به دنبال نشست تعدادی
از احزاب و محافل اپوزیسیون ایرانی كه هدف نشست خود را ساختن آلترناتیوی چپ در
مقابل آلترناتیوهای راست اعلام كرده اند، نوشته ای از یكی از كادرهای بخش كارگری این
جریانات نیز، تحت عنوان «چرا همکاری و اتحاد گرایشات کارگری ضروری است!» كه قبلا
منتشر شده بود، دوباره منتشر شد. (١) من اینجا قصد پرداختن همه جانبه به اتحاد و
چگونگی برخورد گرایشات كارگری به همدیگر را ندارم؛ منتها فرضیات غلط سیاسی مهمی در
این نوشته هستند كه پرداختن به آنها می تواند حداقل جلوی یكسری از ابهامات را بگیرد.
نقد این نوشته همچنین در رابطه با خود «آلترناتوسازی» باسمه ای محافلی كه خود را
چپ می دانند ـ كه در انتهای این نوشته به آن هم اشاره خواهم كرد، خالی از لطف نیست.
نوشته «چرا
همکاری و اتحاد …» سعی می كند موقعیت ایران را توضیح بدهد و به جنگ و جدال بین
اقشار مختلف طبقه حاكمه می پردازد و در انتها به این نتیجه می رسد كه گرایشات
كارگری باید متحد شوند. اجازه بدهید با هم به بخش مهم این نظر نگاهی بیاندازیم. می
گوید: «دقیقا در وسط این بحث مهم است که مسئله همکاری و اتحاد گرایشات کارگری جایگاه
واقعی خود را می یابد. بحث همکاری و اتحاد گرایشات کارگری بحث سازش طبقاتی بین کار
و سرمایه نیست. بلکه این موضوع در شرایط سیاسی کنونی ایران و توازن قوای طبقاتی
موجود بر این پایه متکی است که اولا این طبقه کارگر است که بشرط اینکه در عرصه
مبارزه سیاسی دولت و سرمایه داران در ایران را به چالش بطلبد از این توانایی متحول
کننده و تغییر اوضاع برخوردار بوده و سطح زندگی و شرایط کار و آزادیهای سیاسی و …
را برای آحاد جامعه به ارمغان بیاورد.» در این بخش ابتدا یك خلط مبحث هست كه می
خواهد چنین القا كند كه «همكاری بین گرایشات كارگری» و «اتحاد گرایشات كارگری» یكی
هستند. امیدوارم كه عمدی نباشد. همكاری بین گرایشات كارگری، كه در واقع همان اتحاد
عملهای كارگری است، یك مقوله جا افتاده ای است كه كارگران و فعالین كارگری گرایشات
مختلف، روزانه بر سر مسائل مختلف با آن روبرویند و به كار می بندند. مانند مبارزه
و اتحاد عمل بر سر برگزاری اول ماه مه، اتحاد عمل در مبارزه برای ایجاد تشكلهای
كارگری، اتحاد عمل بر سر افزایش حداقل دستمزد و موارد زیاد دیگر. در مصاحبه مفصلی
در مورد گرایشات درون جنبش كارگری نوشتم: «این تعبیر نادرست است كه منظور از اتحاد
گرایشات را همان اتحاد عمل گرایشات مختلف بدانیم! بنابراین این تفكیك لازم است و
باید تاکید کرد که اتحاد عمل بین گرایشات مختلف بمعنی اتحادی بین گرایشات مختلف
برای پیش بردن یك كمپین، یك آكسیون و یا یك اعتصاب و اعتراض و عمل مشخص است كه جدا
از اینكه شما خودتان را متعلق به كدام گرایش میدانید، همه كارگران از آن اتحاد
عمل مشخص نفع میبرند.»(٢)
اما «اتحاد گرایشات
كارگری»، اگر نویسنده واقعا متوجه باشد كه دارد چه می گوید، دیگر از حیطه اتحاد
عمل خارج می شود و حتی با یادآوری و قسم خوردن اینكه «منظور سازش طبقاتی بین كار و
سرمایه نیست»، نمی تواند به این راحتی خود را از چاهی كه برای خود كنده است،
برهاند. در همان مصاحبه مزبور گفتم: «گرایشات مختلف درون جنبش كارگری بازتابی از
جنبشهای وسیعتر اجتماعی هستند كه در جامعه، افق و چشم اندازهائی برای سازماندهی سیاسی،
اقتصادی، اجتماعی و غیره دارند.» یعنی گرایش رفرمیستی همان سندیكالیسم است كه
بازتابی از سوسیال دمكراسی در درون جنبش كارگری است. پروتكشنیسم بازتابی از گرایش
وسیعتر ناسیونالیستی در جامعه، در درون جنبش كارگری است. گرایش سوسیالیستی بازتابی
است از جنبش كمونیستی در جامعه، در درون جنبش كارگری. كسی كه می گوید این گرایشات
با هم اتحاد بكنند، در واقع تبلیغ برای سازش بین كار و سرمایه را به درون خود صفوف
كارگران برده است.
بگذارید یك مثال
ساده درباره فرق بین دو مقوله «اتحاد عمل كارگری» و «اتحاد گرایشات كارگری» بزنیم
كه روشن شود بحث بر سر چیست. فعالین كارگری مثلا گرایشات سوسیالیستی، سندیكالیستی
و ناسیونالیستی بر سر افزایش دستمزد با هم توافقات و اتحاد عملهایی می كنند كه آكسیون
و یا برنامه هایی خاصی برای پیش بردن اعتراضات كارگری در این مورد خاص عملی كنند.
به هر زوایه از این موضوع نگاه كنیم، هم عملی است و هم توده كارگران از آن نفع می
برند. اما همین گرایشات نامبرده را چگونه
بر سر مثلا بسیج كارگران برای پیش بردن افق وآلترناتیو سیاسی خود در جامعه، می
توان متحد كرد!؟ چگونه می توان فعالین گرایش سوسیالیستی كه برای لغو كار مزدی و ایجاد
جامعه ای سوسیالیستی تلاش كرده و كارگران را بسیج می كنند، با فعالین ناسیونالیستی
جنبش كارگری كه شعارشان حول «ایرانی، ساخت ایران بخر» دور می زند و یا تلاششان در
جامعه برای لغو «واردات بی رویه» است، را متحد كرد. چگونه می توان گرایش سوسیالیستی
كه كارگران را برای انقلاب كارگری بسیج می كند را با گرایش سندیكالیستی كه برای
«کمی رفرم» بیشتر تلاش و لابی می كند، متحد كرد؟ چنین كاری فقط در توهم سندیكالیستی
امكان پذیر است.
نوشته «چرا
همکاری و اتحاد …» در ادامه پاراگراف نقل قول شده می نویسد: «معضل درجه اول امروز
صف آرائی سوسیالیستها علیه گرایشات غیر سوسیالیستی یا آن گرایش چپ رفرمیست نیست.
مبارزه افقهای متفاوت در درون جنبش کارگری در جایگاه خود با اهمیت است. ولی باید
شرایط آن مبارزه را تشخیص داد. تعرض بورژوازی هار و لجام گسیخته به زندگی و کار
کارگران و تحمیل یک شرایط دشوار زندگی از سوی جمهوری اسلامی و سرمایه داران به
کارگران ان شرایط ویژه ای است که هر نوع همکاری و اتحاد بین گرایشات کارگری را توجیه
میکند.» به نظر من قبل از اینكه چیز دیگری «توجیه شود»، تلاش برای سازش طبقاتی است
كه اینجا توجیه می شود. آهنگ كهنه «فعلا نوبت سوسیالیسم نیست» در این نوشته بطور
ناشیانه ای به صدا در آمده است. «مبارزه برای سوسیالیسم با اهمیت است، ولی فعلا …
چیز دیگری مهم است.» «استقلال طبقاتی طبقه كارگر مهم است، ولی فعلا نه!» تمام بحث
«سوسیالیسم» و «فقط كارگران باید به میدان بیایند» و غیره با همین یك «ولی» ناقابل
دود می شود و به هوا می رود. نویسنده هایی كه این چنین استقلال طبقاتی كارگران را
ارزانی اتحادهای بورژوایی می كنند، همیشه تفكرات خود را در هاله ای از مقولات
موهوم می پیچیند كه پرطمطراق و «حکیمانه» اند اما فقط پوچ و سازشکارانه هستند. همین
كسانی كه این چنین سیاست مستقل كارگری را ارزان به دیگران می فروشند، وقتی كه از
قدرت گرفتن كارگر با آنها حرف می زنید، هزار اما و اگر می آورند كه كار كمونیستی
نكنند. نبود تشكل كارگری و نبود اتحاد كارگران و شوراهای كارگری در میدان و غیره
را نشانت می دهند كه تو هم كاری نكنی! با اتحاد بین حزب توفان و حزب رنجبران و حزب
كمونیست ایران به وجد می آیند، اما كوچكترین كاری برای استقلال طبقاتی كارگران و
قدرت گرفتن واقعی كارگران نمی كنند. و اگر كسی هم كاری بكند، هزار و یك سنگ اندازی
می كنند.
می شود و باید
بر علیه جمهوری اسلامی مبارزه كرد. باید بر علیه شرایط وحشتناكی كه بورژوازی، چه
داخلی و چه بین المللی برای طبقه كارگر ایجاد كرده است مبارزه كرد؛ بدون اینكه افق
سوسیالیسم را از جلو چشمان خود كنار بزنیم. باید با گذاشتن افق كارگری و افق انقلاب كارگری در جلو
جامعه، مردم را دور اهداف خود بسیج كرد. كسی كه این كار را نمی كند و یا فكر می
كند «فعلا» نباید كرد، می رود با محافل دیگر و در نهایت با گرایشات دیگر اتحاد می
كند و كارگران را هم به دور اهداف آن گرایشات جمع شده، فرامی خواند.
تا آنجا كه به
جنبش كارگری ایران برمی گردد، در حداقل یك دهه گذشته شاهد سر بر آوردن صفی از فعالینی
بوده ایم كه جنبش كارگری را در سخت ترین شرایط و زیر كنترل یكی از وحشی ترین
حكومتهای انگیزاسیون مذهبی این دوره، رهبری كرده و راه نشان داده اند. بحث «اتحاد
گرایشات» از جانب هیچكدام از این رهبران كارگری مطرح نشده است. این فعالین به
اندازه كافی فرموله بوده اند كه چه چیزی شدنی و واقعی است و چه چیزهایی ابهامات
روشنفكرانه! در این یك دهه، شاهد دهها اتحاد عمل مهم كارگری بوده ایم. حتی یكبار
هم كسی حرفی از همه با هم شدن نزده است. «بیاید همه با هم متحد شویم و رژیم را بیاندازیم»
یك شعار عامیانه است كه از سر استیصال می خواهد مجاهد و شاهچی و كمونیست را، كه در
تصور گوینده همه اینها مخالف رژیم هستند، با هم متحد كند! مطلب «چرا همکاری و
اتحاد …» که ظاهرا برای ارشاد رهبران کارگری نوشته شده است، چنین متوهم نیستند.
كاری كه آنها كرده اند، توهم زدائی از عوام و شفاف سازی آلترناتیوها و از جمله
آلترناتیو خودشان بوده است. این كاری است كه هر كمونیست جدی و پیگیری باید مشغول
آن باشد.
منتها نویسنده
«چرا همکاری و اتحاد …» خواهان این شفاف سازی نیست. او در مقاله دیگری تحت عنوان
«نظری مختصر در مورد اولین نشست مشترک احزاب، سازمانها و نهادهای چپ و کمونیست»
خطاب به این نیروها می گوید: «هر حزب و سازمان و نهادی میتواند بر سر درکش از سوسیالیسم
و مبارزه طبقاتی و… پلمیکهای مفصلی داشته باشند. مهم این است که مخالفین سیاسی
بتوانند با هم راه بروند و در مواردی که لازم باشد هم جهت ظاهر شوند. تا فرمول بندیها
کلی تر باشد شانس موفقیت آمیز بودنش هم میتواند بیشتر باشد.» و یا می گوید: «رفقا
برای اجتناب از شکست آتی هیچ پلاتفرمی تهیه نکنند. کمااینکه در اولین نشست بر
«نهادینه کردن همکاریها و تبادل نظرها»، «در مسیر یک آلترناتیو سوسیالیستی در ایران
و در تقابل با رژیم جمهوری اسلامی و تهدیدات امپریالیستی و راه حل های رفرمیستی و
ارتجاعی»، به اندازه کافی گویا بوده و حق مطلب را بیان میکند. بگذار چنین مقولات و
مفاهیمی که بیان کننده عمل های مشخصی در پراتیک هستند، در همین سطح کلی باقی
بمانند. چرا بایستی به همین سطح کلی اکتفا کرد؟ به دلیل اینکه احزاب چپ و کمونیست
عموما عادت دارند با هم فکران خود مناسبات داشته باشند. چنین فرمول بندیهای عامی
که در اولین اطلاعیه نشست مشترک آمده است، کمک میکند تا از چهارچوب کلیشه ای و تنگ
فراتر رفته و راه را برای قبول «تنوع و سوسیالیسم بر اساس تفاوتها» باز کند.» این
البته سوسیالیسم به متد احزاب سوسیال دمكرات است كه هر فرقه و محفلی کابینه ای برای خودش در ان احزاب دارد و حزب
بزرگ و مادر هم، در خدمت بورژوازی در پارلمان ركاب می زند و قوانین وضع می كند.
متأسفانه نویسنده مطالب ذكر شده تماما دارد سوسیال دمكراسی را تبلیغ می كند و برای
امتناع از به قول خودش «تفرقه»، می خواهد همه كلی گوئی كنند. همه این سالها این چنین
بر سر ما كارگران كلاه گذاشته اند و وكیل رأی و سیاست ما شده اند. در صحنه سیاست ایران،
این سیاستی پاخورده و منزوی است و دیگر نمی توان آن را به اسم فعالیت كمونیستی به
خورد فعال كارگری داد.
آلترناتیو «چپ»
دوست دارم چند
كلمه هم درباره آلترناتیوسازی به اصطلاح چپ هم بگویم. «آلترناتیو چپ» اصولا با
اتحاد و نشست و همكاری چند حزب و محفل به دست نمی آید. چپ در جامعه یك افق است. در
ایران، «چپ» افق پس زدن ارتجاع اسلامی است. مبارزه بر علیه اعدام است. مبارزه بر
علیه آپارتاید جنسی است. مبارزه بر سر افزایش دستمزد است. مبارزه برای سكولاریسم
است. مبارزه برای حقوق برابر شهروندی است. مبارزه برای آزادی و برابری و آزادی بیان
و تشكل است. مطالبه جدائی دین از دولت است. مبارزه برای سرنگونی رژیم و برقراری
جامعه ای سوسیالیستی است. مطمئن نیستم كه آن جریاناتی كه دور هم جمع شده و می
خواهند آلترناتیو چپ ارائه بدهند را، با این معیارها چپ معرفی كرد. آن كدام كمونیست
و چپی است كه پلاتفرمی با احزاب مائوئیست و استالینیست امضا كند و در چشم جامعه
هنوز بعنوان یك جریان چپ، با مشخصاتی كه برشمردم، اقبالی داشته باشد؟! به نظر من
اگر حزب و جریانی خودش را آنقدر كمونیست غیر استالینیست و غیر مائویست نداند و با
افتخار و دبدبه كبكبه با حزب مائویست و استالینیست پلاتفرم برای آینده ایران امضا
كند، در چشم جامعه آلترناتیوی مثل آلترناتیو استالین و مائو برای ایران می خواهد.
همه اینها را من فعلا فقط در تصویری كه جامعه و كارگر از مائو و استالین دارند می
گویم. اینكه تعدادی از این جریانات با لغو اعدام مشكل جدی دارند (نمونه محافل
مختلف اقلیت و سربداران)؛ تعدادی دورانی زیر عبای یكی از جناحهای رژیم سینه زده
اند (نمونه حزب رنجبران)؛ اینكه هستند در میان این جماعت كه هنوز عاشق اسلام و
آخوند هستند (نمونه راه كارگر)؛ اینكه قریب به اتفاقشان طرفدار سرمایه داری دولتی
با عنوان سوسیالیسم هستند و اینكه هیچ كدام از این موارد كسی را در این جمع به فكر
آینده خود نیانداخته است، فقط نشان از هم جنبشی بودن آنهاست.
اما «آلترناتیو
چپ چگونه تأمین می شود؟» ما را بر می گرداند به بحث و جوابی كه بالا به آن اشاره
كردم. چپ تحزب یافته جامعه باید اهدافش را شفاف جلوی جامعه بگیرد و جامعه را قانع
كند كه سخنگوی مطالباتش است. باید آنقدر چپ و با قدرت باشد كه نماینده و سخنگوی
اعتراضات جامعه بشود. و این چنین است كه جامعه آن چپ را انتخاب خواهد كرد و رهبری
و اتوریته اش را در شرایط انقلابی قبول خواهد كرد. هر نوع «آلترناتیو سازی» دیگری
تحت نام چپ، نشستی است از سر بی افقی و در بهترین حالت باسمه ای!
توضیح
==========
(١) نوشته ای كه اینجا مورد نقد قرار گرفته
است، در نشریه جهان امروز شماره ٢٤٧، ارگان حزب كمونیست ایران، درج شده است.
(٢) خوانندگان علاقمند را به مصاحبه فوق كه در
سه قسمت در شماره های ١٩١، ١٩٣ و ١٩٥ نشریه كارگر كمونیست منتشر شدند، ارجاع می
دهم.
٩ سپتامبر ٢٠١٢
(كارگر كمونیست ٢٢٦)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر