامعه قرار مي گيرد، انسانهاي زيادي بايد تصميم نهائي خود را نيز بگيرند. كسي مي توانست سال ٧٦ بگويد كه مردم هنوز دلي به تغيير در جمهوري اسلامي بسته اند و شرايط ال است و بل. و كارگران عكس خاتمي و مصدق را در جيب دارند. اكنون اگر كسي اين حرف را بزند كارگران آدرس «خانه كارگر» را نشانش مي دهند. بيخود نبود كه منشويك‌ها در انقلاب روسيه نه تنها عملا در مقابل كارگران و بلشويك‌ها قرار گرفتند، بلكه رسما اعلام كردند حرفشان با حرف دشمنان شناخته شده كارگران يكي است. دوره رودروئي مستقيم منشويك‌هاي نوعي ايران با كارگران شروع شده است.

اين دوستان دروغين را طرد كنيد!

اشتباه نكنيد! اينها ترس از رژيم و به زندان افتادنها نيست. كسي كه اينقدر ترسيده باشد، مي رود حتي اخبار را هم دنبال نخواهد كرد. اينها توجيهاتي است كه جامعه را با آن به سكوت وادارند. تا با آنها از راديكاليزه شدن جامعه و جنبش كارگري و جنبش‌هاي ديگر جلوگيري كنند. خودشان حدس زده اند كه جامعه در باره آنها چه فكر مي كند. يكي از آنها گفته بود كه: «شايد در شرايطي که کماکان بسياري از دوستان و رفقايمان در ارتباط با تجمع پارک لاله در زندان به سر مي برند و سرنوشت نامعلومي دارند، باز کردن بحث جمعبندي از سياست و نحوه اجراي تجمع پارک لاله، نا به هنگام به نظر برسد. ولي به عقيده ما، بي توجهي به اين مساله زيان هاي بسياري براي جنبش ما در پي خواهد داشت.» از فعالين زنداني سازماندهنده اول مه ٨٨ سئوال كرده است: «آيا انتظار چنين چيزهايي را نداشتيد؟» بايد به جاي عزيزاني كه اكنون در زندان اند و چنين دودلي ايجاد كردن‌هائي باعث ماندن طولاني تر آنها در زندانها خواهد شد گفت كه اتفاقا چيزي را كه انتظار نداشتند، مگس بودن شما دور شيريني بود. تعدادي به اشتباه فكر مي‌كردند كه اين محفل منحط هم با سازماندهندگان اول مه ٨٨ همراهي كرده است. اينها با هر ضربه‌اي كه جنبش كارگري مي‌خورد، شادي مي‌كنند و تئوري‌هاي شكست خود را به رخ ديگران مي‌كشند! «مگر نمي‌دانستيد كه جمهوري اسلامي را كسي ياراي مقابله نيست!؟» «مگر انتظار نداشتيد كه اين غول شكست ناپذير، شما را با يك سر انگشت درب و داغان مي كند!؟» جنبش كارگري بايد در سر راه شكست دادن جمهوري اسلامي، با چنين كساني هم برخورد كند.

اكنون كارگراني كه زنداني شده اند، بيش از هر زمان ديگري احتياج به كمك و حمايت دارند. آنها را مقصر دانستن مي تواند در دل بسياري از مخاطبين تزلزل ايجاد كند. در جواب به توطئه هاي رنگارنگ در بين فعالين كارگري، بايد به كارگران بيشتري، به محافل كارگري در محيط‌هاي كاري بيشتري فراخوان داد كه به كمپين آزادي اين عزيزان بپيوندند. اين چنين مي شود زودتر پرونده اينها را بست. و قطعا شاهد پيوستن خيل عظيم كارگران و مردم به كمپين آزادي دستگير شدگان اول مه خواهيم بود و حكومت را از اقدام و تعرضش پشيمان خواهيم كرد.

٢١ مه ٢٠٠٩

(كارگر كمونیست ١٠٥)


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر