۱۳۹۹ بهمن ۲۴, جمعه

کارگران و تحولات اخير

به بهانه اول ماه مه

امسال در يکى از حساس ترين مقاطع تاريخ معاصر به استقبال اول ماه مه مى رويم. جنگ آمريکا در خاورميانه از آن حوادثى است که ديگر مسائل را بنحوى تحت شعاع قرار مى دهد. اما در عين حال براى مخاطبين جريانات سياسى اين فرصت پيش آمد که صفبنديها مشخص تر شود. براى مثال گرايش سلطنت طلب ايرانى که بنظر مى رسيد بشدت بر عليه خشونت و خونريزى مى باشد، يک شبه طرفدار بمب باران شهرها و روستاهاى ايران شد. يا ناسيوناليستهاى کرد که اين همه از مارکس نقل قول مى آوردند، معلوم شد که منتظر نظم نوين بوش و رامسفلد بودند تا تيولدار کردستانشان بکند. نوشته حاضر قصد پرداختن به اينها را ندارد. گرچه بايد بيشتر از آنچه که تا کنون به اينها پرداخته شده است، پرداخته شود. اين نوشته اما به بهانه اول ماه مه سعى دارد به نقش کارگر و طبقه کارگر در اين موقعيت نقبى بزند. از دو منظر مى توان به اين موضوع پرداخت: ١) طبقه کارگر تاريخى، يا آنچه به نام جنبش طبقه کارگر از آن نام مى بريم. و ٢) طبقه کارگر فقط فروشنده قوه کار در جامعه طبقاتى.

طبقه کارگر تاريخى

در جامعه سرمايه دارى سرمايه در فرد سرمايه دار تجسم شخصيت مى يابد، و کار هم در کارگر. مناسبات توليدى انسانها را در مقابل هم قرار مى دهد. همين درک است که انگلس آن را در پيشگفتار چاپ آلمانى مانيفست کمونيست، در يک جمله چنين فرموله مى کند. «طبقه کارگر نمى تواند از يوغ طبقه سرمايه دار رهائى يابد مگر آنکه همراه خود کل جامعه را از قيد استثمار سرمايه رها سازد.» مارکس و انگلس بخش عمده اى از نوشته هايشان را بخصوص در «ايدئولوژى آلمانى» در تقابل با فوئرباخ آنجا که به ماترياليسم تاريخى مى پردازند اين درک را بدون ابهام مى گذارند. منصور حکمت نيز پربارترين بخش زندگيش را صرف بسط و زمينى کردن اين ايده کرد. الزاما و قاعدتا هم پايگاه اجتماعى احزابى که اين گرايش را نمايندگى مى کنند نمى تواند طبقاتى باشند که چيزى جز زنجيرهايشان را در انقلاب سوسياليستى از دست خواهند داد. اگر در نقطه اى از جهان بخش قابل توجهى حتى اگر دست هاى پينه بسته هم نداشته باشند ولى در استثمار جارى در آن نقطه سهمى نداشته باشند، بدون شک قبول آلترناتيو و برنامه کارگرى به نفعشان خواهد بود. کارت شناسائى کارگر بودن در فلان کارخانه صنعتى از نظر سوسياليستها شرط ورود به احزاب طبقه کارگر نيست. شرط عضويت در حزب طبقه کارگر نخواستن وضع موجود و مبارزه براى لغو کار مزدى است.طبقه کارگر يک طبقه تاريخى است که رسالت رهائى انسان بر دوش اوست. اينکه کارگران در دوران خاصى خود را در صفوف حزب طبقه خود نمى يابند، دلائل متعددى دارد. زندگى پادگان نيست که با سوت سرکار استوار سربازها بخط شوند. اگر مثلا در کلمبيا کارگران خودشان را در صف حزب طبقه خود نمى يابند، دليلش مى تواند اين باشد که جوخه هاى آدم ربائى بخوبى توانسته اند وحشت لازم را در بين کارگران مؤثر کنند. يا اگر در ايالات متحده آمريکا کارگران خودشان را در صف حزب طبقه خود نمى يابند، دليلش مى تواند اين باشد که رسانه ها کار همان جوخه هاى کلمبيا را به شيوه ديگرى انجام داده اند. و يا در جائى ديگر رهبران عملى کارگران به آلترناتيوى جز آلترناتيو کمونيستى رضايت داده اند و توانسته اند بخش عمده اى از کارگران را دور اين آلترناتيو جمع کنند. در جامعه سرمايه دارى برده دارى و استثمار را به شکل دم و دستگاهى که بيايد و در روز روشن مقابل جامعه بايستد و اعلام کند که وظيفه اش اين است تا از گرده انسان کار بکشد و اگر کسى جرأت کند اعتراض کند به صليبش بکشد، نمى بينيم. اگر اينچنين گستاخ باشد يک روز هم دوام نخواهد آورد. در اشکال مسجد، کليسا، ستم ملى، ستم جنسى، مبارزه پارلمانى، احزاب سوسيال دمکراتيک و غيره نمايان مى شود و به موجوديتش هم از طريق دادگاه، دانشگاه، دولت، ارتش و پليس و جامعه مدنى حقانيت مى بخشد. انسان را در قبول و يا رد کار کردن «آزاد» مى گذارد. حتى برايش «منشور حقوق بشر» هم صادر مى کند و در آن کار مزدى را فرض قرار مى گيرد. وظيفه کارگران کمونيست هم اين است جدا از افشا و طرد اينها، در صفوف خود هم آلترناتيو آشتى طبقاتى را زير نورآفکن بگيرد، توهم زدائى، افشا و طرد کند. آلترناتيو کمونيستى کارگرى نمى تواند خودش را فقط معطوف به يک بخش از جامعه بکند. بايد آلترناتيو طبقه کارگر را در مقابل کل جامعه قرار دهد و جامعه را گرد اين آلترناتيو فراخواند. همان جامعه اى که مخاطب دم و دستگاه طبقه سرمايه دار است، بايد مخاطب کمونيستها نيز باشد.

طبقه کارگر فقط فروشنده قوه کار

انسانها اما براى گذران شرايط زندگى شان بايد هر روز از خواب بيدار شده و به دنبال مشترى براى فروش قوه کارشان باشند. آنهائى که توان پيدان کردن مشترى را داشته اند، در طول پروسه داد و ستد قوه کارشان مجبورند که به عنوانين مختلف با خريداران اين قوه سر و کله بزنند. مى خواهند از زير اين شرايط در بروند. به صداى سوت کارخانه نفرين فرستاده اند. از روز اول هفته انتظار آخر هفته را کشيده اند. کم کارى، اعتصاب و پيکت کرده و بارها ماشين آلات را به آتش کشيده اند. تاريخ تکامل جوامع بشرى تاريخ مبارزه طبقاتى بوده است. مبارزه اى گاه نهان و گاه آشکار. کار که قرار است خلاقيت انسان را بپروراند در جوامع طبقاتى، همين انسان را فرسوده مى کند. مبارزه طبقاتى سرمايه را مجبور کرده که به فکر نماينده اش در ميان کارگران باشد.کارگران هميشه با عده اى از رهبران عملى روبرو بوده اند که دخالت در مسائل کارگرى و کارگران را براى خود محفوظ داشته اند. نوک تيز حمله اينها متوجه کمونيسم و بالاخص احزاب کمونيست طبقه کارگر بوده است. اينها در واقع کسانى بوده اند که در بهترين حالت مبارزات کارگران را کنترل کرده و نبض جنبش کارگرى را در اختيار داشته اند. تاريخ پر از نمونه هايى است که آنجا که لازم دانسته اند، پليس را هم سراغ کارگران کمونيست آورده اند. کمونيستها هنوز هم به کلى موفق به کنار زدن اين گرايش نشده اند، گرچه بسيار ضعيفتر از گذشته است. اين گرايش که در ايران دلش مى خواهد آن را طرفداران «تشکلهاى مستقل کارگرى» بدانيم، در سطح جهان با عنوانين مشخصترى چون گامپريسم (طرفداران ساموئل گامپر) و آنارکوسنديکاليسم شناخته شده اند. سعى مى کند که بطور عريان جلوى اعتراضات راديکال کارگرى قرار نگيرد. حتى در ايران جمهورى اسلامى هم عناصر خانه کارگر که دست نشانده دولت و حزب الله است گاها مجبور شده اند که در اعتراضات کارگرى شرکت کنند و در مقابل رسانه ها رنگ و روى مذهبى و دولتى به اين اعتراضات بدهند. و در رسانه هايشان هم اعتراضاتى از قبيل اعتراض کارگران چيت سازى بهشهر را که به گفته خودشان بيش از ٣٠ هزار نفر در آن شرکت داشتند، «صنفى» قلمداد مى کنند. در اروپا طبقه کارگر، سران اتحاديه هاى کارگرى بعضى از کشورها را مجبور کرد که فراخوان اعتصابات عمومى بر عليه جنگ بدهند. بزرگترين اتحاديه در ايالات متحده، اتحاديه ماشين سازى، چون از طرف کارگران تحت فشار قرار نگرفت، در تمام طول جنگ آمريکا عليه عراق سکوت را، که در واقع علامت تأييد سياستهاى فاشيستى جورج بوش بود، اختيار کرد. در تمام طول جنگ سرد که آلترناتيو کمونيستى به حاشيه رانده شده بود، به نظر مى رسيد که طبقه کارگر نماينده اى جز اين دست نشاندگان را ندارد. اما طبقه کارگر به صورت يک طبقه در جنگ آمريکا عليه عراق اعلام موجوديت مستقل از گرايشات سرمايه را کرد.

احزاب متعدد کارگرى

اين تنها احزاب کمونيست نيستند که کارگران را در صفوف خود دارند و يا تنها کمونيستها نيستند که سعى در قانع کردن هر چه بيشتر کارگران به آلترناتيو خود را دارند. اين اتفاقا احزاب و گرايشات غيرکمونيست و ضدکمونيست بوده اند که در اين امر موفق تر بوده اند. اين هم دلائل خاص خود را داشته است. بورژوازى براى اقشار مختلف جامعه احزابش را مى سازد. براى کارگران هم احزاب سوسيال دمکرات و کارگر مى سازد. اين احزاب هم نماينده به مجلس دمکراسى مى فرستند و سعى در وضع قوانينى مى کنند که به قول خودشان نه سيخ بسوزد و نه کباب. گاها هم شاهد احزابى بوده ايم که با اينکه خودشان را کمونيست خوانده اند و در مبارزات پارلمانى شرکت کرده اند ولى با بى اعتنائى کارگران روبرو شده اند. اينها هميشه در هر پيکت و اعتراض کارگرى با قابلمه دلمه شان حاضر بوده اند ولى موقع رأى گيرى رأى ها به نفع احزاب سوسيال دمکرات به صندوق ريخته شده است. اين دوستها هميشه در کارهايشان هم صادق بوده اند و به مخاطبين شان گفته اند که در نظر دارند با ورود به پارلمان داد و فرياد راه بيندازند و از تريبون بورژوازى او را افشا کنند. کارگران هم با در نظر داشتن قصد خوب ايشان ولى اين را کار انقلاب اجتماعى مى دانند و نه انقلاب در پارلمان. به همين دليل هم کارگر ترجيح مى دهد کسى را به پارلمان بفرستند که بتواند کمى از مشقت زندگى روزمره اش را کمتر کند.

سياست رفاه احزاب سوسيال دمکرات اما زمانى کارآمد داشت که کارگر مى توانست در دوران غيربحرانى با رقيبى کمتر به چانه زنى بر سر دستمزد و شرايط کار بپردازد. دوران ما شاهد فاصله گرفتن هرچه بيشتر کارگران از اين احزاب بوده است. اين احزاب رسالت نگه داشتن وضع موجود را بر دوش داشته اند. بحرانهاى جامعه بورژوازى عميق تر از آنند که جائى براى احزاب سوسيال دمکرات و تشکلهاى کارگرى وابسته به آن در نظر گرفته شوند. اين افول با فرو ريختن ديوار برلين شروع شد و از آن زمان ببعد عميق تر نيز شده است. سياستهاى احزاب سوسيال دمکرات که جناح چپ مجلس بحساب مى آيند را به سختى مى توان از سياستهاى احزاب محافظه کار که جناح راست مجلس مى باشند، تميز داد.

اما رسالت احزاب کمونيستى دگرگون کردن اين وضع و استقرار دنيائى شايسته انسان بوده است. کارگران را به متشکل شدن در احزاب و تشکلهاى کمونيستى فرا مى خوانند تا وضع موجود را عوض کنند. کارگر و طبقه کارگر در جامعه سرمايه دارى در قدرت به تعطيل کشاندن سوخت و ساز جامعه و انباشت سرمايه است که معنى پيدا مى کند. و گرنه در جامعه اى که براى فروش قوه کارت بايد وقت و بى وقت به خيابان بريزى، خطر گلوله و زندان را به جان بخرى، داد و بيداد کنى، آرامش را از خود و خانواده ات بگيرى، کارگر بودن چه تقدسى دارد. احزاب گرايش سرمايه درون طبقه کارگر اتفاقا از همين منظر است که به احزاب کمونيست حمله مى کنند که کمونيستها مى خواهند از طبقه کارگر بعنوان پلى براى رسيدن به اهداف خودشان استفاده کنند. اين احزاب نابرابرى در جامعه را جاودانگى فرض مى گيرند و همين وضع را هم گاها از سر کارگر زيادى مى بينند.

طبقه کارگر و جنبش ضدجنگ

جنگ آمريکا عليه عراق با اينکه سياستى براى برون رفت از بحرانى است که گريبان شيوه توليد سرمايه دارى را گرفته، اما در عين حال يک جنبش قوى ضدجنگ را هم از دل خود بيرون داده است. جنبش ضدجنگ مهر طبقه کارگر تاريخى را بر پيشانى دارد. طبقه کارگر اين دنياى وارونه را نمى خواهد. به ژاندارم خودگمارده «نه» گفته است. براى هزيانهاى جنگ سردى تره خرد نمى کند، و اين ها درست خصلت هاى اصلى اين جنبش ضدجنگ هستند. اين جنبش انسانهائى را به ميدان آورده است که شايد خود را سنتا کارگر به معناى کلاسيک آن هم نمى دانند ولى با صداى بلند مى گويند که نفعى در اين دنياى وارونه سرمايه ندارند. جنبش طبقه کارگر متشکل در احزاب کمونيستى پرچمدار جنبش ضدجنگ بوده است. به سرعت شعارهاى راديکال و کمونيستى سر لوحه پرچمها و پلاکاردهاى جنبش ضدجنگ شد. کارگران، اما آنجا که نتوانستند بعنوان تشکلهاى صنفى خود در اين اعتراضات شرکت کنند، به درستى روى ضرورت کنار زدن رهبران رفرميست و گامپريست انگشت گذاشتند.

اول ماه مه امسال بايد بتواند آلترناتيو طبقه کارگر را فراگير کند. اول ماه مه ها ديگر نمى توانند در سالن هاى دربسته و بعنوان مراسم هاى روتين برگذار شوند. طبقه کارگر است که مى تواند کليد انقلاب کارگرى را بزند. شرايط کنونى حاکم بر جهان بيش از هر زمان ديگر نياز به انقلاب و حکومت کارگرى را تاکيد مى کند. بايد اين روز را به خيابانها برد. و خيابانها را حداقل براى اين روز مشخص فتح کرد. بايد به جامعه نشان داد که روز کارگر تنها يک نام و نمايش نيست. پشت اين نام تاريخ و خواسته هائى نهفته است. کارگر ديگر نبايد به نمايش سوسيال دمکراسى در اين روز رضايت داد.

زنده باد اول ماه مه

٢٣ آپريل ٢٠٠٣


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر