دوستی به اسم «یك
فعال كارگری» سئوال زیر را رو به من مطرح كرده است. «من هر از چند گاهی به وبلاگ
شما هم سر می زنم. سئوالی دارم كه امیدوارم به آن جواب بدهید. شما در نوشته هائی
كه در باره مسائل كارگری می نویسید، اهمیت زیادی به حزب می دهید. همچنانكه می دانید
اكنون در جنبش كارگری ایران گرایشی هست كه حزب را مضر به نفع مبارزات كارگران می
داند و می گوید كه حزب همانند رژیمهای سرمایه داری به مبارزات كارگران ضربه می
زند. نظر شما در باره اینها چیست؟»
در جواب باید
بگویم كه درست می گوئید برای من تحزب جایگاه ویژه ای دارد. به نظر من مبارزه
كارگران بدون تحزب یافتگی آینده روشنی ندارد. این ابدا بدین معنا نیست كه كارگران
مبارزه نكنند تا اینكه اول تحزب بیابند؛ كارگران اصولا در جریان مبارزات روزمره
خود به ضرورت و جایگاه تحزب پی می برند. بلكه معنای این جمله این است كه اگر
مبارزه ای توسط گرایش و افرادی سازماندهی و رهبری شود كه مخالف تحزب یافتگی
كارگران هستند، حتی اگر دستآوردهایی هم داشته باشد، بدون آینده است. معنای این
جمله هم بنوبه خود این نیست كه از نظر من گرایشی این چنینی در بین كارگران ایران
اصولا جایگاهی دارد. برخلاف نظر شما من فكر نمی كنم چنین گرایشی بعنوان یك گرایش
وجود داشته باشد. من هیچ جریان و یا فرد جدی ای را در ایران نمی شناسم كه در بین
كارگران با چنین نظراتی نفوذی داشته باشد؛ یعنی مخالف تحزب یافتگی كارگران باشد.
نه محمود صالحی، نه اسانلو، نه شیث امانی، نه صدیق كریمی و خالد سواری، نه جوانمیر
مرادی، نه ابراهیم مددی، نه جعفر عظیم زاده، نه سهراب بهزادی، نه رضا رشیدی، نه آیت
نیافر، نه محمد اشرفی و نه كسان دیگری كه من اسامی شان را حضور ذهن ندارم، چنین
فكر نمی كنند. حتی فعالین كارگری با سابقه ای كه مجبور به ترك ایران شده اند نیز
چنین فكر نمی كنند. شاید كسانی از اینها تزهای كهنه و امتحان پس داده ای را تكرار
بكنند و یا منظورشان از تحزب كارگری همانی نباشد كه من و شما از آن حرف می زنیم،
اما كلا ضدیت با تحزب كارگری زیادی نخ نما و منفور است كه كسی جدا» به پایش برود.
شما می توانید افرادی را در بین كارگران ببینید و نشان ما هم بدهید كه چنین فكر می
كنند، اما نمی شود به آن دلبخواهی گفت «گرایش»! نمی شود با نوشته ای به امضا دو
نفر در كانادا، سه نفر در آمریكا، چهار نفر در تركیه، پنج نفر در سوئد و شش نفر در
ایران اسم خود را گذاشت «گرایشی در جنبش كارگری»! چنین گرایشی در سطح جهانی وجود
دارد و به آن گفته میشود «آناركوسندیكالیسم»! آناركوسندیكالیسم یك گرایش تاریخی بسیار
شناخته شده و قوی ای در بین جنبش كارگری هست كه در ایران نه جذابیت برای كسی دارد
و نه نماینده ای! در ایران در دوره ای فعالینی بودند با مشخصات آناركوسندیكالیستی
كه به آنها گفته می شد «خط پنجی». این فعالین عمدتا كسانی بودند كه خط ایشان در
جنبش كارگری جهانی به نام Workerism (Operaismo)، (كارگرگرائی)
كه ریشه ایتالیائی دارد شناخته شده است. (و برای مطالعه آن باید نظرات امروز تونی
نگری را هم مد نظر داشت!) این خط امروز در بین فعالین كارگری در ایران به نام
«كارگر كارگری» شناخته شده است كه اصولا خط شكست خورده و به حاشیه رانده شده ای
است؛ چه در ایران و چه در سطح جهانی. «كارگر كارگری»ها در بهترین و صادقانه ترین
حالت كسانی هستند كه می گویند باید به كارگران بازگشت؛ و منظور از «كارگر» هم فرد
كارگر و صنف كارگر است، نه طبقه كارگر! همین را بگویم كه این «خط پنجی»ها (كارگر
كارگری»ها) ضد تحزب كارگری هستند. بهر حال جای این بحث اینجا نیست، فكر می كنم همین
اشاره كافی باشد.
اما برگردیم به
بحث اصلی، جایگاه حزب در مبارزه كارگران.
اولا مبارزه
كارگران بدون حزبی كه بخواهد از چهارچوب نظم و سیستم موجود فراتر برود، نهایتا
بهبودی را در چهارچوب همین سیستم، آنهم در توازن قوائی كه در این مبارزه مشخص به
نفع كارگر تمام شده است، به نفع كارگر بوجود خواهد آورد. اینكه این بهبود چقدر پایدار
است، به درجه اتحاد، آگاهی و در میدان ماندن كارگران بستگی دارد. مبارزه كارگری ای
كه همسو با افق حزب طبقه كارگر باشد و فعالین و رهبران كارگری ای كه خود را جزئی
از حزب طبقه كارگر می دانند، این موفقیت را سكوئی برای پرش به موفقیتهای پایدارتر
و مهمتری می كنند. مسئله در كشورهای غربی، كمی متفاوت است. لیبرالیسم در غرب مكانیسمی
به وجود آورده است كه هر از چند مدت یكبار بطور اتوماتیك درصدی به دستمزدها و بیمه
های اجتماعی و غیره افزوده می شود؛ و یا اگر افزوده هم نشود كمپین نسبتا موفقی برای
توضیح این عدم افزایش راه می افتد. این مكانیسم در واقع جواب كش و قوس های هر ساله
كارگران با صاحبكاران را می دهد. كارگر دیگر لازم نیست كه بطور دائم هر سال در آخر
سال خودش را برای مبارزه برای بالا بردن دستمزدها آماده كند. چیزی كه در جوامعی
مثل ایران مرتب مشاهده می شود. آنچه كه اینجا دست نخورده می ماند، مناسبات كار مزدی
و بردگی مزدی است. این یك جنبه از مسئله است. جنبه دیگر اینكه چگونه بر وضعیت تشت
جنبش كارگری و اعتراضات كارگری فائق آییم؟! به این موضوع بپردازیم.
بارها گفته ایم
كه «مبارزه كارگران پراكنده است و حزب این مبارزات پراكنده را به یك كانال هدایت می
كند». اما معنای این حرف چیست؟! از نظر من معنای این حرف صرفا این نیست كه كارگران
محیطهای مختلف كار پراكنده و بدون ارتباط با هم دست به مبارزه می زنند. این هم
هست، اما بسیار فراتر از این است.
هر تك انسانی در
طول زندگی خود، در محیط دور و بر، در محله، در شهر و سر كار و غیره، فرهنگی را خلق
می كند و در عین حال با فرهنگی پرورش می یابد كه می تواند با فرهنگ انسان بغل دستی
كاملا متفاوت باشد. (منظور از فرهنگ اینجا رفتار و راه و روشی است كه انسان در آن
و با آن آبدیده می شود.) فرهنگی كه زن با آن در خانواده بزرگ شده و پرورش می یابد،
با فرهنگی كه مرد را صیقل می دهد، متفاوت است. حتی در محیط كار، كارهای زنانه زنان
كارگر را با فرهنگی می پروراند كه با فرهنگ كار مردانه متفاوت است. این فرهنگ صرفا
نحوه برخورد انسانها با همدیگر و نحوه لباس پوشیدن و غیره نیست. مقاومت در برابر
ستم و اجحاف محل كار جزو همین فرهنگ است. و درست از همین سر كارگران با مشكلی
روبرو می شوند كه گاها بسیار ناامید كننده است. این موضوع حتی به كارگران ماهر و غیرماهر
هم تعمیم می یابد. بارها مشاهده شده است كه كارگر ماهر، كه انتظار برخورد
«محترمانه»تر و دستمزد نسبتا بالاتری دارد، انتظار و برخوردش به كارفرما متفاوت
است از كارگر غیرماهری كه در كارخانه و محیط كار بدون در نظر گرفتن ملاحظات زیادی
اخراج می شود و دائما مورد بی احترامی و حقارت قرار می گیرد. اگر هدف از مبارزه
كارگری صرفا افزایش دستمزد است؛ اگر مبارزه كارگر در محدوده حرفه و بهبود شرایط
كاری آن صنف و حرفه بماند، كارگران بخشهای مختلف یك كارخانه می توانند و بارها پیش
آمده كه لزومی نمی بینند كه با موقعیت خود ریسكی بكنند! من چند شماره پیش در نشریه
«كارگر كمونیست» به تجربه كارگران ماشین سازی «تاگلیاتی» در روسیه اشاره كرده
بودم. این دقیقا مسئله ای بود كه كارگران در آنجا با آن روبرو شدند. از میان ١٠٠
هزار كارگر ماشین سازی «واز» كه در چندین بخش مختلف تولید مشغول كار بودند، در
زمان اعتصاب فقط كارگران یك بخش وارد اعتصاب شدند. موقعیت مبارزه كارگران در آن
مقطع از تاریخ روسیه و فاكتورهای دیگر، بطور مشخص عدم حزب طبقه كارگر، چنین وضعیتی
را به كارگران «واز» تحمیل كرد!
ممكن است سئوال
شود حزب قرار است چكار بكند؟! حزب هدف خود را اولا این قرار داده است كه باید از
وضعیت فعلی عبور كرد. باید نظم سرمایه داری را سرنگون كرد و اختیار را به انسان
برگرداند. باید كار مزدی را لغو كرد. لغو كار مزدی هدفی است كه مبارزه كارگران
بدون افق سوسیالیستی و بدون در دست داشتن تنها سلاح كارگر برای رهائی، غیرممكن
است. كارگر بدون سلاح خود ـ حزب طبقه كارگر ـ امكان از بین بردن نظم سرمایه داری و
لغو كار مزدی را ندارد.
حزب رهبران
كارگری و معتمدین كارگران را در خود سازمان می دهد و بر پراكندگی از این طریق فائق
می آید. حزب هم بر فرهنگ در جامعه و خانواده تأثیر می گذارد و هم بر فرهنگ در محیط
كار. به قول منصور حكمت: حزبی كه در جامعه دخالت نكند و دخیل نباشد، حزب نیست. و
حزبی كه به مسائل كارگری نپردازد و كارگر را خطاب قرار ندهد، حزب كمونیست نیست!
همان كاری كه حزب كمونیست كارگری كرده است. و دخالت مستمر و بی وقفه ای كه این حزب
در زندگی سیاسی و اجتماعی جامعه و مبارزات جاری در جامعه داشته است.
در آخر می خواهم
این سئوال را هم از شما بكنم. شما چند تا فعال جدی كارگری، كه دو تا اعتراض سازمان
داده باشند؛ كه حرفشان در میان كارگران بردی دارند را می شناسید كه بگوید ما حزب
نمی خواهیم. كه با حزب كمونیست كارگری مخالف باشند و برنامه و اهداف و فعالیتهای
حزب كمونیست كارگری را مغایر با منافع و مبارزات جاری طبقه كارگر بداند؟!
بهرحال می دانم
كه سئوال شما را باید از جوانب مختلف دیگری به بحث گذاشت، اما فعلا همین سطور را
كافی می دانم كه بعدا در نوشته های دیگر باز هم به این موضوع بپردازیم.
٢٨ ژوئیه ٢٠٠٨، ٧ مرداد ١٣٨٧
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر